معرفی کتاب بینایی: رمان اثر ژوزه ساراماگو مترجم اسدالله امرائی

بینایی: رمان

بینایی: رمان

ژوزه ساراماگو و 1 نفر دیگر
3.4
92 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

271

خواهم خواند

93

شابک
9789641914068
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1399/9/5

توضیحات

        
داستان بینایی از یک روز بارانی در یک حوزه ی اخذ رای در پایتختی بی نام آغاز میشود از شدت باران کسی بیرون نیامده و در حوزه پرنده پر نمیزند بعدازظهر است هنوز هیچ کس برای دادن رای اخذ به حوزه نیامده است.مسئولین حوزه با نگرانی به افراد خانواده و بستگانشان تلفن میزنند و از آن ها میخواهند تنور انتخابات را گرم کنند گویا کسی قصد رای دادن ندارد.اما ساعت چهار به ناگاه حوزه ی اخذ رای شلوغ میشود.مردم مصمم  وشتابان میآیند و رای خود را به صندوق میریزند.فردای آن روز شمارش را آغاز میگردد.نتیجه باور کردنی نیست.بیشتر مردم رای سفید به داخل صندوق ریخته اند و احزاب تنها مقدار کمی را از آن خود کرده اند.هفتاد درصد از آرا سفید است.مردم با رای سفید شورش کرده اند آیا این رای سفید با کوری ارتباطی دارد؟

      

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1404/3/17

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        چند سال پس از کوری، مردم که بینایی خود را بدست آورده اند، اکنون در رای گیری شرکت کرده و عمده آن ها رای سفید می دهند، دولت گمان می کند که مردم به هشیاری رسیده اند و کسی که آن ها را هشیار کرده، همسر چشم پزشک بوده است. لذا برنامه ای برای سرکوب این توطئه‌ها و قتل همسر چشم پزشک می ریزند.
مفهوم این کتاب سیاسی است که مردم چگونه به بیداری و آگاهی سیاسی می رسند و بدون خشونت می توانند یک دولت در ظاهر دموکراسی را از بین ببرند.
رفتار دولت هایی که مشروعیت خود را از دست داده اند بسیار پارانوییدی میشود و شروع به سرکوب و ترور و ... می کنند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

AMI HP

AMI HP

1402/10/4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        همیشه همینه، اونی که نجاتش میدی باعث مرگت میشه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این رمان نه فصل دوم کوری بلکه به نظرم برگردان آن است. در کوری مردم سوژه‌اند و قهرمان و در این یکی حکومت و پلیس و پارلمان!
در کوری کار حکومت جداسازی افراد بیمار است و در اینجا جدا کردن خودش از مردم!
نقطه مشترک که بخاطر آن این کتاب را برگردان آن یکی می‌دانم، گرایشات و علاقمندی‌های نویسنده به جامعه آنارشیست است!
یاری‌گری اجتماعی در شهر بزرگی مثل پایتخت که جایگزین نظامات اداره و حکمروایی شهر شده و از قضا بهتر از آب در آمده است.
هر چند کتاب به علت و پیامدهای نهایی رفتار یک‌پارچه شهروندان در انتخابات عجیب نمی‌پردازد.
اما از توصیف شهری بدون حکومت مرکزی که با نظم یاری‌گری جایگزین شده است خوب برآمده است.
در اخر اما نویسنده معقتداست دولت‌ها نه در درک رفتار مردم توانمند‌اند و نه در حل مشکل آنان بلکه در حذف قهرمانان و روشن‌بینان جامعه عمومی.
در نگارش این کتاب هرچند برخی از سبک‌ها و روش‌های سابق نویسنده نظیر بی‌نامی قهرمانان پایدار است اما به جای لحن سرد و التهاب آفرین کوری، اینجا در بسیاری از قسمت‌ها با لحنی طنز‌گونه مواجهیم که تطبیق راز‌آلودی با سیما و سیرت دولت و کارمندانش دارد.
کتاب به اندازه همان نسخه قبلی گیرایی دارد البته در خواندن و کشاندن شما به دنبال خویش
اما در پایان فاصله زیاد است که از نظر من طبیعی است آن‌جا قهرمان مردم اند و اینجا قهرمان حکومت!
پایان مردم تماشایی تر است تا پایان دولت!
        

23

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
درباره‌ی کتاب بینایی
برعکس کوری که خواننده به خود جلب میکرد.بینایی آن حسی اصلا نداشت.واقعا زیاد خوشم نیامد.
در رمان بینایی، تمام آدمهایی که از بیماری کوری رهایی یافته‌اند به یک شناخت عمیق نسبت به موجودیت خود و نقششان در اجتماع رسیده اند. به خاطر همین هم آنها کوری سفید خود را به برگه های رای می دهند و در انتخابات برگه‌های رای را سفید تحویل می‌دهند.داستان از یک روز بارانی در یک حوزهٔ اخذ رأی شروع می‌شود. بعدازظهر است و هنوز هیچ‌کس برای دادن رأی به حوزه نیامده‌است. مسئولین حوزه با نگرانی افراد خانوادهٔ خود را به حوزه فرامی‌خوانند، اما گویا کسی قصد رأی دادن ندارد؛ اما به‌ناگاه حوزه شلوغ می‌شود. مردم، مصمم و شتابان، به حوزهٔ رأی‌گیری می‌آیند و رأی خود را به صندوق می‌ریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز می‌گردد. نتیجه باورنکردنی است: بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریخته‌اند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را ازآنِ خود کرده‌اند.
رئیس‌جمهور و دولت، انتخابات را باطل اعلام می‌کنند و دوباره فراخوان برای انتخابات مجدد می‌دهند. رئیس‌جمهور در تلویزیون ظاهر می‌شود و از مردم می‌خواهد سرنوشت خود را با رأی دادن رقم بزنند. انتخابات مجدد برگزار می‌شود، ولی این بار نتیجه بدتر است. تعداد رأی‌های باطلهٔ سفید افزایش می‌یابد. دولت کمیتهٔ بررسی تشکیل می‌دهد. گروه‌های تفتیش عقاید به‌کار می‌افتند. در خیابان‌ها، جلو افراد را می‌گیرند و می‌پرسند: به چه کسی رأی داده‌ای؟
مردم مقاومت می‌کنند. دولت، حرکت‌های تفتیشی را افزایش می‌دهد، ولی به نتیجه نمی‌رسد. دولت شهر را رها می‌کند و با تمامی افراد وابسته به دولت شبانه از شهر می‌گریزند و راه‌های خروج از شهر را می‌بندند و از طریق رادیو سعی در برهم‌زدن امنیت و آرامش شهر می‌کنند، اما اهالی، آرامش شهر را کنترل می‌کنند. وزیر کشور، که خود سودای ریاست‌جمهوری را در سر دارد، شروع به خرابکاری در شهر می‌نماید. در شهر بمب منفجر می‌کنند و تقصیرات را به گردن آشوب‌طلبان می‌اندازند. شهردار شهر در کنار مردم می‌مانَد و به حفظ آرامش شهر کمک می‌کند. افراد دولت به‌مرور از بدنهٔ آن جدا می‌شوند و به صف ناراضیان می‌پیوندند.دروازه‌های شهر کاملاً بسته شده و اهالی در واقع در شهر زندانی‌اند. کمیته‌های اطلاعاتی به بررسی اتفاقات شهر می‌پردازند و با کمک جاسوسان و فردی که در داستان کوری، اول از همه نابینا شده‌بود، منشأ ناآرامی‌ها را زنی می‌یابند؛ زن یک چشم‌پزشک که در دورهٔ کوری، ناقل نابینایی در آسایشگاه بوده‌است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0