معرفی کتاب بهم میاد؟! اثر رنده عبدالفتاح مترجم محسن بدره

بهم میاد؟!

بهم میاد؟!

رنده عبدالفتاح و 1 نفر دیگر
3.4
46 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

90

خواهم خواند

32

شابک
9786006077222
تعداد صفحات
338
تاریخ انتشار
1398/4/30

توضیحات

کتاب بهم میاد؟!، مترجم محسن بدره.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بهم میاد؟!

لیست‌های مرتبط به بهم میاد؟!

یادداشت‌ها

فهیمه

فهیمه

1400/8/12

          امل، یک دختر 16 ساله ی مسلمان استرالیایی، تصمیم می گیرد یک محجبه ی تمام وقت شود. برای من که در یک کشور اسلامی به دنیا آمدم و بزرگ شدم، حس و حال امل باید عجیب باشد. اما نبود.
امل تنها محجبه ی جمع است؛ من خیلی وقت ها تنها چادری جمع بوده ام. به امل به خاطر حجابش متلک انداخته اند؛ به من به خاطر چادر. امل، از نظر اطرافیانش، نماینده ی تمام مسلمانان و عرب های دنیاست، هر مسلمانی هر کجای دنیا، هر اشتباهی کرده باشد، امل باید جواب پس بدهد؛ من در تاکسی و اتوبوس، سوپر مارکت و حتی سر کلاس، تبدیل می شوم به نماینده ی مذهبی ها و ولایت فقیه. هر کس گله و شکلایتی داشته باشد، خیلی راحت روانه می کند به طرف من.
حس و حال امل اصلا برای من غریبه نبود. کاملا درکش می کردم.
به نگاه های تمسخر آمیز و تحویل گرفته نشدن و اینها کاری ندارم: تنها محجبه ی جمع بودن، یا تنها چادری جمع بودن مساوی ست با هجوم نگاه های تو به اینجا تعلق نداری. مهم نیست که باهوش باشی، خوش فکر، اهل مطالعه، "چادری" هستی. به اینجا تعلق نداری.
ما، همه، از این خط کشی و قضاوتگری رنج کشیدیم و می کشیم، امیدوارم بچه هایمان خط کش نباشند.
        

23

          کتاب رمان «بهم میاد» |نوشته رنده عبدالفتاح، ترجمه‌ای از محسن بدره

محسنی که من می‌شناسم
محسن بدره رو از سال 1384 می‌شناسم. تصور می‌کنم جلسه مباحثه هفته دوم درس اندیشه اسلامی یک (مقرری‌های هفتگی شهید مطهری) را به سرگروهی او گذراندم. محسن ورودی دوره دوم رشته ما بود. مثل بیشتر ورودی‌های سال 83، مولفه‌های فرهنگ روستایی‌شهرستانی، با تمام معانی خوبش، در او وجود داشت: باصفا، صادق و صمیمی، پشتکار، انرژی، فعال و بانشاط. او و رفقایش برای ما نوید یک دنیا انگیزه و خلوص بودند. عدالت‌خواهی، مطالبه‌گری و آرمان‌خواهی، هر چه می‌خواستیم در وجود بچه‌های هشتادوسه‌ای بود.

سه ترجمه از محسن بدره
محسن هم‌اکنون سه ترجمه رمان را برای چاپ به نشر آرما سپرده است. شاید هر سه کتاب در فضای اسلام و دیگران، نومسلمانی، دین و فرهنگ با تاکید بر زنانگی فهم شوند. هنوز دو کتاب جدیدتر، یعنی عشق زیر روسری و مسجد پروانه را نخواندم، اما می‌توان حدس‌هایی زد. 

بهم میآد؟
«بهم می‌آد؟» از یک انتخاب شروع می‌شود. انتخاب پوششی به نام حجاب. یک دختر دبیرستانی که اصالتا عرب فلسطینی است، در آغازین روزهای سال جدید تحصیلی تصمیم می‌گیرد به صورت تمام‌وقت، با حجاب (روسری) در انظار عمومی ظاهر شود. کم و بیش به چیزهای جالب دیگری در همین حوالی می‌پردازد. هویت، شکاف بین‌نسلی، اسلام‌هراسی، دین و فرهنگ، نوجوانی (به تعبیری: تین‌ایجر)

در کل، کتاب متوسطی است. بسته به این که مساله کتاب و هسته اصلی داستان را چه چیز اعتبار کنید، می‌توانید از آن لذت ببرید. امید که مساله خودتان را در کتاب پیدا کنید! 

دو سه تذکر درباره کتاب
توجه: این کتاب در/برای فضای فرهنگی غیر ایران نوشته شده است؛ هر چند شباهت‌ها و دستاوردهایی برای ما داشته باشد. طبیعی خواهد بود که روسری به همراه لباس‌های رنگارنگ و آرایش در استرالیا حجاب به شمار آید و در کشور ما عین بی‌حیایی و بی‌حجابی. در کشور ما حجاب بدون تصور چادر یا مانتو خنده‌دار است. شاید دقیق‌تر است بگوییم شخصیت‌های کتاب از فرهنگ اسلامی کاملا به دور هستند و با حجاب که رابطه نزدیکی با عفاف دارد، دور هستند! وگرنه این‌قدر لباس‌های تحریک‌کننده نمی‌پوشیدند!

توجه: در صفحات پایانی کتاب، جمع‌بندی‌های خوبی آمده است. شاید توجه به آن جمع‌بندی‌ها در فهم کتاب کمک بکند.

توجه: شخصیت‌های این کتاب اصلا قرار نیست انسان‌های کاملی فرض شوند. اشتباهات بی‌شماری دارند که لیاقت آن‌ها را برای الگودهی سلب می‌کند.

کتاب رمان بهم میاد
عنوان کامل کتاب:
بهم میآد؟
به انگلیسی:
Does My Head Look Big In This?
نویسنده (به انگلیسی):
رنده عبدالفتاح، متولد 1979
Randa Abdel-Fattah
مترجم:
محسن بدره، متولد 1365
ناشر:
اصفهان: آرما.
توضیحات:
چاپ هفتم، 1392، 12 هزار تومان، 336 صفحه.

نشر آرما اخیرا طرح جلد متفاوتی از این کتاب نیز منتشر کرده است که به سلیقه امثال من مناسب‌تر است!
        

0

اکثرا وقتی
          اکثرا وقتی با آدم‌ها صحبت می‌کنم، می‌بینم که لابلای حرف‌هایشان، از نقطه عطفی در زندگی‌شان حرف می‌زنند. یک حس، یک اتفاق، یک آدم، یک فیلم، یک کتاب، “یک تغییر”. اکثرا هم نمی‌توانم دقیقا متوجه بشوم چرا فلان چیز آنقدر برایشان مهم شده. ممکن است به‌ظاهر خیلی خاص نباشد یا فکر کنم که کمی دارند اغراق می‌کنند. اما این تجربه چون جنسش از جنس درونی و برداشت شخصی انسانی است، هرگز آنطور که باید ماهیتش قابل کشف نیست. مثلا دقیقا نمی‌فهمم چرا دوستم آنقدر شیفته سری کتاب های جودی دمدمی است، یا چرا برادرم نمی‌تواند دست از دیدن انیمیشین «آن سوی پرچین» بردارد، یا مثلا چرا پدرم اینگونه دلباخته آهنگ «باید خریدارم شوی» همایون شجریان است و مدت های مدید ما تحت خشونت ماشینی، فقط این آهنگ را در ماشین میشنیدیم!
برای من چیزهای بسیاری نقطه‌های عطف زندگی‌ام محسوب می‌شوند؛ از تماشای هرساله انیمیشن کورالین از ۷ سالگی‌ام تا الان، وابستگی‌ام به اشعار سهراب سپهری، دوست‌داشتن فیلم «ورود آقایان ممنوع» رامبد جوان و حفظ بودنش دیالوگ هایش، علاقه‌ام به نوشتن نامه های دست‌نویس و محترم شمردن تقریبا هر دست خطی و دیدن روح آدم‌های نویسنده در یادداشت ها، نافذ بودن چشمان شهید آوینی و سحرآمیز بودن نوشته هایش، علاقه وافرم به آسمان و وجود عکس‌هایش در قریب به ۵۰ درصد از حجم اس‌دی کارت دوربینم، علاقه‌ام به چیزهای قدیمی سنتی و گریزان بودن از چیزهای مدرن و رباتی‌ و بی‌روح! 
کتاب «بهم میاد؟» هم از آن عطف های پررنگ زندگی‌ام است. کتابی که ۱۵ سالگیم به هدیه پدر شروع به خواندنش کردم. اما به روحم نفوذ کرد. فهمیدمش و دریچه‌های زیبایی برایم باز کرد. برایم دیدن احساسات درونیِ دختری شبیه به خودم و مواجه‌اش با این مقوله خاص و پیچیده «حجاب» بسیار خواندنی بود. تقابل کشش های درونی‌اش، تک و تنها بودنش، مورد اتهام و پرسش قرار گرفتنش، تردید‌هایش و -انتخاب کردن رفتار والاترش- در مواجهه با پسری که دوستش دارد.
 اَمَل فقط برایم یک کاراکتر کتاب محسوب نمی‌شود. من قصه های اَمَل و غریب بودن او را دو سال بعد در ۱۷ سالگی‌ام در کشوری غریب تجربه کردم و تازه انگار برایم آشکار میشد که اَمَل واقعا انتخاب بزرگی کرده.  در جایی با فرهنگ متفاوت، سرانجام دست به انتخاب حجابی زده که قرار است چهره‌اش را در اواسط نوجوانی بین دوستانش، منفور کند! ناسزا ها بشنود و پسران مدرسه خیال کنند که او در اثر ازدواج با یک شتردار پیر عرب دست به چنین کاری زده!
 اَمَل دوستم شد و بعد در زندگی‌ام خیلی جاها به انتخاب ‌هایش نگاه کردم. دیدم که چگونه خواست هویت خودش را میان هیاهوهای فریبنده بسازد. کتاب «بهم میاد؟» نه یک شاهکار ادبی است نه برنده جایزه نوبل، اما یک‌جاهایی راهنمایِ من بوده و مهم‌تر از همه؛ «دوستش دارم!»
        

0

          «بهم میاد» رنده عبدالفتاح را حدود ۶ سال پیش خوانده بودم. و هنوز با هر بار شنیدن نامش یا دیدن جلدش در کتابخانه‌ام، همان لذتی که ۶ سال پیش از خواندنش بردم، برایم زنده می‌شود.
در یادداشت‌های آن سالَم نکاتی درمورد کتاب نوشته بودم که حالا می‌بینم یکی از آن‌ها به کار این یادداشت هم می‌آید:
این کتاب، روایتی است تازه از موضوعی تکراری: دست و پنجه نرم کردن هویتی دیرینه و سنتی با جهان مدرن. موفقیت خانم عبدالفتاح در این است که این کشاکش را به خوبی در زندگیِ «اَمَل»، شخصیت اصلی داستان بازتاب داده است. امل، دختری است مسلمان، فلسطینی‌تبار و ساکن استرالیا که در تلاطم چالش‌های هویتی دوران نوجوانی، سعی دارد با هویت سه‌گانه‌ی خود (مسلمان، عرب، عضو جامعه‌ای مدرن) کنار بیاید. بستر زمانی داستان -که در آستانه‌ی سال تحصیلی شروع می‌شود و با آغاز تعطیلات تابستانی تمام می‌شود و نمادی از سلوک اَمَل در مسیر کشف و آگاهی‌های جدید است- نیز کمک می‌کند تا مخاطب با این روایت داستانی پرکشش همراه شود.

در مجموع، کتاب از نظر قدرت داستان‌گویی کتاب موفقی است؛ درباره‌ی پایان‌بندی محتوایی کتاب شاید بشود چانه زد و نقدهایی به رنده عبدالفتاح (شاید هم به اَمَل) وارد کرد؛ ترجمه هم بعد از ۴۰-۵۰ صفحه افت می‌کند و چندان قوی نیست.
        

4

        ماجرای دختر نوجوانی به نام امل که از پدر و مادری فلسطینی و در استرالیا به دنیا اومده و با دیدن یکی از سکانس های سریال فرندز جسارت پیدا می کنه و تصمیم میگیره حجاب تمام وقت داشته باشه (چون قبلا به قول خودش به صورت پاره وقت و در جاهای خاص حجاب داشته). تا اینجای ماجرا جالبه اما ادامه داستان خیلی برای مخاطب ایرانی حرف خاصی نداره. چون اولا پدر و مادرش با وجود اینکه آدمای مقیدی هستند از این تصمیم خیلی خوشحال نمی شن و از طرف دیگه این حجاب داشتن و در کنارش نماز خوندن در حد همین ظواهر باقی می مونه و در سایر رفتارهای دختر تغییری به وجود نمیاد. اون هم چنان آرایش می کنه، وقت زیادی رو برای ست کردن لباس ها و خریدنشون صرف می کنه و حتی رابطه اش با همکلاسی هاش رو داره و به تولد یکی از پسرهای کلاسشون میره. هرچند خیلی از جاهای کتاب به سختی هایی که یک زن مسلمون می تونه در یک جامعه داشته باشه اشاره شده و از این لحاظ اطلاعات خوبی در اختیار مخاطب میذاره ولی چون رمان مربوط به حدودا ۲۰ سال پیش و حمله یازده سپتامبره، این اطلاعات خیلی دست اول نیست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

        این کتاب رو برای هرکسی که احساس میکنه در  آغاز یک سفر هست پیشنهاد میکنم، سفری که ممکنه در جوانی و یا نوجوانی بلیت ش رو برای هرکسی صادر کنند.

فضای داستان شاید با خانواده ایرانی تفاوت داشته باشه اما روح حاکم بر روابط انسانی همه جای دنیا یکسان هست. ساده ترین دلیلش ش اینکه، همه آدم ها یک مامان دارند!

بعد از اتمام کتاب به دنبال نسخه ایرانی از یک روایت و تجربه مشابه بودم. تقریبا میشه گفت، یافت می نشود، جسته ایم ما.
بین همه کتاب های که خوندم و فیلم ها
شاید، سر به مهر نزدیک ترین روایت از مساله  دین داری، در عرصه اجتماعی هست.
البته که حجاب و مسأله پوشش  از اجتماعی ترین عرصه های دین داری  برای همه مسلمانان در جهان هست.
در هر صورت ما به این روایت ها برای عرصه های فردی و اجتماعی زیست مومنانه، حتی در جامعه ایرانی، خصوصا برای نوجوان ها و نسل جدید؛ نیازمندیم.

بخشی از متن کتاب که به نظرم به قاعده ترین عبارتی هست که در جای درست کتاب بهش خواهید رسید، بعد از سی و نه فصل و درست پیش از بخش چهلم

اگر کتاب رو نخواندید و یا هنوز تمام نکردید ادامه این یادداشت رو نخوانید!

بخشی از متن کتاب
همه این مدت با این فکر سر میکردم که پرهیزکار شده ام، چون تصمیمی به سختی پوشیدن حجاب گرفته ام با خودم فکر می‌کرده ام حالا که دائم حجاب می پوشم دیگر کار درست کار درست شده ام اما چه فایده ای دارد که در ظاهر دین داری کنی وقتی درونت را تغییر نداده باشی آن هم وقتی که واقعاً مهم است که این کار را بکنی.
این مدت با خودم شوخی میکرده ام پوشیدن حجاب آخر این سفر نیست.
اول آن است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5