معرفی کتاب تاریخ ایران مدرن اثر یرواند آبراهامیان مترجم رامین قدسی

تاریخ ایران مدرن

تاریخ ایران مدرن

3.9
56 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

18

خوانده‌ام

108

خواهم خواند

129

ناشر
کهن دژ
شابک
9786006286358
تعداد صفحات
352
تاریخ انتشار
1395/9/3

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        کتاب حاضر، مقدمه ای است که در وهله نخست برای خوانندگان و مخاطبانی نوشته شده که تاریخ ایران مدرن، آن ها را بهت زده کرده است. این کتاب تلاش می کند به این پرسش ها پاسخ دهد که چرا ایران غالب اوقات در رأس اخبار دنیا قرار می گیرد؛ چرا اغلب از ایران تصویر آلیس در سرزمین عجایب در اذهان تداعی می شود؛ چرا این کشور در یک قرن شاهد دو انقلاب بزرگ بوده است و سرانجام از همه مهم تر چرا اکنون ایران یک جمهوری اسلامی است؟
      

یادداشت‌ها

          تاریخچۀ مطالعۀ یک کتاب تاریخی؛
چرا لازم است تاریخ ایران را چند باره بخوانیم؟

0- پارسال این کتاب را خوانده بودم و همان موقع یادداشتی برایش نوشتم. دوباره به آن یادداشت نگاهی انداختم و نظرِ کلی‌ام در مورد کتاب ثابت باقی مانده بود و خلاصۀ خوبی هم بود؛ برای همین در این متن، به شرح «خودِ کتاب» نمی‌پردازم. هدفِ من در این متن این است که اولا در اهمیت چند بار خواندن کتاب‌ها بگویم و دوما نشان بدهم هر بخش از کتاب آبراهامیان را با چه منابعی می‌توان تکمیل کرد.

1- بسیاری استدلال می‌توان ردیف کرد و از اهمیت بازخوانیِ متون ادبی گفت. از رمان گرفته است تا نمایشنامه و داستان کوتاه. تک‌خطیِ بازخوانی این است به نظرم: «تاریخی را پشت‌سر گذاشته‌ای و دیگر آن شخصِ پیشین در مواجه با اثر نیستی». ساده بگویم که تجربۀ زیستۀ افراد در برزخ و فاصلۀ میان خوانش اول و بازخوانی، کاری می‌کند که مواجۀ واپسین و دوم با اثر، تفاوت مهمی با مواجۀ نخستین داشته باشد. خلاصه که تجربه‌اش کنید.
در مورد کتاب‌های تاریخی، آیا می‌توان چنین استدلالی را ردیف کرد؟ هم آری، هم خیر!
در مطالعۀ آثار ادبی، می‌توان «انتقادی» برخورد کرد، اما از شما چه پنهان که در نهایت این «خواننده» است که تصمیم نهایی را می‌گیرد؛ یعنی شاید بتوان با احتمالی ادعا کرد که در مواجۀ با آثار ادبی، «عقل استدلالی» باید سپر بندازد و مواجۀ انسانی رابطۀ ما با اثر را سامان بدهد. خیلی ساده، یعنی رها کن منطقی بودن را و سعی کن اثر را «حس» کنی؛ تاریخ اینگونه نیست، «اصل حقیقت‌جویی» قیدی مهم بر مواجه می‌زند. در مواجه با تاریخ باید وحشی بود، باید منتقد بود و باید خشمگینانه برخورد کرد. نباید به نویسندۀ متساهل و بی‌دقت رحم کرد؛ باید او را به صلابه کشید؛ بخشش لازم نیست، اعدامش کنید! البته که می‌توان نشان داد در هر رودررویی با تاریخ و متنِ تاریخی نیز، «مخاطب» و پیش‌فرض‌های او اثر دارد (همانطور که برای نویسنده هم مبتلابه است)، اما در پیوستاری دیدن شرایط، اندکی باید دوز حقیقت‌سنجی را در آثار تاریخی قوی‌تر دانست. به بیانی ساده، یعنی وقتی درحال مطالعه یک اثر ادبی هستی، نباید دل‌آشوبه «نظر درست»، «تفسیر درست» و جز آن را داشته باشی، اما در مورد تاریخ اندکی بیشتر باید دست به عصا بود.
حال این بالانوشته‌ها، چه ربطی به بازخوانیِ یک کتاب تاریخی دارد؟ قبول دارید که من و شما، تاریخ‌دان نیستیم و مخاطب تشریف داریم (اگر تاریخ‌دان در جمع داریم، ما را ببخشاید!)؟ خب، قبول دارید که به عنوان مخاطبِ تاریخ، هرچه بیشتر تاریخ را بدانیم، راحت‌تر می‌توانیم علیه ترهات و لاطائلاتی که عده‌ای به اسمِ «تاریخ» به ما می‌فروشند، لااقل به صورت نفی‌کردن، قد علم کنیم؟ ساده بگویم، یعنی تیشه به ریشه مدعی جماعت بزنیم و بگوییم: «هوی فلانی، این حرف که داری می‌زنی، به فلان دلایل و قرائن، غلط است». یعنی شاید ندانیم یا لزوما نتوانیم ادعا کنیم که حرفِ «به احتمال زیاد درست» چیست، اما می‌توانیم نشان بدهیم که «حرف به احتمال قوی غلط» کدام است.
در مواجۀ دوم با این کتاب آبراهامیان (در مدتِ میان خوانش اولیه و بازخوانیِ «ایران مدرن»، برای نمونه «مردم و سیاست در ایران» که مجموعه مقالاتی از آبراهامیان است رو خوانده بودم)، به من نشان داد که آبراهامیان در «کلان روایت» و نخِ تسبیحِ روایی ایران، به نظر خرابکاری نکرده است، اما در جزئیات، لااقل در این اثر خاص (که بار تحقیقی آن‌چنان قوی‌ای ندارد)ضعف‌هایی دارد. البته این نگاه را مدیون آن پاورقی‌های عجیبِ «ویراستار فارسیِ» نسخۀ انتشارات دات هستم که در پاورقی‌ها ضمن کنایه زدن به نویسنده، برخی گاف‌ها را اصلاح می‌کرد. با این پاورقی‌ها مشکل ندارم خیلی، ولی این «ویراستار فارسی» که پر رو هم تشریف دارد، کیست؟ در شناسنامه کتاب که نشانی ازش نبود! خلاصه بعله!
2- در ادامه تلاش می‌کنم برخی آثار را برای تکمیل برخی موارد که کتاب گذری ردشون کرده، منابعی رو معرفی کنم:
اول غر بزنم؛ کتاب، ادعاهایی در مورد تاریخ اقتصادی دارد که واقعا پژوهش درست‌وحسابی در موردش تحقیقا نداریم. یعنی خودِ کتاب و منابعش بهترین منابع موجود رو بررسی کرده اند. این رو اندکی با اعتماد به‌نفس می‌گویم چون در ارائه‌ای از جواد صالحی اصفهانی هم ایشون بیشتر روی دیتاهای خامِ موجود تاکید داشت و خیلی ارجاع به تحقیق خاصی نداشت! یعنی فقر داریم در این فقره! در مورد تاریخ «ایده‌های اقتصادی» هم که نگم براتون. توضیحات داره، جا ندارم!
دوم، آبراهامیان در ص223 کتاب شروع می‌‌کنه از و کشاورزان و حرکت دست‌جمعی ایشان در دهه 40/50 شمسی به شهرها می‌گوید. در این مورد کتاب تازه کشفِ من، «سیاست‌های خیابانی»، از آصف بیات بسیار می‌تواند مفید باشد. یعنی رخداد مهم تاریخی‌ای که آبراهامیان در یک پاراگراف یا نهایتا 2 پاراگراف، سر و تهش رو هم آورده، آصف یک کتاب بسط داده آن هم با جزئیاتی که اینجا یارای اشاره بهشون نیست. کتاب «خیز خام» از مالجو هم به آغازگاه ستیز دیوان‌سالاری (که در ابتدای سده14 و با حکومت پهلوی اول زاده شد) با تهی‌دستان می‌پردازد.
سوم برای نمونه، آبراهامیان شروع می‌کند از ص229 به شریعتی می‌پردازد مختصر و بعضا با برداشت‌های دست‌چندم ازمخاطب‌های غربی! تفسیر فیرحی در جلد دومِ دوگانه قانون و وضعیت معاصر ایران، خیلی دقیق‌تر بود از آبراهامیان. یک تک‌نگاری خوب در مورد شریعتی، کتابِ «شعلۀ بی‌قرار» از محمد اسفندیاری است. در تاریخ فکری ایران از عباس منوچهری هم بخشی به شریعتی ربط دارد که قطعا بهتر از آبراهامیان اند. خیلی درگیر شدی، برو سراغ خودِ شریعتی!
آبراهامیان گریزهایی ولو اندک به «شخصیت شاه» کرد. دارم در پادکست نقال‌باشی، با افزوده‌های علی آردم، «نگاهی به شاه» از عباس میلانی را می‌شنوم. خوب کتابی است، البته اگر حواستان به هدف میلانی از نگارشِ آن، که فهم «شخصیت محمدرضا پهلوی» است، باشید. از کتاب «شکست شاهانه» از زونیس هم تعاریفی شنیده ام.

می‌خواستم روش‌شناسی آبراهامیان رو نقد کنم که بعله!
        

37

          در این اثر با نگاهی کلی به روند شکل‌گیری مدرنیته در صد سال گذشتۀ ایران از قبل از دوران مشروطه تا اوایل دولت نهم جمهوری اسلامی پرداخته شده است. آبراهامیان با تکیه بر اسناد، نشریات و تألیفات همان دوره علی‌الخصوص گزارشات سفرا، مستشاران و سیاحان انگلیسی به تحلیل رویدادهای سیاسی و اقتصادی و کمتر اجتماعی و فرهنگی پرداخته. 
با وجود اینکه یروان آبراهامیان گرایشات مارکسیستی و ضد پهلوی داشته و در سالهای دهه ۵۰ شمسی عضو گروه‌های سوسیالیستیِ دانشجویی و کارگری بوده، همچنین پایان‌نامه او در باره حزب توده است، اما تمام تلاش خود را صرف رعایت انصاف و واقع‌بینی به عنوان یک پژوهشکر کرده به طوری که در سه دورۀ مورد بررسی قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی، با نگاهی کاملاً پژوهشی و بی‌طرفانه، تا جایی که از اسناد می‌توان استخراج کرد، به ضعف‌ها و قوت‌های هر دوره به صورتی اجمالی پرداخته است. با اینحال بیشترین بخش کتاب به ترتیب به قاجار و پهلوی اختصاص دارد و بخش انقلاب اسلامی نسبتاً مختصر است. 
با این اوصاف، از ضعف و ایرادات شکلی و فنیِ متن که بگذریم، این اثری ارزشمند برای علاقه‌مندانی است که می‌خواهند نسبت به سیر تحولات صد سالۀ اخیر مروری اجمالی داشته باشند و نسبت به جریاناتی که ایران از سر گذرانده تا به امروز آگاهی داشته باشند. 

قطعاً هر اثر پژوهشی برای اهل پژوهش بی نقص و کامل نیست و به تعبیری « هرچه دایره دانش آدمی بزرگتر شود ، دایره جهل او نیز بزرگتر خواهد شد.»
        

15

قرار است ز
          قرار است زیاد بنویسم/نوشته‌ام؛


در یک جمله، در کتاب تاریخ ایران مدرن، تاریخِ تشکیل دولت مدرن در ایران و ستیز سنت و تجدد را، در بسترِ نظریِ تقریبا طبقاتی مشاهده‌ می‌کنیم.
 آبراهامیان در این کتاب روش‌شناسی خود را شفاف بیان نمی‌کند، اما در مقدمه‌ی مختصر خود بر کتاب «ایران بین دو انقلاب» روش‌شناسی خود را نئومارکسیستی معرفی می‌کند. علی رغم نقدی که به صورت اعم بر روشناسی‌های چپ‌گرایانه دارم، از دو جهت این دو پژوهش تاریخی آبراهامیان را قابل توجه می‌دانم. اول اینکه در ساحت نظری خود، دقیق و قابل اعتماد می‌نویسد. دوم اینکه باز جای شکرش باقی است که کتاب لااقل یک نخ تسبیح نظری دارد و صرفا رشته‌ای از رخدادهای تاریخی بی‌معنا نیست.البته این مسبوق به تئوری بودن تاریخ‌نگاری آبراهامیان گاها باعث سوگیری‌هایی در روایت وی شده‌است که شرح آن از حوصله این مرور به خارج است.(البته در ادامه و بررسی فصل به فصل کتاب مثال‌هایی را متذکر می‌شوم.)

در کنار برداشت نظری بالا، همان طور که آروشا دهقان در مرور خود بر ایران بین دو انقلاب نوشته‌بود، تاریخ‌نگاری آبراهامیان نشان می‌دهد که «ما در یک برهه‌ی حساس تاریخی نیستم؛ در نقطه‌ی حساسی از جغرافیاییم.». به نظرم برداشتی به غایت نیکو است.
خب از متن کتاب خارج می‌شم و وارد به موضاعات فرعی می‌شوم.(متن کتاب را در بخش بررسی فصل به فصل بیشتر مورد مداقه قرار می‌دهم.)
اول اینکه این کتاب را در یک جمع4 نفره خواندیم. تجربه جالبی بود. به ایده‌ی یکی از دوستان آن جمع در یک فایل وان نوت هم یادداشت‌های خودمون بر کتاب و  منابع مرتبط را جمع‌آوری کردیم. هنوز کامل نشده، ولی کشکول جالبی شده تا اینجای کار. یحتمل این تجربه را برای کتاب‌های نظری  و مهم دیگری هم تکرار کنم.
دوم اینکه، آقایون و خانم‌های محترم، لازم نیست با غرق کردن خود در اسامی تاریخی و سخت کردن تاریخ خواندن، کلا قید تاریخ‌خوانی را بزنیم. آخر به عنوان مخاطب عام قرار نیست کتاب را شخم بزنیم و از خیل اسامی، سیر پژوهشی خودمان را مشخص کنیم. در ضمن، در خوانش آثاری مثل همین تاریخ ایران مدرن آبراهامیان که یک روش‌شناسی مدون دارد، چه صحیح باشد چه غلط، باید سعی کنیم کلان تصویر خودمان و نویسنده را از تاریخ بسازیم؛ نه اینکه در کوهی از جزئیات غرق شویم!
سوم اینکه ترجمه‌ی ابراهیم فتاحی واقعا عالی بود. خود ترجمه ضعفی بارز نداشت، البته بجز این ظن و گمان‌هایی که در مورد سانسور کتاب است که تقصیر مترجم نیست. مترجم گه‌گاهی در کروشه اصلاحاتی را به متن اضافه کرده‌است که در یکی دو فقره اصلاحاتی به غایت دقیق بودند. برای نمونه در جایی مترجم به کمون پاریس [در انقلاب فرانسه] اشاره می‌کند. این [در انقلاب فرانسه] تاکید مهمی است زیرا دو کمون پاریس در تاریخ داریم که کمون پاریس دوم بسیار معروف‌تر از کمون پاریس متقدم است و این اشاره مترجم به کمون پاریس متقدم نشانه‌ی تسلط وی به حوزه‌ای که در آن به ترجمه پرداخته‌است. مارکس در زمانه‌ی کمون پاریس دوم زیست می‌کرد و کتاب معروف جنگ داخلی فرانسه خود را در مورد کمون پاریس دوم نوشته است.

حاشیه بس است، در ادامه خلاصه‌ای از مرور فصل به فصل کتاب را خواهد آمد:
{فصل اول }
                     « تا اینجای کتاب، ایران کشوری متکثر و چهل‌تیکه بود و هر خان و ایلی برای خودش تاخت‌وتاز می‌کرد.
این تاکید بیش از حد آبراهاميان روی متکثر بودن جامعه‌ی اون دوران ایران این ظن رو در ذهن آدم ایجاد می‌کند که گویی ایران تافته‌ای جدابافته از بقیه ملل بوده‌است.
دو علت مضمر برای این تاکید فراوان به نظر من:
1) رویکرد چپ آبراهاميان است که جامعه‌ها را به شقوقی صلح‌ناپذیر تقسیم می‌کند و
2) بیان اینکه چرا رضاخان به‌هنگامه‌ی پادشاهی، به خشن‌ترین وجه ممکن ایلات و گروه‌های نظامی ایشان را سرکوب کرد. بیان ضرورت تشکیل دولت مرکزی مقتدر در ایران.
یعنی به نظرم به دو علت فوق است که اینگونه تصویر می‌کند جامعه ایران را!
{فصل دوم}
این ایده‌ی اساسی آبراهامیان که علت پیروزی جنبش مشروطه همانا علت شکست دولت مشروطه بوده‌است، ایده‌ی درخشانی است. جنبش مشروطه به علت ضعف و عدم قدرت دولت مرکزی پیروز شد، اما بدان علت که وارث یک ناساختار حکومتی و دولتی فاقد ظرفیت حکمرانی بود، نتوانست با معضلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به خوبی مقابله کند و بدین علت، چندین و چند دولت مستعجل در بازه زمانی بین جنبش مشروطه و کودتا رضاخانی در ایران بروی کار آمد.»
{فصل سوم}
فصل مربوط به دوران دیکتاتوری رضاشاه پهلوی رو یک نفس خوندم، گویی کتاب داستان بود، نفس‌گیر و بهت‌آور.
این بشر رسما شخم زد جامعه رو. به هیچ چیز رحم نکرد.
کتاب با اینکه جزئیات بسیار و نام‌های زیادی در متن خود دارد، ولی من سعی کردم روند کلی تاریخ رو از کتاب استخراج کنم نه اسم‌ها و تاریخ‌ها را، و عجب تجربه‌ی خوبی بود. داستان ایران ِ مدرن را خوانده‌ام. دوران قاجار رخوت داشت و آرام بود، جنبش مشروطه نقطه عطفی بود و در عصر رضاشاه پر سرعت و مهیب، و در اغلب مواقع ترسناک.
{فصل4}
دولت کم‌رنگ شد پس از فروغ رضاشاهی! ولی تحلیل آبراهامیان خیلی  دولت‌گراست و در ادامه‌ی کتاب خیلی مشخص می‌شه این موضوع. البته اثر به عنوان مختصری بر تاریخ دولت در ایران کتاب خوبی است واقعا.
{فصل5}
توصیف‌اش از توسعه هم بسیار دولت‌گرا بود. فارغ از نظریات موجود در این حوزه، خاطرات کارآفرینان آن دوره، مخصوصا دهه40شمسی و خاطرات تکنوکرات‌های دولتی آن دوره، تصویری متفاوت از این تصویر مرکزگرای آبراهامیان را نشان می‌دهد. 
یه ذره دوز دولت‌گرایی آبراهامیان بالاست. 
بخش "دولت تک حزبی" و زایش حزب رستاخیر بهت‌آور بود. غرور محمدرضا پهلوی هم عجیب بچگانه بوده‌است. در مورد این دگردیسی محمدرضا شاه چیزهایی جسته و گریخته خوانده بودم، ولی این کلان روایت آبراهامیان این تصویر را تا حدی تکمیل‌تر کرد.
{فصل6}
جا ندارم بنویسم. نقد دارم به این بخش. گاها کلیشه‌ای تاریخ نوشته. 
ببخشید مصدع اوقات شدم.

عکسی از کمون پاریس
        

41