بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کلیدر

کلیدر

کلیدر

4.6
35 نفر |
5 یادداشت
جلد 4

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

57

خواهم خواند

16

کتاب کلیدر، نویسنده محمود دولت آبادی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کلیدر

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به کلیدر

یادداشت‌های مرتبط به کلیدر

            جلدِ هفتم و هشتم به پایان رسید اما سفرِ من به کلیدر کمی دیگر ادامه خواهد داشت... .

در ابتدا عرض ‌می‌کنم که از خدا شاکرم که ۳۳ روز در کلیدر در کنارِ‌شخصیت‌های داستان زندگی کردم  و از زندگیِ خویش لذت بردم و اگر عمرم به پایان نرسد در انتهای این سفرِ طولانی یک ریویوی اجمالی برایش خواهم نوشت اما حال همانند ریویویی که برای جلد‌های پیشین نوشته‌ام تنها به نکاتی پررنگ که در جلد هفتم و هشتمِ کتاب به چشمم آمد اشاره می‌کنم:
اولا هیجانِ داستان‌های کلیدر در این دوجلد به یکباره افزایش یافت و روندِ داستان جانی دوباره به خود گرفت و دلیل آن‌هم فکر کنم نزدیک شدن به انتهای داستان است و انتظاری که من با توجه به مواردی که در مورد این کتاب‌ خوانده‌ام از دو جلدِ آخر دارم.

دوما بالاخره فضای مردسالارانه‌ی چهارجلدِ «سوم، چهارم، پنجم و ششم» با ورودِ مجددِ «بلقیس، مارال، شیرو، زیور و ...» کمی تغییر کرد و با اینکه فضا همچنان حولِ محورِ شخصیت‌های اصلی داستان که مرد هستند می‌گذرد اما فضای کاملا مردسالارانه را تغییر داد و پررنگ‌ترین مثال برای آن دفاعِ تمام قدِ بلقیس از دخترش(شیرو) مقابلِ فرزندانش، شوهر و برادرشوهرش  بود که نشان از اقتدار و قدرتِ بلقیس می‌داد.

سوما حقیقتش از آنجایی که من در آن دورانِ ملتهبِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسیِ آن دوران زندگی نکرده‌ام، دانسته‌هایم صرفا توسطِ وام گرفتن از داستان‌های «آقابزرگ علوی» و «صادق هدایت» و ... بوده ولی این‌بار در کلیدر به معنیِ واقعیِ کلمه حالم از «نظامِ ارباب رعیتی» آن دوران بهم خورد و گاهی دلم می‌خواست جای گلمحمد بودم و حمله‌ور می‌شدم و سر هرچه اربابه از تنش جدا می‌کردم!

 چهارما سلامتیِ شما و انتظارِ دو جلدِ طوفانیِ نهم و دهم... .

این ریویو به پایان رسید اما سفرِ من در کلیدر کمی دیگر ادامه خواهد داشت و برایتان در آینده‌ی نه چندان دور به طورِ مفصل خواهم نوشت اما اگر عمرم کفافِ پایانِ این سفر را نداد، روی سنگِ قبرم بنویسید او در کلیدر با دنیا وداع کرد.
          
            حزب توده از لحاظ داشتن افرادی که از نزدیک با مشکلات روستایی آشنایی داشته باشند، بتوانند به لهجهٔ روستاییان گفتگو کنند و بدانند که چگونه دهقانان را جذب کنند، در تنگنا قرار داشت. ولی حزب با وجود این کاستیها، در سالهای ۱۳۲۴_۲۵، با فرستادن کادرهای شهری به روستاهای نزدیک برای سازماندهی روستاییان و تشکیل اتحادیه های دهقانی به تلاش و مبارزه ای بزرگ دست زد. گرچه در برخی نواحی زمین داران این مبارزه را به شکست کشاندند، در مناطق دیگر حزب توده کامیابیهای چشمگیر ولی زودگذری به دست آورد. این پیروزیها در گزارشهای کنسولگریهای انگلیس هم منعکس میشد در حومه مشهد، دهقانان خواسته حزب توده را پذیرفتند و همه محصول را برای خودشان نگه داشتند. در همدان، فعالیتهای حزب توده در بین دهقانان آن چنان گسترده بود که زمین داران ناگهان به فکر زیارت کربلا افتادند در حومه ،یزد اردکان بم و کرمان، روستائیانی که حزب توده تحریک کرده بود با نمایندگان و مزدوران زمین داران به زدوخورد پرداختند. در استان تهران نیز به ویژه روستاهای ورامین، گرمسار، شهریار و ساوجبلاغ عملکرد حزب توده در تحریک آشوب و ترغیب دهقانان به نگهداری محصول آن چنان مؤثر بود که ،قوام، نخست وزیر وقت وادار به اعلام حکومت نظامی و دادن وعده اصلاحات ارضی شد ولی این موفقیتها زودگذر بود. هنگامی که دولت، در اواخر سال ۱۳۲۵ حزب توده را در فشار قرار داد. این فعالیت و مبارزه در روستاها به پایان رسید و اوضاع در اکثر نواحی به حالت عادی بازگشت. حزب توده دیگر نتوانست تا سالهای ۳۲ ۱۳۳۰، مبارزات ۲۵ ۱۳۲۴ را تکرار کند ولی فعالیتهای موفق آن سالها نیز در نتیجه سرکوب دولت کوتاه مدت بود.
تنها در نواحی روستایی ساحل خزر بود که حزب مشکل چندانی برای فعالیت نداشت و موفقیتهای نسبتاً پایداری به دست آورد.



این بخش از کتاب خواندنی «ایران بین دو انقلاب» را تنها به این دلیل آوردم که ریشه های شخصیت مخفی کار، کم صحبت و نهان روش «ستار پینه دوز» را در رمان کلیدر آشکار کرده باشم.
البته ستار نهایتاً از خاستگاه حزبی خود فراتر می‌رود و در کنار گل محمد شهید می‌شود.
          
            کلیدر جلد٧و٨
آن کتاب خوبی که فراوان شنیده ایم خواندن آن برابر است با تجربه زندگی در کالبد شخصیت های داستان کدام است؟ چه ویژگی هایی دارد؟ چنین مدعایی را برای چند اثر می توان ثابت دانست؟ 

انتظار  برای ذکر نام کلیدر به عنوان گل سر سبد این لیست آن هم تنها پس از ارائه سه پرسش، لطفی نخواهد داشت. کلیدر  یک کتاب طولانی است زیرا جذب کردن پیکسل های توصیفات مصور دولت آبادی زمانبر است. پرداخت شخصیت فقط به معنی تجسم یک بدن با تکه کلام ها، حساسیت ها و اعتقادات و عواطفش نیست. دولت آبادی اینکار را خوب دریافته و تا جایی که قدرت تخیل و توان قلم اجازه دهد-حداقل در این نوع روایت- دل و روده شخصیت را گاهی چنان بر روی دایره می ریزد که خواننده به ناچار  برای فلاکت بارترین انسان ها هم ردی از ترحم ودرک باقی می گذارد. با آنها دل آشوب می شود، غرق در خیال مهمل می بافد، حرص دنیا و مافیها می خورد، ازعصبانیت و غیظ دندان می قروچی و به وقت دیدن جرقه امید دلت فراخ می شود. زمانه مدرن و عالَم تماشا فرصت و قدرت طبیعی نثار کردن چنین احوالی را از ما گرفته پس باید جهانی یافت که -حداقل به قدر تمرین و ممارست لطافت حال و درون را بکاویم و بکوشیم- 

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان 
ایوان مداین را آئینه ٔ عبرت دان

دلم رضا نمی دهد مخاطب خاص و عام را یله و رها به این وادی بکشانم. قدری اگر ادعای مروت و دست گیری باشد به حکم حفظ ظاهر هم که شده باید بگم: داداش من! خواهر من! دوست خوبم! همراه محترم! غوطه ور شدن در افکاری چنین مغشوش و منظوم شنا کردن در دریایی عمیق است. تکه پاره ای چوب -از آن پای استدلالیان...- فراهم بیاور و محکم به آن بچسب! طوفان در راه است.

الان که این بخش از متن را می نویسم دارم با خودم کلنجار می روم که چیزی به نویسنده نگویم. گاهی اینقدر از تلاطم حوادث و شدت رویدادها دلت آشوب می شود و دست به دامان تخیل می شوی تا لااقل در ذهن یکی از شخصیت ها را به سامان برسانی اما نمی شود که نمی شود. اینجاست که می خواهی با نویسنده دست به یقه شوی و بگویی تو خالق و راوی این فرد هستی درست اما دیگر بس است! چه می خواهی از جان او!؟ و این همان تلخی روایت گری است که به کام خواننده زهر می نماید اما حاکی از شهد شیرین پیروزی نویسنده است.