یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
درمورد جلد اول: خیلی با خودم فکر کرده ام که چه نیازی به صحنه آب تنی مارال بود در جلد اول. محمدرضا بایرامی که خودش عاشقانه کلیدر را دوست دارد میگفت دارد یک قرارداد با مخاطب میگذارد که اگر با من همراه شوی باز هم از این چشمه ها (به هر دو معنا ) بهت نشان میدهم. من مطمئن نیستم این طور باشد ولی احتمالش را رد نمیکنم. ما یک فامیل داشتیم اصلا قیافه ش به رمان نمی خورد . آمده بود توی کتابخانه من دنبال کلیدر میگشت و در گوشی به من میگفت من آن صحنه را خوانده م!!! قضاوت با شما اما خب یک صحنه فوق العاده دارد که خاری به پای گل محمد رفته و در حالی که دارد تلاش میکند خار را از پایش بیرون بکشد مارال دارد توضیح میدهد که عشق دلاور در دل من نیست و وقتی که حرفش را به گل محمد شیرفهم میکند خار هم از پای گل محمد بیرون می آید! واقعا استاد است دولت آبادی جلد دوم رمان اینگونه با توصیف درخت #تاغ شروع میشود: کرانه ای به پهنای فرسنگها بر کویر. ابرویی زمخت بر نگاهی گداخته. کشیده شده از باختر افغان تا فراسوی یزد کهن. طاغزار؛ جنگلگونهای گسسته ناپیوسته؛ از تایباد بر میگذرد، طبس را در خود میگیرد، جنوب خراسان را میپیماید، بر بالاسر کاشمر و پناه کوهسرخ، دست و بازو به سوی یزد پیش میکشاند جنگل کویری. بوتهزار گاه از خود واکنده میشود، پاره میشود، میگریزد، دور میشود و بار دیگر در منزلی دیگر بهخود میپیوندد، طاغی. طاغ درختی است نه افراشته و سر به آسمان برداشته؛ کوتاه است و ریشه در ژرفاها دارد، گاه بیش از بیست پا، تا که ریشه به نم برساند. در دل خاک بیامان فرومیدود. رمز ماندگاری طاغی در کویر هم در این است. خشکسالی و بیآبی نابودش نتواند کرد. در کشمکش کویر و طاغی، طاغی فراز آمده است، طاغی توانسته است تن خویش در خاک خشک بنشاند و بماند؛ به پشتی ریشههای کاونده و ژرفروندهاش تاب توانسته بیاورد. اما به قد اگر درختان یلاناند، طاغی گرد است؛ کوتاه و در زمین کوفته؛ استخواندار و استوار؛ بینیاز باران که ببارد یا نه. بر زمین و در زمین نشسته، یال بر خاک فشانده؛ با این همه خودسر و پرغرور. طاغی، عارفان خراسان را به یاد میآورد. طاغی قشلاق است. پناه زمستانی پاره ای ایلات و گوسفندچرانان کلیدر. میانگاه کاشمر و بیهق، تکه ای از بوته زار را، سیاه چادرها در بر گرفته اند، سیاه چادرهایی نهفته در لابلای درختان تنگاتنگ که افراشته ترینشان به یال اسبی نتواند رسید. طاغی پناهگاه زمستانهء گوسفندان و سگان و چوپانان و هیزم کشان و دله دزدان است. در طاغی، خانوار کلمیشی نیز میخ چادرهای خود در زمین فروکوبیده بودند...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.