از شروع تا پایان کتاب سه هفته کش آمد. فکرش را که میکنم سفرنامههای ابتداییِ آقای ضابطیان را با سرعت بیشتری میخواندم. احتمالاً ذوق بیشتری داشتم ولی اخیراً نمیدانم چرا اینقدر لفتش میدهم. قلم همان قلم است و هر کشوری هم داستانهای خودش را دارد اما کتابهای مربوط به کانادا و ترکیه را هم مانند همین کتاب اخیر، دیر به اتمام رساندم.
به عنوانِ یک علاقهمند به سفر که رویای دیدنِ همه دنیا را در سر دارد و مدتها نقاطِ مختلفِ جهان را به چشمِ مقصدی برای مهاجرت دید زده، اگر قرار باشد بعد از خواندن این کتاب، حسم به ژاپن را بگویم، آن حس این است:
ژاپن با وجود طبیعتِ خاصاش، فرهنگ و تاریخِ متفاوتش، تکنولوژی و جاذبههای منحصربه فردش و البته بخشِ مورد علاقه من یعنی معماری و شهرسازی ویژهاش، برای عارفه تنها میتواند یک مقصد گردشگری و ماجراجویی باشد و نه هرگز جایی برای زندگی!
زیرا اگر قرار باشد میانِ آرامش و نظمِ زیاد که در مراتبی منجر به انزوای زیاد و کمرنگ شدنِ روابط انسانی میشود و شلوغی همراه با روابطِ صمیمانهتر، یکی را انتخاب کنم، قطعاً دومی انتخاب من است. بنابراین فکر نمیکنم هرگز حسرتِ زندگی در جامعه مدنیِ ژاپن را در دل داشته باشم!
گرچه که این کتاب منبعِ کاملی برای به دست آوردن نگاهی جامع به کشور ژاپن نیست، اما سفرنامههای آقای ضابطیان مثل همیشه گریزی به جوانبِ مختلف یک کشور میزند و در حین دادنِ اطلاعاتِ مختصر درباره آن جوانب، خواننده را برای دانستن بیشتر ترغیب میکند.
حالا که کتاب را "دودستی" بستم و به لطف نوشتهها و عکسهای آقای ضابطیان، تصاویری از ژاپن در ذهنم نقش بسته، چیزی از ژاپن که بیشتر از بقیه دلم میخواهد تجربهاش کنم، یکی نظم و آرامشیست که ردّ آن در مذاهبِ بودایی و شینتو ، در طبیعت و حتی معماری و شهریت ژاپن پدیدار است و انگار آدمها را نیز با خود همراه کرده است. دیگری یادگیری اوریگامیست که به گمانم باز هم به دلیل علاقهام به تجربه نظم و آرامش است . سرگرمیای که در آن با خلق کردن چیزی به سبکیِ کاغذ، میتوان دقایقی از افکار مزاحم و استرسزا دور شد.