معرفی کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو مترجم حسینقلی مستعان

بینوایان

بینوایان

ویکتور هوگو و 1 نفر دیگر
4.5
259 نفر |
49 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

32

خوانده‌ام

687

خواهم خواند

201

شابک
9647736681
تعداد صفحات
660
تاریخ انتشار
1386/7/8

توضیحات

        سومین بخش رمان بینوایان با عنوان "ماریوس"، خواننده را به جهان درونی سه چهره ی داستانی تازه درمی آورد که اندکی بعد در این اثر، جایگاهی مهم می یابند. اولی "گاوروش"، همان پسر تناردیه ی مسافرخانه دار است که پدر رهایش کرده است. چهره ی بعدی "موسیو ژیلنورمان" ـ بورژوای نودساله ی هوادار رژیم سابق ـ است. این مرد به رغم نفرت از بوناپارت اجازه داده تا دختر دومش با سرهنگ "پونمرسی"، یکی از بارون های امپراتوری که بعدها در واترلو جان می سپارد، ازدواج کند. این دختر پس از شوهر زنده نمانده و از پیوند وی و شوهرش پسری با نام "ماریوس" به جای می ماند. "ماریوس" سومین چهره ی داستان ـ ضمن تحصیل در دانشکده ی حقوق، با گروهی از دانشجویان جمهوری خواه مناسباتی پیدا می کند؛ دانشجویان که شیفته ی دموکراسی باستانی و منتظر فرصتی هستند تا به صورت انقلابیون فعال، عرض وجود نمایند. اما وی در پی تصادفی شگفت پی می برد که پدرش، بارون پونمرسی، نمرده است و در نورماندی زیست می کند و اگر نخواسته است فرزندش را ببیند از این  رو بوده است که ژیلنورمان، پدربزرگ ماریوس، نوه اش را از ارث محروم نسازد ،اما ماریوس زمانی پدرش را بازمی یابد که وی در بستر مرگ است و در برابر جسد پدر، سوگند یاد می کند که به آرمان او وفادار بماند. از طرفی تناردیه و همسرش که ورشکست و نیمه راهزن شده اند، موفق می شوند که مردی با نام "موسیو لوبلان" را به دام اندازند. دیری نمی گذرد که در این مرد، تجسدی از ژان والژان مشاهده می شود. این مرد اکنون در آرامش با کوزت، که همه او را دخترش می پندارند، به سر می برد. تناردیه ها پی برده اند که این مرد پیش از هرچیزی علاقه مند به حفظ راز زندگی خویش است. لوبلان از سر رحم و غم خواری می کوشد تا آنان را یاری دهد بی آنکه بداند با چه کسانی سروکار دارد. تناردیه در شرف آن است که وی را به شناعت تهدید کند و چون او تسلیم نمی شود شکنجه دادنش را تدارک می بیند. در این هنگام، ماریوس، همسایه ی دیوار به دیوار تناردیه ها، که با استراق سمع، مکالمه ی وحشت زای تناردیه و همسرش را درباره ی لوبلان شنیده است، برای خبر کردن پلیس، که همان ژاور باشد، اقدام می کند. تناردیه و همسرش دستگیر می شوند اما ژان والژان با فرار ناپدید می شود، زیرا نمی خواهد به بازجویی کشیده شود. عشق ماریوس به کزت و مرگ ژان  والژان در انتهای رمان، از دیگر حوادث داستان به شمار می آید.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بینوایان

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

بینوایان (ج۲)

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به بینوایان

پست‌های مرتبط به بینوایان

یادداشت‌ها

          بینوایان کتاب عجیبی بود 
چند صفحه‌ای می‌خواندم و متوقف می‌شدم گاهی به عقب برمی‌گشتم و گاه در جا می‌زدم نمی‌دانستم به جان چه کسی غر بزنم، خودم برای انتخابش یا هوگو که قلم زده بود یا جناب مستعان که آن را ترجمه کرده بود یا تمام آن‌هایی که به‌به و چه‌چه‌هایشان از بینوایان تمامی نداشت شاید هم تقصیر ادبیات است تقصیر این کلام که هر روز بیشتر افول می کند و خدا نکند که به زوال برسد 

متن چنان به دست‌وپایم پیچیده بود و کند پیش می‌رفت که احساس می‌کردم شاید من و هوگو حرف هم را متوجه نمی‌شویم 
راه ساده‌اش این بود که کتاب را به مکان خودش بدرقه‌ کنم اما این بهترین راه نبود
به خودم فرصت دادم و فقط کمی بعد احساس کردم گره‌ها باز شد صفحات تندتر ورق خوردند ودیگر  کتاب از دستم جدا نمی‌شد، چه شده بود؟! هیچ!من شیفته‌ی کتابی شده بودم که روزهای اول کفرم را در آورده بود.این اولین درسی بود که از بینوایان گرفتم صبر و تلاش نتیجه بخش است.
بینوایان درس‌های دیگری هم داشت هر کدام از ما می‌تواند بینوا باشد بینوایی فقط در فقر معنا ندارد می‌توانی در فقر و جبر باشی اما وجدانت را بیدارکنی، ژان والژان بسازی، بشوی نماد شجاعت و استقامت، می توان گاهی از غفلت‌ها و عیب‌ها چشم پوشاند،آنها خجالت‌زده می‌شوند،می‌روند و نسخه بهتری می‌شوند و برمی‌گردند 
 یاد گرفتم که بدهای بسیاری هستند که عاقبت به خیر می شوند و نه تنها خود رها می‌شوند که دست دیگران را هم می‌گیرند 
یاد گرفتم که زندگی می‌تواند سیاه، کبود پر از ترس،مرارت و سختی باشد اما ناگه شب روز شود و زندگی رنگ سپیدی بگیرد 
یاد گرفتم که اگر وجدان داشته باشی نور داری و در غیر این صورت بینواتر از هر بینوایی

 کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو در سال ۱۸۶۲ پس از حدود ۱۷ سال زمان که صرف نگارش آن شد به چاپ رسید 
 داستان روایت قهرمانی‌های ژان والژان، مرارت های فانتین و کوزت، داستان عشق ماریوس و شرارت‌های خانواده تناردیه در بستری از حوادث اجتماعی و سیاسی اوایل قرن نوزدهم فرانسه پرداخته و تمایلات انقلابی، دموکراتیت و دیدگاه‌های انسان دوستانه هوگو را به خوبی به نمایش می گذارد.

جملات ناب:
*چیزهای در جهان هست که نباید برای ترسیمشان کوشید،خورشید از آن شمار است 

*گاه زمینِ باغش را بیل می‌زد وگاه می‌خواند و می‌نوشت به این دو نوع کار جز یک نام نمی‌داد؛هر دورا باغبانی می‌نامید؛ می‌گفت: روح یک باغ است 

پیامبر اکرم: بینوا کسی است که در عرصات قیامت بیاید و حق اشخاصی به گردن او باشد. 

به پیوست عنکبوت آیه ۱۳
        

5

          این شاهکار متضمن شخصیت شناسی عمیق در ساحت ناخوداگاه نقش‌های اثر گذار ماجراست
از دیدگاه روانشناسی بازرس ژاور رو نمادی از سوپرایگو یا فرامن با یک سیستم وجدانی خشک و بی گذشت  در حکم منِ والدِ سرزنشگر و انتقاد گری که حاضر نیست شرایط ژان والژان رو درک کنه و ازش بگذره، کاری که خیلی از ما با خودمون میکنیم و هرگز خودمون رو نمیبخشیم و تا آخر عمر بابت کوچکترین اشتباه خودمون رو تعقیب و سرزنش و مجازات میکنیم. 
پس همه میتونیم در درون خودمون یک بازرس ژاور داشته باشیم که مفهوم طرحواره تنبیه رو در رویکرد طرحواره درمانی برای من تداعی میکنه، و ازون طرف شخصیت کشیشی که با درک شرایط ژان والژان او رو حمایت میکنه و اجازه زندان رفتن نمیده و نقش یک منِ والدِ حمایتگر رو ایفا میکنه و منجر به تحول روحی ژان میشه، باز هم بخشی که در درون ما هست و باید به ندای اون گوش کنیم  و همینطور تک تک شخصیت‌ها که از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل و همینطور روانکاوی تحلیلی قابل بررسی هستند
کتاب چبزی بیش از یک داستان هست، بیش از تاریخ و ادبیات هست
این کتاب از منظر من شخصیت شناسی در ابعاد روانکاوانه وجود آدمی هست
بسیار لذت بردم
        

14