بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟

چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟

چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟

پیر بایار و 4 نفر دیگر
3.1
15 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

28

خواهم خواند

28

کتاب چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟ نوشته پی یر بایار(-1954)، فیلسوف فرانسوی توسط جفری ملمن به زبان انگلیسی ترجمه شده و محمد معماریان و مینا مزرعه فراهانی آن را به زبان فارسی ترجمه و به همت انتشارات ترجمان منتشر شد.در فضایی که کتاب خوانی یک فضیلت بی چون وچرا محسوب می شود، سخن گفتن از شیوه های «کتاب نخوانی» ساده نیست، اما هدف این اثر، مدح کتاب نخواندن یا آموزش راهکارهای تظاهر به مطالعه نیست. بلکه هدف پی یر بایار، ارائه روایتی پست مدرن از کتاب خوانی است.این روایت می گوید تعریف «کتاب خوانی» به عنوان «مطالعه کامل و دقیق یک اثر و فهم منظور نویسنده» در اغلب موارد نه تنها مفید نیست، بلکه امکان پذیر هم نیست. کتاب هایی که نمی شناسید، تورق کرده اید، درباره شان شنیده اید یا حتی فراموش کرده اید نیز می توانند در زمره آثاری باشند که بر زندگی شما و فهمتان از دنیای پیرامون اثر گذاشته اند.در تحلیل بایار، رابطه کتاب ها با سایر نظام های فرهنگی ای سنجیده می شود که جایگاه نهایی محتوای اثر را در ضمیر شخصی و جمعی مردم تعیین می کنند: شایعاتی که پیرامون کتاب شکل می گیرند، ایده هایی که در میان مردم پراکنده می شوند و تعارض هایی که اثر برای خوانندگان مختلف خود پدید می آورد. او اصرار دارد که روابط میان ایده ها چه بسا مهم تر از اصل ایده ها هستند، تا آنجا که فهم جایگاه یک ایده در منظومه ایده های موجود، حتی بدون مطالعه کامل آن، می تواند تا حدی متناظر با مطالعه آن محسوب شود.هر مؤلفی، درست پس از نگارش کتاب خود می میرد تا هر کتاب خوانی، فراخور احوالات شخصی خود، برداشتی خاص از اثر او داشته باشد و با این برداشت، نیمه جانِ دوباره ای به اثر و مؤلف آن ببخشد. این برداشت ها که به هیچ روی مصون از باورها، هیجانات و قوت و ضعف های فردی نیستند، بازنمایی های متعدد و متکثری از متن موجود می سازند که در کنار یکدیگر، شبح آن کتاب در جامعه را خلق می کنند.روایت بایار بُن مایه آکادمیک قدرتمندی در نظریه نقد ادبی و روان تحلیلگری دارد، اما در قالبی عامه پسند روایت شده است تا مطالعه آن برای عموم علاقه مندان جذاب باشد. او هر یک از فصول دوازده گانه و ختم کلام را با محوریت یک داستان یا شخصیت مطرح کرده است تا ایده های انتزاعی را در قالبی تمثیلی و در دسترس به مخاطب ارائه دهد.رمانهای مشهور، فیلمهای سینمایی و شخصیتهای محبوب تاریخ ادب و هنر و فلسفه، سوژه هایی هستند که این استاد ادبیات فرانسه را در بیان منظورش یاری می دهند. این سبک روایتگری، کتب بایار را به یک اثر پرفروش در میان مخاطبان غربی و نیز سوژه تحسین منتقدان تبدیل کرده است، هر چند به درستی نمی دانیم چقدر از آنها به واقه این کتاب را خوانده اند.علاوه بر آنچه شاید تا کنون از این کتاب خوانده یا شنیده باشید، نگاهی به عنوان و فهرست مطالب آن یا حداکثر تورق آن، در کنار تجربه شخصی تان از کتاب نخوانی هم می تواند مهارت فعلی شما را، برای صحبت درباره کتابهایی که چیزی درباره شان نشنیده اید، تا حد نیاز ارتقا دهد.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟

پست‌های مرتبط به چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟

یادداشت‌های مرتبط به چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟

آقایِ چِ

1403/01/11

            چه عنوان عجیبی..
قلم مترجم چرا اینقدر پر پیچش و سخت بود؟ گمان نکنم لازم بود این مدلی ترجمه شود. ماجرا جایی جالب می‌شود که کتاب دو مترجم داشته و از قضا ابتدای کتاب به سختی مطالعه شد، میانه کتاب به آسانی و صفحات آخر کتاب را صرفا ورق زدم.
+ نویسنده میخواهد بگوید هر کتابی که می‌خوانیم، بر خود و دیگر کتاب هایی نخوانده ایم ظلم کرده ایم. چون فرصت خوانش دیگر کتاب هارا نداشته ایم و از طرفی به واسطه کتاب خوانده شده به ذهن و اندیشه خود سمت داده ایم.
پیشنهاد نویسنده مطالعه کتاب هایی درباره ی کتاب هاست (مثلا خلاصه کتاب ها) ولی تا جایی پیش می‌رود که روش های سخن گفتن از کتاب هایی را آموزش می‌دهد که نخوانده ایم و این در ابندای قضیه، خیلی غیر اخلاقی است.
جایی از کتاب نویسنده سوالی با این مضمون مطرح میکند که کتاب هایی که خواندهذو فراموش کرده این، جزو کتاب های خوانوه شده محسوب میشوند؟
ولی از سویی تاثیرگذاری همان کتاب ها در همان وهله زمانی مطاله را ندید میگیرد.
از همین سو، کتاب صرفا از جنبه مطالعه یک نظریه جدید و تماما "ضد کتاب"  قابل مطالعه و بررسی است و به هیچ عنوان قابلیت مرجعیت ندارد. 
          
            ﷽
"پی‌یر بایار" در این کتاب می‌کوشد به شما توضیح دهد که خواندن یک کتاب به معنای روخوانی و حفظ کردن تک‌تک کلمات آن نیست. برای فهمیدن یک کتاب قرار نیست تمام کتاب را بخوانید، گاهی لازم نیست آن را بخوانید، یا اصلا نباید آن را بخوانید!
بخش مهمی از استدلال نویسنده حول این نکته شکل گرفته است که روخوانی کامل یک کتاب هم لزوما شما را به فهم کامل نویسنده نمی‌رساند و در واقع کتاب‌ها به صورت "کتاب‌پوش" -که نوعی مفهوم شناور و نسبی در فضای عمومی هر فرهنگ است- فهم می‌شوند. او همچنین در بخش‌هایی از کتاب با توجه بسیار زیاد به شبکه مفاهیم، توضیح داده است که چه بسا خواندن کتاب شما را از فهم آن کتاب عاجز کند! زیرا توجه بیش از اندازه به متن باعث غرق شدن شما در آن خواهد شد.
بایار در نهایت توصیه می‌کند که با به رسمیت شناختن واقعیت‌های کتابخوانی، خود را از وسواس روخوانی کتاب‌ها رها کنید تا بتوانید ارتباط بهتر و کارآمدتری با آن‌ها بگیرید.
به نظر من ایده نویسنده بیشتر در مورد کتاب‌های داستانی معنا دارد و مثال‌های مکرر او از این حوزه هم نشان دهنده همین است. همچنین با توجه به اینکه او سبک رایج کتاب‌خوانی را نوعی تابو تلقی می‌کند تلاش کرده با بیان کاملا صریح و تند و تیز خود، تابوشکنی کند.
به توجه به وزنی که بایار به کتاب‌پوش‌ها و شبکه معنا داده است باید گفت او روی بعد بین‌الاذهانی کتاب‌ها تمرکز بیشتری کرده است درحالی که تمرکز بر متن یک کتاب ارزشمند می‌تواند بابی برای آغاز یک اندیشه درون خود فرد باشد.
پنج ستاره برای جبران کم‌لطفی برخی دوستان :)
          
ن/ لط؋ـے

1403/01/08

            دارای زیاده گویی و گاهی زیاده روی است؛ اما به کسی که لازم می‌بیند کتاب‌های زیادی بخواند، توصیه میشود .
به هر جمع یا فرهنگی که وارد شویم، کتاب خانه‌ی مجازی مشترکی پیدا می‌کنیم که غالب آنها روی خواندن آن لیست اتفاق نظر دارند؛ در حالیکه ممکن است هیچ یک از آن کتاب‌ها در جمعی دیگر خوانده نشده باشد.
چیزی که جامعه به ما تحمیل می‌کند توهم فرهیختگی در صورت مطالعه‌ی همه‌ی کتاب‌های کتابخانه‌ی جمعی است. 
کتاب‌هایی که در زیست بوم ما همه‌ی اهالی کتاب آنها را می‌شناسند، خوانده‌اند و درباره‌اش حرف می‌زنند؛ خواه آنکه در فرهنگی دیگر جایگاه نداشته باشند. 
باتوجه به تعداد کتاب‌ها و انواع فرهنگ‌ها و سلایق حتی اگر تمام عمرمان را صرف خواندن کتاب کنیم هرگز موفق نمی‌شویم حتی نیمی از آنها را به پایان برسانیم.
این مسئله به ما احساس نقص می‌دهد و دلهره‌ی ناتوانی در کتمانش می‌تواند به کابوس ما تبدیل شود.
اگر اعتراف کنیم، توسط دیگر افراد حاضر در جامعه‌ی‌مان قضاوت خواهیم و شد و به حساب نخواهیم آمد.
درحالی که کتاب‌های این کتاب خانه‌ی جمعی همه در یک رده نیستند و همه‌ی آنها ارزش خوانده شدن ندارند.
دسته‌ی اول را باید خواند، دسته‌ی دوم را  دوبار خواند و دسته‌ی سوم همان لیستی است که باید تلاش کنیم مردم آن را نخوانند و از این کتاب خانه‌‌ی جمعی حذف شود. مثلا لیستی ارائه کنیم با نام "بدترین صد کتاب"
به عقیده‌ی "پی‌یر بایار" بهترین راه برای نیفتادن در تله‌ی این تابو، اینست که علاوه بر خواندن دقیق یا حتی دوبار خواندن بعضی کتاب‌ها به تورق یا تحقیق سطحی در باب باقی کتاب‌ها اکتفا کنیم؛ زیرا احتمال اینکه در جمعی مجبور شویم درباره‌ی آنها حرف بزنیم زیاد است.
با تدبیر می‌شود از پس حرف زدن درباره‌ی کتاب‌هایی که فرصت نکرده‌ایم بخوانیم بر بیاییم. 
حداقل‌اش اینست که نیاز داریم بفهمیم کتاب را اگرچه نخوانده‌ایم، از دید ما کتاب خوبی هست یا نه؟
نظر به اینکه آنها که کتاب را خوانده‌اند هم بعد از مدتی جزییاتش را فراموش می‌کنند دانسته‌های ما کمتر از آنها نخواهد بود.
***
اگر از این زاویه به کتاب نگاه کنید ایده‌ی فوق‌العاده‌ای است و نیازی به این حجم از ناملایمتی ندارد.
برخی افراد صرفا با دیدن نام این کتاب شروع به نقد همه جانبه‌ی آن کرده و برخی با خواندن دو فصل ابتدایی اعلام برائت کرده‌اند؛ چون آن را لایق دقیق خواندن ندانسته‌اند ؛ این دقیقا پیشنهاد طلایی و چکیده‌ی این کتاب است!
با این اوصاف دلیلی برای سویه گیری باقی نمی‌ماند.

          
            احتمالا این قضیه برای شما هم مبهم است که چرا برای پاسخ به سوال چگونه در مورد کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟ باز مجبوریم یک کتاب بخوانیم. خب سوال منطقی‌ای است. اگر پی­‌یر بایار این جا جلوی قفسه‌ای که شما این کتاب فریبنده را برداشته­‌اید یا مسئول سایت فروش اینترنتی کتاب‌ها بود احتمالا به شما می­‌گفت: «این یک کتاب را بخوان تا دیگر کتاب نخوانی.»
 در این حالت شما در آستانه ی یک دوراهی قرار می­‌گیرید: یا کتاب­‌خوان هستید و احساس می­‌کنید دارید فریب یک فروشنده ی کتاب­‌های عامیانه ی روانشناسی شبیه به چگونه پول­دار شویم را می­خورید، و اصولا باید کتاب­‌ها را خواند تا بتوان در مورد آن ها حرف زد و لاف‌زنی در مورد کار نکرده یک جور شیادی است و الان بینی­تان را به حالت اشمئزاز جمع کرده­‌اید، یا خیلی اهل کتاب خواندن نیستید و همیشه دلتان می­خواسته کتابخانه ها اتاق مخفی ای داشته باشند که در آن محتوای کتاب ها به صورت کپسول­هایی آماده برای بلعیدن در کسری از ثانیه وجود داشته باشد تا مجبور نباشید ساعت ها پای یک کتاب بنشینید و الان چشمتان برق می­زند. خب به عنوان یک مرور نویس که می­‌توانم به شما اطمینان دهم که کتاب را خوانده­‌ام باید بگویم از نگاه پیر بایار شمای کتاب­خوان و شمای فراری از کتاب در واقع یک نفر هستید. نه شمای کتاب­‌نخوان به خاطر کتاب نخواندن در دسته ی نافرهیختگان قرار می­گیرید و نه شمای کتاب­خوان با هر کتابی که خوانده­‌اید درِ ذهنتان به روی یک دنیای گسترده باز شده است. و حالا هر دوی شما با خواندن این کتاب از عذاب­ وجدان­‌هایتان خلاص خواهید شد، اولی به خاطر رنج کتاب­‌های مهم نخوانده و دومی من باب لیست ادامه­‌دار کتاب­هایی که فقط چندتایش خط خورده.

در این کتاب خواهید دید که ما می­توانیم ارتباطاتی به جز خواندن هم با کتاب­ها برقرار کنیم، چه بسا وقتی آن­ها را می­خوانیم، با فراموشی یا فرافکنی خودمان به کتاب چنان ضربه­‌ای به آن بزنیم که نخواندنش بهتر باشد. و حتی در این میان پرده از چهره ی کتاب­‌نخوان چند منتقد و نویسنده هم برداشته می­‌شود که شما را وا می­‌دارد قد راست کنید و از نخواندن­‌هایتان دفاع کنید.

و درآخر درست وقتی که روی تخت­خواب که از بخت بد با کتاب­خانه­‌ی تان در یک اتاق است، دراز کشیدید، و با حسرت به کتاب­های نخوانده­ ی­ تان چشم دوختید، از شاهنامه بگیر تا کتاب­های درسی، اگر این کلید اتاق مخفی را از قفسه کتاب­فروشی ربوده باشید، آن موقع به داد شما خواهد رسید، کتاب را جلوی چشمانتان باز کنید و مطمئن باشید حتی اگر آن را نخوانید حداقل میان نگاه شما و کتاب­‌های­ در انتظار خواندن، به خوبی حائل می­‌شود.