معرفی کتاب جاده ی شهر اثر ناتالیا گینزبورگ مترجم فرناز حائری

جاده ی شهر

جاده ی شهر

3.3
13 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

5

شابک
9786220110651
تعداد صفحات
109
تاریخ انتشار
1368/10/11

توضیحات

        زندگی در روستا برای دختر جوان و جاه طلبی مثل دالیا خالی از لطف و هیجان بود. اما از جادهی شهر که راهی شدی در چشم به هم زدنی به دل زندگی میرسیدی، به کافه ها و زنان زیباپوش، به وادی رویاها. این بود که راهی شهر میشد به سودای آن زندگی بهتر، ماجراجویی و عشق. هر چه از ملال و فقر نجاتش دهد. غافل از این که شاید بهای آن ماجراجوییها عشق بود که پیشتر جایی در نزدیگیاش نطفه بسته بود.
      

لیست‌های مرتبط به جاده ی شهر

بچه های سبزبی دوز و کلکسال گمشده ی خوآن سالواتی یرا

برج بابل

27 کتاب

واقعا عاشق تک تک تصویرسازی‌های این مجموعه‌ام. 🥲 و چندتاییش رو هم خوندم و دوست داشتم. :) دلم می‌خوادشون. 😩 در مقدمه کتاب‌ها در شرح اینکه چرا به نام برج بابل نامیده می‌شن نوشته شده: گفته‌اند تشتت و افتراق زبانْ عقوبت آدمیان بوده است؛ و ترجمه تلاش برای رسیدن به آن زبان وفاق، زبان هم‌دلی، زبان کامل و بی‌نقص، زبان آدم و حوا، زبان بهشت. «برج بابل» حالا نماد ناسوتی و ازدست‌رفتهٔ آن لغت تنها، آن زبان یگانه، زبان هم‌دلی انسان‌هاست. مجموعه کتاب‌های «برج بابل» شاید تلاش ما در بزرگداشت هم‌دلی از راه هم‌زبانی است: رمانک‌ها یا داستان‌های بلندی که در غرب به آن‌ها «نوولا» می‌گویند، از قضا بسیاری از آثار ادبیات مدرن جهان در چنین قطع و قالبی نوشته شده‌اند؛ آثاری که هرچند با معیار کمی تعداد صفحه و لغت دسته‌بندی می‌شوند، در اشکال سنجیده و پروردهٔ خود هیچ کم از رمان ندارد. در طبقه‌بندی این مجموعه، مناطق جغرافیایی را معیار خود قرار داده‌ایم و به شکلی نمادین، نام یکی از شخصیت‌های داستانی به‌یادماندنی آن اقلیم را بر پیشانی هر دسته نهاده‌ایم؛ مانند «شوایک» برای ادبیات اروپای شرقی و «رمدیوس» برای ادبیات امریکای لاتین. آثار ایرانی این بخش در مجموعه‌ای به نام «هزاردستان» ارائه می‌شود. این کتاب‌ها را می‌توان در مجال یک سفر کوتاه، یک اتراق، یک تعطیلات آخر هفته خواند و به تاریخ و ذهن زبان مردمان سرزمین‌های دیگر راه برد. در این سفرهای کوتاه به بهشتِ زبان،‌ همراه‌مان شوید.

136

یادداشت‌ها

          کتاب را ۲۵ اردیبهشت ۴۰۳  در هفتمین روز از نمایشگاه کتاب تهران، پس از خریدنش از غرفه چشمه، در همان مصلی شروع کردن و به پایان رساندم. اولین اثر از خانم گینزبورگ بود که خواندم.  قبل از هرچیزی روان بودنِ ترجمه نظرم را در تمام  مدت خوانش، جلب کرد. سادگیِ متن  از این جهت که داستان از  زبان دالیا، یک دختر روستایی بود، قرابت خوبی  میانِ  محتوا و  فرم  ایجاد می‌کرد  فارق از این‌که "جاده شهر"،  اولین اثرِ نویسنده کتاب است(این را بعداً فهمیدم).
به نظرم، نویسنده تصویر  کلیِ واضحی  از  یک جامعه روستاییِ  ایتالیایی را، در زمان خودش  ارائه می‌دهد. گرچه در جزیات می‌لنگد آنقدر که بی‌ثباتیِ رفتاری برخی از کاراکترها، به خاطر نپرداختن کافیِ نویسنده  به آن‌ها و  آوردنِ استدلالِ  قابلِ قبول برای حرف‌ها و کارهایشان، غیرواقعی  می‌نمود! مثلاً در جایی  دوست‌داشتن دالیا، از روی شهوت بود،  همان‌فرد به خاطر سنت‌ها و ترس از آبرو تن به ازدواج با دالیا داد و در پایان، بدونِ دلیل، به دالیا (همسرِ اجباری‌اش)  علاقه‌مند شد! 
 شاید در داستان کوتاهی چون این، نباید به اندازه رمان به دنبال جزییات  بود. همانطور که در ابتدای کتاب هم اشاره شد، این اثر، یک داستان کوتاه یا نُوِلا است. 
به هر حال برای من که به دنبال علت‌ها و موشکافی اتفاقات هستم ،علامت‌ سوال‌های زیادی   در تمام مدت خوانش ایجاد می‌کرد. 
وقتی کتاب تمام شد، غمگین  بودم. آن‌جا که تصور کردم این‌ داستان یا بخش‌هایی از آن در زندگی‌های واقعی اتفاق‌ افتاده و حتی می‌افتد، برای همه زن‌های داستان و بعد حتی برای مردهایش،  غمگین شدم.
جاده شهر، با همه سادگی و مختصر بودنش، به خوبی فضایی را تصویر کرد که توانست همه اندوهِ  ناشی از  روحِ آن زمانه را برای ساعاتی  قابل لمس کند. داشتنِ قدرتِ خیال و تصویرسازی ذهنی، این موضوع را  دوچندان می‌‌کند.
        

5

          به نام او

با اینکه تنها دو اثر از او خوانده بودم ولی یکی از بهترین نویسنده‌هایی بود که می‌شناختم. بعد که مرور کردم و دیدم تنها «فضیلت‌های ناچیز» و «چنین گذشت بر من» را که سرجمع سیصد صفحه هم نمی‌شود از ناتالیا گینزبورگ ایتالیایی خواندم. تعجب کردم.

سومین کتابی که خواندم اما اولین کتابی بود که او نوشته بود «جاده شهر» یا با ترجمه‌ای درستتر «جاده‌ای که به شهر می‌رود». در اینجا هم ناتالیا داستان زنی را روایت می‌کند و چنان استادانه روایت می‌کند که آدم گیج می‌شود که نکند که این داستان نیست و یک خاطره‌گویی و شرح‌حال‌نویسی از اوست. ولی خب نمی‌شود راوی داستان «چنین گذشت بر من» و این کتاب یک نفر باشد. پس باید نتیجه گرفت این صدای گینزبورگ است که از حلقوم زنان ایتالیایی از هر قشر و طبقه و سنی بیرون می‌آید و. اینقدر طبیعی جلوه می‌کند.

نمی‌خواهم این داستان کوتاه را لو بدهم فقط بگویم که کتاب داستان دختری روستایی است که به شهر می‌رود و ... . و خب پرواضح است که این اثر به نسبت دیگر نوشته‌های گینزبورگ ابتدایی‌تر است و نباید توقع یک کار بسیار سطح بالا را از آن داشت.
        

9