هری پاتر و محفل ققنوس (بخش سوم)

هری پاتر و محفل ققنوس (بخش سوم)

هری پاتر و محفل ققنوس (بخش سوم)

جی. کی. رولینگ و 1 نفر دیگر
4.5
100 نفر |
12 یادداشت
جلد 3

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

255

خواهم خواند

16

شابک
9789645757746
تعداد صفحات
416
تاریخ انتشار
1399/7/19

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
پنجمین سال تحصیل در هاگوارتز شروع می شود. هری با اعضای محفل ققنوس آشنا می شود. آن ها چه کسانی هستند؟... از چه چیزی مراقبت و با چه چیزی مبارزه می کنند؟... سرانجام این داستان چه خواهد شد؟...

      

لیست‌های مرتبط به هری پاتر و محفل ققنوس (بخش سوم)

یادداشت ها

فهیمه

1400/10/23

          وقتی یک مجموعه رو چندبار می‌خونی، بدترین اتفاقی که میفته اینه که تمام ایرادات و تناقضاتش مشخص و آشکار می‌شن. هری پاتر هم گرچه فوق‌العاده‌ست و نظیر نداره، از ایراد مبرا نیست. 
بعضی از این ایرادات انقدر بزرگن که همه می‌بیننشون. مثلا اینکه آخر جام آتش، وقتی جادوی قبلی پیش برای ولدمورت به اجرا درمیاد، باید اول شبح مادر هری از چوبدستی خارج بشه بعد شبح پدر هری، چون اول پدرش کشته شده بعد مادرش. در حالی که توی کتاب برعکسه. یا اینکه هری باید بتونه تسترال‌ها رو از اول ببینه، به خاطر دیدن مرگ‌ مادرش، یا حداقل آخر جام آتش وقتی با کالسکه‌ها به ایستگاه برمی‌گرده اونا رو ببینه، به خاطر دیدن مرگ سدریک. ولی تا محفل ققنوس تسترال‌ها رو نمی‌بینه. 
اما بعضی ایرادها هم کوچیکن. مثلا اینکه ارشدها نمی‌تونن امتیاز کم کنن، در حالی که پرسی تو حفره‌ی اسرار از هری و رون امتیاز کم می‌کنه. یا اینکه وقتی دابی اتاق ضروریاتو به هری معرفی می‌کنه، می‌گه اونجا برای وینکی نوشیدنی کره‌ای پیدا کرده، در حالی که غذا یکی از استثنائات قانون تغییرشکل اساسی گمپه و حتی اتاق ضروریات هم نمی‌تونه غذا فراهم کنه. 
علی‌رغم اینکه ایرادات بزرگ برخورنده و آزاردهنده هستن، پیدا کردن ایرادات کوچیک بسیار لذت بخشه و باعث میشه دلت بخواد هزار بار دیگه کتابو بخونی تا همه‌ی سوتی‌های نویسنده رو پیدا کنی :)
        

7

محدثه

1403/4/3

        البته که قطعاً محبوب‌ترینم جلد سومه (هری پاتر و زندانی آزکابان)، اما این یکی جزو معدود کتابایی بود که باهاشون گریه کردم! وقتی هری داشت از مرگ سیریوس تکه‌تکه می‌شد (و منم باهاش همدردی می‌کردم) بغضم گرفت! ولی خب توی کتابخونه بودیم و فاطمه روبه‌روم نشسته بود؛ پس فرو دادمش. ولی اصلاً آخرش نفهمیدم از کجا هری پاتر رو شروع کردم که حالا پونصد دفعه خونده‌مش و با این حال هنوزم تکراری نیست. راستی یه بارم اشاره کرده بودم (فکر کنم توی چنلم؟) که از مجموعه کتابای انگشت‌شماری بود که یه جاهایی باهاش بلند بلند خندیدم؛ قطعاً به یمن وجود فرد و جرج، دوقلوهای افسانه‌ای. هری پاتر این‌قدر دقیق و باجزئیاته که نمی‌تونم بپذیرم اینا همه‌ش ساخته‌ی ذهن نویسنده ست! حالا ولش کن. کتابای فاخرتری هم خواهم خوند. کنکور دیگه نفسای آخرشه و به زودی دفنش می‌کنم. ان‌شاءالله. پایان یادداشت.
پ.ن: سال کنکور دو دور هری پاتر خوندم. واعجبا.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6