معرفی کتاب کلیدر جلد ۱ و ۲ اثر محمود دولت آبادی کلیدر جلد ۱ و ۲ محمود دولت آبادی 4.4 60 نفر | 15 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 16 خواندهام 81 خواهم خواند 34 ناشر شابک 9789645145312 تعداد صفحات 617 تاریخ انتشار _ توضیحات کتاب کلیدر جلد ۱ و ۲، نویسنده محمود دولت آبادی. بریدۀ کتابهای مرتبط به کلیدر جلد ۱ و ۲ ! Se Mo Ha ! 1403/9/10 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 8 آن که از خویش بکند، میان سیاه چادر دیگری جای پای پایداری ندارد. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/9/12 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 16 روز رنگی دیگر میگیرد هنگام که روزگار تو زیر و زبر شده است. غروب سرخ است یا تیره؟ تو چگونهاش میبینی؟ تا چگونهاش ببینی! شب نورباران است، هنگام که قلب برفروز باشد. غروب گنگ است، اگر مارال قلبی گنگ داشته باشد، اگر روحی گنگ داشته باشد. غروب گنگ بود. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/16 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 45 در خانهای غریبی، میهمانی، گنگ و بهتزده و درماندهای، اما همین که دستت به کاری پیوند خورد احساس میکنی که دیگر زاید نیستی ... پیوستهای. خود را حقدار میبینی ... و دلت میخواهد این حق را بیشتر از خود کنی. برای همین ذهنت مثل موشی کور در جستجو و تکاپوست تا جایی را بیابد. وجود تو در تلاش روزنهای است که نیاز به تو داشته باشد و تو خود را در آن بتپانی. دنبال کاری میگردی که زمین مانده باشد و تو آن را به انجام برسانی. چشم در پی کودکی میگردانی که زمین خورده باشد و تو آن را از روی خاک و خل بلند کنی و بالهایش را بتکانی. بالاخره پی این هستی که با وجودت بتوانی گودالی، چالهای را پر کنی و به این احساس دست بیابی که سربار نیستی ... ستونی رهاشدهای که میخواهی خودت را به چیز یا جایی تکیه بدهی ... بیتابی. رنجی پنهان از درون میجَوَدَت ... برای همین پنهانی و با موذیانهترین جلوهاش، در خود خداخدا میکنی که بر سر سفرهدارت بلایی فرود آید که تو بتوانی به یاریاش بشتابی و او را از شری برهانی تا توانسته باشی بزرگواریهای او را پاسخی گفته باشی. 0 4 zeinvzfh 1403/1/9 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 108 چشمهای آدم از زبانش راستتر حرف میزند. 0 7 یادداشتها محبوبترین جدیدترین زکیه 1400/10/21 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. برش: "یک بار است زندگانی. یک بار. همان یک بار که نسیم صبح را به سینه فرو میدهیم، همان یک بار که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو مینشانیم، همان یک بار که سوار بر اسب در دشت تاخت میکنیم، یک بار.. یک بار و نه بیشتر. بعد از آن دیگر تمام عمر را ما دنبال همان چیزها میدویم، بعد از آن دیگر تمام مدت را به دنبال همان طعم اولینِ زندگانی هستیم. در پی لذت اول. سیب را به دندان میکشیم تا طعم بار اول را در آن بیابیم، آب را سر میکشیم تا لذت رفع عطش بار اول را پیدا کنیم. در آب غوطه میزنیم تا به شوق بار اول برسیم و نسیم را می بلعیم تا نشانی از آن اولین نسیم بیابیم. زندگانی یک بار است، در هر فصل..." (کلیدر،۱و۲) کلیدر رو نمیخونید... زندگی میکنید... روایتی ناشنیده، اما آشنا... تجربهای نزیسته، اما زنده... نقطه قوت این کتاب (تا به اینجا) به نظرم اینه که هیچ جای داستان خالی از ماجرا نمیشه. همیشه مخاطب رو در جریان و درگیر قرار میده. خیلی دوستش دارم. 0 9 مهدیه زمانیان 1404/2/21 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. کمی درگیر حفظ شخصیت ها شدم ، مارال و گل محمد ، زیور و عموجان ، شیرو و بلقیس ..... فکر میکردم که کتابی حوصله سر بر و روان نیستش ولی ادامه دادم ..... 0 0 ماری 1404/1/30 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. من این کتاب رو با پادکست و صدای آرمان سلطان زاده گوش دادم.بی نظیر و ملموس بود انگار که آدم خودش تو اون صحنه حضور داره.جلد اول بیشتر به شخصیت پردازی و معرفی روابط پرداخته بود.به نظر میاد ماجرای اصلی تو جلدهای بعدی قراره رخ بده. 0 11 معصومه فراهانی 1401/9/20 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. تپش قلبم رو بالا میبره خوندن این کتاب. واقعا قلم رو مال خودش کرده این پیرمرد. عمیقترین احساساتی که میشد رو با خوندن این دو جلد تجربه کردم. 0 4 یونس شجاعی 1401/9/15 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. فقط روحيه خان عمو .... تمام! با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود. 0 8 سهیل خرسند 1401/9/13 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. جلدِ اول و دوم به پایان رسید اما سفرِ من به کلیدر حالا حالاها ادامه خواهد داشت... . در ابتدا عرض میکنم که اگر عمرم به پایان نرسد در انتهای این سفرِ طولانی یک ریویوی اجمالی برایش خواهم نوشت اما حال تنها به نکاتی پررنگ که در جلد اول و دوم کتاب به چشمم آمد اشاره میکنم. محمود دولتآبادی، نویسندهایست که من توانِ توصیف او را ندارم! او آنقدر در شخصیت پردازی خلاق و تواناست که تک تک شخصیتهایی که تعدادشان در کتاب قابل شمارش نیست را به قدری زیبا و دقیق توصیف نموده که در هر کجای کتاب اسم آن شخص را میخوانیم او را همانندِ یکی از اعضای نزدیکِ خانوادهی خود فرض میکنیم! او آنقدر در صحنهسازی خلاق و تواناست که برای مثال وقتی بیابان را در گرگ و میش توصیف میکند کافیست چشمهای خود را ببندید و نفسی جانانه در بیابان بکشید تا هوای آن را استشمام کنید! او آنقدر از زندگیِ ایلیاتیها و بیابانگردها آگاه و همچنین در داستاننویسی خلاق و توانا بود که از ابتدای این سفر شب سر خود را در چادرِ کلمیشی سر بر روی نازبالشتم میگذاشتم و سحر با گلمحمد بیدار میشدم و پیِ کار میرفتم. فرقی نداشت چه کاری، شده در اوجِ نعمت گلهداری میکردیم و وقتی آفتاب به میانِ آسمان میآمد لنگِ یک بز را میکشیدم و از سینهای او شیر میدوشیدم و با نانهایی که بلقیسخاتون پخته بود به بدن میزدمِ جانمممممممممممم. چه در زمانِ بزمرگی و قحطیِ زمستان با گلمحمد طاغیهایی که مارال میکند را بار شتر میکردیم و از بیابان به سوی شهر میرفتیم که بفروشیم و اندکی آردِ گندم، قند و ... بخریم و برگردیم. چه زمانیکه به همراهِ گلمحمد، بیگمحمد، خانعمو، صبراو و مدیار برای دزدیدنِ یک دختر رفتیم و بجای آوردنِ دختر جنازهی مدیار رو در نیمهشب دفن کردیم...! آه، امان از این سفر پر قصه و قصههای پر غصه! چه بگویم از دلِ پردردِ مارال وقتی که پدرش و نامزدش به زندان افتادند و مادرش هم فوت کرد و طعمهی صدها نامرد شد و سر به بیابان گذاشت؟ چه بگویم از دلِ بلقیسخاتون؟ چه بگویم از شوریدنهای دلِ زیور؟ چه بگویم از بیداری کشیدنهای شیرو؟ چه بگویم از گلمحمد وقتی مارال را لخت و عریان تماشا کرد؟ چه بگویم از دلِ کلمیشیِ پیرمرد وقتی گوسفندهای مریضش را در حال مرگ میدید و برای عذاب نکشیدن سرشان را میبرید؟ چه بگویم از حال عبدوس که در زندان خبر مرگِ زنش و آوارگیِ دخترش را شنید؟ چه بگویم غلطه باید بگم چهها بگویم از چهها و چههای بیانتهای این سفر؟!؟ این سفر سفری طولانیست، این سفر کارِ هرکسی نیست و مردِ سفر میخواهد و دلی به بزرگیِ دریا اما خوشحالم که پا در این سفر گذاشتم و دستِ آقای محمودخانِ دولتآبادی که را که باعث شد خانوادهی کلمیشی من را در میان خودشان مهمان کنند میبوسم. این ریویو به پایان رسید اما سفرِ من در کلیدر ادامه دارد و برایتان در آینده باز هم خواهم نوشت اما اگر عمرم کفافِ پایانِ این سفر را نداد، روی سنگِ قبرم بنویسید او در کلیدر با دنیا وداع کرد. یازدهم اردیبهشتماه یکهزار و چهارصد 0 6 آروشا دهقان 1403/5/28 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. « در بستر جوی آیا خون روان نیست؟» جلد یک کلیدر یک داستان نیمه عاشقانه است. قراره شما رو با شخصیتها و احساسشون آشنا کنه. قراره ببردتون به کلیدر و سبزوار و دوری در خراسان بزنید تا با فضا آشنا بشید. بوی نان یک زندگی روستایی رو حس کنید و خشکسالی رو در آغوش بگیرید. داستان جلد دوم از جلد یک مردانهتره! نه این که جنسیتی باشه اما تقریبا در همهی کتاب مردها نشستند دور هم و صحبت میکنند. توصیفات از جلد یک قویتره و همینطور پایانبندی کتاب که شما رو مشتاق میکنه به بیدرنگ باز کردن و خواندن جلد بعدی. سخنی دربارهی کلیدر خوانی: بعید است ندانید که کلیدر رمانی چند هزار صفحهای است که سبکش به داستانهای کلاسیک همچون سمک عیار شباهت بیشتری دارد تا آتش بدون دود. کلیدر سرشار است از توصیف و گفتوگو. همین هم نقطهی قوت کلیدر است و هم نقطهی ضعفش. اگر حوصلهی خواندن داشته باشید، اگر دوست دارید خشکسالی را لمس و بوی نم باران پس از یک سال بیمهر را حس کنید، اگر میخواهید در چشم و گوش و زبان و یکایک حرکات تن شخصیتها بنشینید و همراه احساسشان شوید، کلیدر بهترین انتخاب است اما اگر به دنبال داستانی میگردید که زود و سرراست شما را به مقصد برساند اصلا سرغش نروید. کلیدر از آنهایی نیست که بشود بیحوصله و سرسری خواند! کلیدر را باید در آغوش کشید، بویید و بوسید و درک کرد. 0 36 amir hajian 1403/10/3 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. غني از داستان و واژه 0 0 negarin 1404/3/30 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. کلیدر، جلد اول و دوم: شروع یک سفر به یاد ماندنی. کتابفروش محبوبم میگفت که کلیدر، درس جامعهشناسی است. و به راستی که کلیدر، با شخصیتهای متعدد و پرداخت پرجزئیاتشانکه هر کدام سمبول قشری از جامعه ایراناند، شیرینترین درس جامعهشناسی است که تا به حال آغاز کردهام. دولت آبادی زندگی ایلیاتی را خوب میشناسد و سودازدگی کویری را میتوان به وضوح در اثرش مشاهده کرد. روح کوچنشینی و بیپروایی تقریبا در تمام شخصیتهای اصلی داستان دیده میشود. چه در گل محمد که به نوعی نماد اینگونه خلقیات است و چه در شخصیتی همچون زیور که صبورانه غم را تحمل میکند. زیور تا به اینجا برای من شخصیت قابل توجهی است. گاه به چشمهایش فکر میکنم. به اینکه نگاه چنین زنی با چنین غمهای بزرگی، آنگاه که با روح کویر آمیخته شود چقدر میتواند نافذ و بُرا باشد. سفرم به کلیدر تازه شروع شده و مدتها ادامه خواهد داشت. تا به اینجا، کلیدر یکی از شیرینترین تجربیاتم از رمان فارسی را رقم زده و مشتاقانه به سراغ جلدهای بعدی خواهم رفت. 0 5 آزاده رمضان نژاد 1404/1/16 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. کتابی سخت خوان.. پر از توصیفات ... که گاها واقعا خسته کننده هست... 0 3 فاطمه افتخا ی 1401/2/28 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. در پایان جلد یک و دو تنها دو نکته دارم: 1. یک لقمه نان این روزها و در حین خواندن کلیدر برایم گوارا تر از تمام خوردنی های دنیا است، خیلی وقت ها به جای این که کتاب را کنار بگذارم و بروم غذا بخورم، به تکه نانی در حین خواندن کتاب بسنده می کنم، غم نان غم عجیبی است حال فکر کن خودت روستایی باشی و زائر عشایر باشی و مال دار 2. آقای دولت آبادی پدر کشتگی خاصی با زنان دارد؟ 0 7 dream.m 1404/4/22 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. دو جور آدم خوشبخت توی این دنیا وجود داره، اول کسی که این کتاب رو برای اولین بار میخونه، و دوم کسی که اون رو هدیه میگیره. و من در جمع خوشبخت ها، خوشبخت ترینم. ...... زیور! زیور بیچاره و غمگین من؛ جایی که همه زیبایی مارال، شیدایی شیرو، مردانگی و دلاوری گل محمد و سخت جانی کلمیشی ها را می ستایند، تو قهرمان من هستی . آه زیور! تو در میان غربت و تنهایی بی امانت چه باشکوه ایستاده ای، چه خیره کننده و چه غم انگیزی. تو از قماش همان زنانی هستی که سال هاست همچون میش های طویله شان، میزان ارزششان با تعداد زایش سالیانه سنجیده شده است و هرچقدر از طراوت پوست صورت، برجستگی پستان ها و سیاهی زلف های پرپیچ و تاب بهره بیشتری داشته باشند، سهم بیشتری هم از نان، عشق و سایه نصیبشان می شود. و تو زیور بیچاره من، با آن رحم خشکیده و بی بار، پوست چروکیده چرمگون از آفتاب خشن کویر،  پشت خمیده از بار غمی که تنها زنانی که بسترشان از عشق و آغوش تهی شده باشد به دوش می کشند، و چشم های بی فروغی که سال هاست جز اخگر آتش شبانه خاربن برقی در آن نخلیده، چه بی ارزش و بی نصیبی. من تنهایی و رنج تو را درک نمیکنم زیور، اما آن را دیده ام و می فهمم. من رنج تو را در خاطرات مادرها و مادر بزرگ ها شنیده و در قطره اشک فرو چکیده از گوشه چشم شان دیده ام، آن قدر نزدیک و آن قدر حقیقی که گویی امروز به سرشان آمده، و هرروز و هرروز و هرروز از نو تکرار می شود، و از این دیده و شنیده ها آن چنان درد کشیده ام که گویی خود آن رنج را زیسته ام و سوخته ام. ....... کلیدر به عقیده من از آن دست داستان های واقع گرایانه ست که هرکس به قدر ظرفیت روانی، ویژگی شخصیتی و زاویه دیدی که به زندگی دارد از آن لذت میبرد و بنابراین بخش های خاصی از آن برایش برجسته تر شده و با کاراکترهای خاصی هم به نسبت بقیه ارتباط برقرار میکند. اما در نهایت همه از آن بهره ای میبرند و چیزی می آموزند. و بهره ای که من از آن برده ام، دردی ست که به سینه ام چنگ می اندازد و پشتی که تیر می کشد. تا جلدهای بعد ... 0 1 مجید اسطیری 1402/12/17 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. درمورد جلد اول: خیلی با خودم فکر کرده ام که چه نیازی به صحنه آب تنی مارال بود در جلد اول. محمدرضا بایرامی که خودش عاشقانه کلیدر را دوست دارد میگفت دارد یک قرارداد با مخاطب میگذارد که اگر با من همراه شوی باز هم از این چشمه ها (به هر دو معنا ) بهت نشان میدهم. من مطمئن نیستم این طور باشد ولی احتمالش را رد نمیکنم. ما یک فامیل داشتیم اصلا قیافه ش به رمان نمی خورد . آمده بود توی کتابخانه من دنبال کلیدر میگشت و در گوشی به من میگفت من آن صحنه را خوانده م!!! قضاوت با شما اما خب یک صحنه فوق العاده دارد که خاری به پای گل محمد رفته و در حالی که دارد تلاش میکند خار را از پایش بیرون بکشد مارال دارد توضیح میدهد که عشق دلاور در دل من نیست و وقتی که حرفش را به گل محمد شیرفهم میکند خار هم از پای گل محمد بیرون می آید! واقعا استاد است دولت آبادی جلد دوم رمان اینگونه با توصیف درخت #تاغ شروع میشود: کرانه ای به پهنای فرسنگها بر کویر. ابرویی زمخت بر نگاهی گداخته. کشیده شده از باختر افغان تا فراسوی یزد کهن. طاغزار؛ جنگلگونهای گسسته ناپیوسته؛ از تایباد بر میگذرد، طبس را در خود میگیرد، جنوب خراسان را میپیماید، بر بالاسر کاشمر و پناه کوهسرخ، دست و بازو به سوی یزد پیش میکشاند جنگل کویری. بوتهزار گاه از خود واکنده میشود، پاره میشود، میگریزد، دور میشود و بار دیگر در منزلی دیگر بهخود میپیوندد، طاغی. طاغ درختی است نه افراشته و سر به آسمان برداشته؛ کوتاه است و ریشه در ژرفاها دارد، گاه بیش از بیست پا، تا که ریشه به نم برساند. در دل خاک بیامان فرومیدود. رمز ماندگاری طاغی در کویر هم در این است. خشکسالی و بیآبی نابودش نتواند کرد. در کشمکش کویر و طاغی، طاغی فراز آمده است، طاغی توانسته است تن خویش در خاک خشک بنشاند و بماند؛ به پشتی ریشههای کاونده و ژرفروندهاش تاب توانسته بیاورد. اما به قد اگر درختان یلاناند، طاغی گرد است؛ کوتاه و در زمین کوفته؛ استخواندار و استوار؛ بینیاز باران که ببارد یا نه. بر زمین و در زمین نشسته، یال بر خاک فشانده؛ با این همه خودسر و پرغرور. طاغی، عارفان خراسان را به یاد میآورد. طاغی قشلاق است. پناه زمستانی پاره ای ایلات و گوسفندچرانان کلیدر. میانگاه کاشمر و بیهق، تکه ای از بوته زار را، سیاه چادرها در بر گرفته اند، سیاه چادرهایی نهفته در لابلای درختان تنگاتنگ که افراشته ترینشان به یال اسبی نتواند رسید. طاغی پناهگاه زمستانهء گوسفندان و سگان و چوپانان و هیزم کشان و دله دزدان است. در طاغی، خانوار کلمیشی نیز میخ چادرهای خود در زمین فروکوبیده بودند... 0 2 امیرمحمد 1401/7/18 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. اواخر تابستون بالاخره شروع کردم به خوندن کتاب جلد یک و دو که تو طاقچه رایگان بود و اواسط پاییز تموم شد. بسیار عالی. واقعا محشره. من خیلی خوشم اومد امیدوارم بتونم هر چه زودتر بقیه اش رو هم ادامه بدم تا ببینم سرنوشت این خانواده چی میشه. چقدر همه چیز خوبه و چقدر فراز و فرودهای کتاب عالیه. کتاب خسته کننده و کسل کننده نیست علاوه بر اون فقط روایت کننده داستان نیست و دیالوگ های بین شخصیت ها خیلی خوبه 0 7 زهرا 1404/5/1 این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. جلد اول و دوم کلیدر تمام شد. در واقع میتوان گفت این دو جلد ابتدایی_مخصوصا جلد اول_ بیشتر به معرفی افراد،روحیات آنها و معرفی مناطق میپردازد. فی الحال بسی خوشمان آمد و غرق شدیم در سوزنده و میان چادرهای کلمیشی ها:) تازه یاغی گری های گل محمد میخواهد شروع شود و عمیقا کنجکاوم بدانم در ادامه چه میکند این مرد سرکشِ طغیانگر... 0 5