مانون لسکو

مانون لسکو

مانون لسکو

3.8
9 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

25

ناشر
افق
شابک
9786003538252
تعداد صفحات
200
تاریخ انتشار
1398/10/10

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        :شوالبه دگریو که نجیب زاده ای ثروتمند است دلباخته ی دخترکی زیبا به نام مانون لسکو شده که به اجبار قرار است وارد صومعه شود. دگریو ترتیب فرار مانون را می دهد و این آغاز سرنوشتی آمیخته به عشق، خیانت و ندامت است.آبه پره وو مانون لسکو را در 1731 منتشر کرد. روایت این داستان در قالب نمایش و اپرابارها به روی صحنه رفته که از مهم ترین آن ها می توان به اثر جاکوموپوچینی آهنگساز شهیر ایتالیایی اشاره کرد. همچنین تاکنون هفت فیلم سینمایی براساس این اثر ساخته شده است .
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به مانون لسکو

یادداشت‌ها

          مانون لسکو اثری است که در بطن خود پرسش‌های بنیادین فلسفی درباره عشق، اخلاق، اختیار و سرنوشت را مطرح می‌کند. داستان عشق میان د گرینو و مانون، تضادی عمیق میان ایده‌آل‌های انسانی و وسوسه‌های زمینی را بازتاب می‌دهد.

د گرینو، نماینده عشقی خالص و فداکارانه است که حاضر است تمام قواعد اجتماعی و اخلاقی زمان خود را برای معشوقش زیر پا بگذارد. او در مسیر عشقش، هویت، مقام، و حتی وجدان خود را قربانی می‌کند. اما این عشق، همان‌قدر که عمیق و خالص است، کور و خودویرانگر نیز هست. او در مواجهه با مانون، که نماد جذابیت، آزادی و لذت‌طلبی است، اختیار خود را از دست می‌دهد و به بازیچه‌ی امیال خود و مانون تبدیل می‌شود.

از سوی دیگر، مانون را می‌توان شخصیتی دید که اسیر وسوسه‌های زندگی مادی است. او با وجود عشقی که به د گرینو دارد، نمی‌تواند از جاذبه‌های رفاه، قدرت و امنیت مالی چشم‌پوشی کند. مانون، تصویری از آزادی انسانی است که بدون تعهد به اصول اخلاقی و اجتماعی عمل می‌کند، اما در نهایت این آزادی او را به فنا می‌کشاند.
        

11

mahsa bgbn

4 روز پیش

          تو گودریدز نوشته بودم پسره آنقدر با خلوص و صداقت و لطافت از مانون حرف می‌زنه که احساس می‌کنم من هم عاشق دختره شدم. از بس تو آپدیت‌هایی که اینور اونور می‌نوشتم و وویس‌هایی که برای خودم ضبط می‌کردم درباره‌ی این کتاب حرف زدم که انگار دیگه حرف جدیدی ندارم. قصد ریویو نوشتن و رعایت یکسری اصول نانوشته رو هم ندارم. فقط حرف‌هایی که همین لحظه تو ذهنم هستن می‌نویسم. خیلی وقته همین کارو می‌کنم.

کتاب رو دوس داشتم. شخصیت‌هاشو دوس داشتم. شخصیت‌های فرعی‌ش رو هم دوست داشتم. با هم مهربون بودن. رعایت حال هم رو می‌کردن. هر کسی، اندک بهره‌ای از وفاداری و انسانیت برده بود. این بهم حس خوبی میداد. رفاقت‌هایی که صادقانه شکل می‌گرفت برام ارزشمند بودن. دو شخصیت اصلی داستان هر چقدر در ابتدا و میانه‌ی کتاب ملغمه‌ای از خشم و عصبانیت و خنده‌های هیستریک و ناسزا در من بوجود آورده بودن، انتهای کتاب حسابی سنگ تموم گذاشتن و شرایط نامساعدی که خودم توش قرار داشتم هم به این همه اضافه شد و 30 صفحه‌ی انتهایی رو با چشمای خیس و هق‌هق‌های بی‌صدا گذروندم. این یعنی مانون لسکو ماموریتش رو با موفقیت به اتمام رسوند و خوندنش تجربه خوبی برام شد.

به‌نظرم مهم‌ترین چیزی که این کتاب رو برای من متفاوت از یک اثر معمولی عاشقانه می‌کرد، نثر شیوا و عمیق آبه بود. احساسات آدمی رو خیلی واقعی و ملموس و صادقانه بیان کرده بود. جملاتش به قلبم رسوخ می‌کرد. انتهای کتاب از خودم پرسیدم این همه ارزشش رو داشت؟ و با گریه به خودم جواب دادم آره ارزشش رو داشت. من معمولا خیلی سعی می‌کنم ادای عاقل بودن و بی‌احساس بودن دربیارم (لطفا این دوتا رو عجالتا متضاد هم بگیرید و سرش با من بحث نکنید) این کتاب تونست اون بُعد احساسی منو بکشه بیرون. بُعدی که حاضره پشت پا بزنه به هر چی تصمیم عاقلانه‌ست و یکسره پی خواسته قلبش بره.

این قسمت یه اسپویل ریزی داره. 👇🏾

اینکه شخصیت‌های اصلی داستان تونستن همچین احساسات پاک و لطیفی رو تجربه کنند، با اینکه همه چیزشون رو هم در راهش از دست دادن، خیلی برام ارزشمند بود. فک می‌کنم هر معشوقی آرزو داره همچین عاشقی داشته باشه. (البته شرطش اینه خودش خیلی خوشگل باشه😂) عاشقی که علی‌رغم همه اشتباهات و خطاهایی که معشوق مرتکب میشه همچنان می‌پرستدش و با همه عشق و صبر و گذشتی که نثارش میکنه آخرش میتونه رامش کنه:) عقل با این مخالفت می‌کنه و با اولین یا نهایتا دومین اشتباه فاحش معشوق از عاشق میخواد که ولش کنه و دنبال یه زندگی سعادتمند و باشرافت بره. این کتاب بهمون میگه عقل خیلی غلط میکنه:) و داستانی داره مث همه رومنس‌های کلاسیکی که تو بچگی شنیدیم و دوس داشتیم. این با دنیای واقعی فرق می‌کنه و معشوقی ساده‌دل و سربه‌هوا داره که تهش اون تحولی توش رخ میده که ما دوس داریم. اما در دنیای واقعی آیا همه معشوق‌های خطاکار نهایتا رام قدرت عشق میشن و آنچه همه این مدت‌ از عاشق دریافت کرده بودن، جبران می‌کنن؟ این کتاب رو چون شبیه دنیای واقعی نبود و تهش عشق پیروز میشد، دوست داشتم.
        

30

          ما اینجا دختری داریم زیبارو به نام مانون ، که شوالیه د گریو عاشق اون میشه، منطق عشق شوالیه فقط زیبایی مانون هست. و مانون عاشق بهره مندی از لذایذ زندگیه. همین باعث میشه شوالیه در چرخه ای بیفته برای فراهم کردن این لذتها و مدام در تشویش زندگی کنه، کتاب در واقع شرح این نگرانی ها و فعالیت هاییه که شوالیه برخلاف طبقه اجتماعیش برای محافظت از عشق مانون انجام میده.
سراسر کتاب، ما روایت رو از دیدگاه شوالیه میخونیم باید با منطق اون پیش بریم و شخصیت آدم هارواز دیدگاه اون بررسی کنیم. شوالیه دلیل زندگی رو در یک هدف میدونه و هر توجیهی  برخلاف اون رو بی پایه و اساس میبینه ، پس ما یا با شوالیه ایم یا درک درستی از زندگی حقیقی نداریم.
این کتاب برخلاف آثار کلاسیک دیگه خیلی به جزئیات نمیپردازه و مدام در پی تعریف خود اتفاقات داستان هست نه حاشیه های اتفاقات.
واقعا این به ترتیب خوندن آثار کلاسیک داره کمک میکنه تو ذهنم شکل بگیره که سیرداستان نویسی از کجا به کجا رسیده. 
احوالات درونی شخصیت ها در لفافه بیان نمیشه و ما اونها رو کاملا عیان و واضح و البته خیلی هم اغراق آمیز از زبون خود شخصیت ها میخونیم .
به نظر میاد آقای افغانی شیوه عاشقی سید میران رو در کتاب شوهر آهو خانوم از شوالیه این کتاب وام گرفته.
        

25