یادداشت ماه آفرید
دیروز

خب کتاب مانون لسکو داستانی بود از یک شوالیه نجیب از یک خانواده با اصلات که عاشق دختری زیبارو و دلفریب میشه دختری که از زیبایی به گفته خود شوالیه د گریو مانند الهه ها بود .و بخاطر این عشق از همه چیزش از جمله ابرو و خانواده و اصلاتش میگذره. من خیلی طرفدار کتاب های کلاسیک نیستم اما این کتاب رو خوندم چون یک هدیه بود و میتونم بگم شاید اولین کتاب کلاسیکی بود که واقعا تمومش کردم . داستان این عشق خیلی جنون وار و عجیب بود نویسنده توی کتاب ادعا میکرد که این داستان رو از شخص دیگه ای روایت میکنه و درواقعا داستان واقعی هست و من هنوز برام این موضوع سواله که این داستان واقعا واقعی بود ؟ علت شروع شدن این عشق دقیقا چیزی هست مثل داستان رومئو و ژولیت، عشق هایی که هیچ وقت درکشون نمیکنم پسره فقط زیبای دختره رو میبینه و یک دل نه صد دل عاشقش میشه ،از اون عشق های جنون وار که حاضره براش بمیره. شروع شدن این عشق دقیقا همچین چیزی بود ولی خب وقتی تا آخر داستان رو خوندم دیدم که نه خیلی از سطح این عشق آبکی و ظاهری فرا رفتند و مثل یه عشق واقعی شدند. در طول داستان بالغ بر صد بار به این فکر کردم که خدایا این شوالیه چقدر احمق و کوره .دختره خیانتی نمونده که بهش نکرده باشه و باز این شوالیه از همه چیزش، ثروتش ،مقامش، موقعیتش و حتی جونش میگذره برای عشقش . مانون بار ها بخاطر پول به شوالیه د گریو خیانت میکنه و هر بار وقیحانه بهش میگه با این که بهت خیانت کردم ولی هنوز دوستت دارم و با این حرف هر بار خودش رو از ملامت نجات میده .انگار یه جمله جادویی میمونه که هر بار دوباره شوالیه رو اسیر خودش کنه و موفق هم هست . با این حال شوالیه د گریو هم هر چقدر که تلاش میکرد هیچ وقت نمیتونست عشق مانون رو از دلش بیرون کنه و حتی دلش نمیومد مانون رو بخاطر خیانت هاش درست حسابی سرزنش کنه . درواقع از نظر من همین فدا کاری های شوالیه بود که عشقش رو ارزشمند میکرد چون واقعا حاضر بود تا آخرین قطره خونش رو فدای عشقش کنه .نه این که فقط برای عشقش بمیره حاضر بود اگر لازمه برای مانون زندگی کنه. خب ولی دختره این وفا داری و فداکاری پسره رو نداشت . حس میکنم رفتار مانون، این دختر به شدت زیبا و دلفریب یه جورایی تاییدی هست به نظریه هرم نیاز های مازلو .توی این هرم هر کدوم از نیاز های انسان توی یک سطح خاص قرار میگیرند و تا وقتی نیاز های یک سطح تامین نشه فرد نمیتونه به نیاز های دیگه فکر کنه مثلا تا وقتی امنیت و نیاز های زیستی مثل آب و غذا تامین نشه فرد نمیتونه به چیزی مثل عشق فکر کنه . رفتار مانون هم دقیقا همینطور بود تا وقتی وضعیت مالی خوبی داشتند به شوالیه وفا دار بود تا پولشون تموم میشد میرفت پی خیانت و تیغ زدن یه مرد پول دار دیگه و شوالیه هر بار بی استثنا هر بار باز می فت دنبال مانون تا برش گردونه . البته حتی خود شوالیه هم چند بار توی خیانت کردن و تیغ زدن بغییه مرد های پول دار به مانون کمک کرد و وضعیتش همش من رو یاد این شعر ابن یمین مینداخت : آن که محتاج خلق شد خوار است / گرچه در علم بوعلیسینا است یه چیزی دیگه که توی این کتاب خیلی برام سوال بود این بود که آخه چرا شما وقتی بیپول میشد نمیرید انگار آدم آستین بزنید بالا کار کنید هی از دوست و آشنا پول قرض میکنید ؟! در هر صورت در آخر طوری که داستان تموم شد به نظرم خیلی دردناک بود خیلی زیاد .ای کاش هر دوتاشون میمردند ولی اینطوری تموم نمیشد . این که در آخر مانون در اون وضعیت در آغوش شوالیه مرد خیلی دردناک بود و شوالیه مجبور شد با دست های خودش معشوقش رو به خاک بسپاره، اونم زمانی که بالاخره عشقشون به پختگی رسیده بود وقتی میتونستند یه زندگی آروم کنار هم داشته باشند وقتی از همه زیاده خواهی ها گذر کرده بودند وقتی اونقدر عشقشون پایدار بود که بخاطرش تا اون سر دنیا سفر کنند . این که در آخر شوالیه زنده موند حتی از مرگش هم دردناک تر بود چون از معشوقش جدا موند . در آخر نمیدونم واقعا نظرم در مورد این کتاب چیه به نظرم کتاب خوبی بود و پیشنهادش میکنم یا نه ؟ واقعا نمیدونم ولی خب تجربه جالبی بود بر خلاف خیلی از کتاب های کلاسیک دیگه پر از جزعیات و توضیحات بی ربط نبود اصل داستان ها صریحا بیان کرده بود . به عنوان کسی که اصلا کلاسیک نمیخونه میتونم بگم کتاب جالبی بود ولی کمی حوصله سر بر. اما حتی اگر بخاطر پایانش هم باشه میگم که دوستش داشتم پایان های تراژیک به نظرم داستان رو زیبا تر میکنند .من واقعا به طور عجیبی از پایان های تراژیک خوشم میاد.داستان رو برام به یاد موندنی میکنند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.