معرفی کتاب نبرد اثر کارلوس فوئنتس مترجم عبدالله کوثری

نبرد

نبرد

کارلوس فوئنتس و 1 نفر دیگر
3.3
13 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

15

ناشر
ماهی
شابک
9789642091973
تعداد صفحات
288
تاریخ انتشار
1397/12/7

توضیحات

        بالتاسار بوستوس، روشنفکر آرژانتینی که خواننده ی آثر فیلسوفان عصر روشنگری است، برای تحقق بخشیدن به آرمان های این فیلسوفان، و به انگیزه ی عشقی ناممکن و یافتن معشوقی چند چهره و گریزپا، با امواج توفنده ی انقلاب آزادی بخش آمریکای لاتین همراه می شود. اما تقابل ناگریز آن آرمان ها با واقعیت های این قاره حماسه ای را که در تصویر این روشنفکر آرمان طلب است بدل به ماجرایی یکسره متفاوت می کند. نبرد، در عین روایت رویدادهای این انقلاب، سیر و سلوک فکری و روحی بالتاسار بوستوس را به تصویر می کشد. این رمان رمانی است بیانگر نبرد میان فکر و واقعیت، زمانی که روبرتو گونسالس اچه وریا، منتقد بزرگ ادبیات آمریکای لاتین، آن را بهترین اثر فوئنتس می داند.
      

یادداشت‌ها

          1.
یوسا در خطابه نوبل خودش فرهنگ و ارتباط فرهنگی خودش و کشورش با فرانسه را بسیار ستایش میکند و در برابر سلطه فرهنگی اسپانیا بر امریکای لاتین، ارتباط فرهنگی فرانسه با این کشورها را بسیار سازنده - لااقل برای خودش - میداند
این رمان نبرد را که می‌خوانم احساس میکنم فوینتس برعکس یوسا به فرهنگ جهان وطنی و آرمان های عصر روشنگری علاقه و اعتقادی ندارد. بالتاسار دلباخته روسو است اما یک قهرمان واقعی نیست. بیشتر مضحک است.
برای مردم پروی علیا آرمان های روشنگری را دیکته میکند اما آنها اصلاً زبانش را نمی‌فهمند.
به نظرم اینجا هم مثل رمان "گرینگوی پیر" میخواهد بگوید مشکل مان را خودمان باید حل کنیم.
2.
یکی دو بار در کتاب به اثر مشهور سروانتس که به عنوان اولین رمان شناخته میشود یعنی "دون کیشوت" اشاره میشود. موقعیت بالتاسار بوستوس بسیار شبیه دون کیشوت است. در سرزمینی که آرمان های روشنگری اهمیت و ارزشی ندارد و به کار مردم نمی آید او با آرمان هایش تنها مانده و مضحکه میشود.
3.
درباره نوع روایت رمان باید بگویم بسیار شبیه نوع روایت رمان "موش و گربه" گونتر گراس است. رمان هایی که در آنها قهرمان از قصه مهم تر است این طور میشوند. نویسنده با شیفتگی شروع به حرف زدن درباره قهرمانی میکند که هنوز برای ما خیلی جذاب نیست. من این طور روایت را میفهمم و اصلا مشکلی با آن ندارم اما این مسئله رمان را سخت خوان میکند. روش مارکز را ترجیح میدهم که قهرمانش را جلوی چشم مخاطب خلق میکند و مثل میکل آنژ آن قدر سنگ را تراش میدهد تا قهرمان از دل آن بیرون بزند
        

0

          «نیروی حیات من از حالا در گوری مدفون است»
کنت ولاد، وارث تاج و تخت والاکیا، جلاد قرن ۱۵ میلادی اکنون به دعوت شخصی، از اروپا به مکزیک سفر کرده و دنیای جدیدی مقابل شخصیت‌های داستان قرار می‌دهد؛ وحشت را به آن‌ها هدیه می‌دهد و روایتی نو از دراکولا، این خون‌خوار جاودان ارائه می‌هد.
ناوارو، وکیلی رده بالا، به گمان خود از سر خوش‌شانسی مامور می‌شود خانه‌ای ویژه برای شاهزاده‌ای اروپایی، از تباری فراموش شده فراهم کند؛ هرچند این کار برای مقام او نیست اما به تصمیم وکیل پیر احترام می‌گذارد و پای در راه تاریکی می‌نهد. ناوارو که داستان از نگاه او روایت می‌شود مردی متفکر اما ساده دل است و توجه بسیاری به جزئیات دارد اما از درک بسیاری احوالات عاجز است. او گمان می‌کند آنچه می‌اندیشد و می‌بیند حقیقت دارند، اما افسوس که اشتباه می‌کند.
ناوارو و همسرش که پیش‌تر یکبار مرگ را تجربه کرده‌اند حال در برابر مردی غریب قرار گرفته‌اند؛ رئیسی که سال‌ها مردی قدرتمند و جسور بوده اکنون آدم دیگری شده و مردمانی که عمری شریف زیسته‌اند اکنون آنچه بودند نیستند و در یک کلام هیچ‌کس قابل اعتماد نیست؛ هیچ حرفی قابل اتکا نیست، ناوارو تنهای تنهاست.
در مقابل وحشت مرگ و جاودانگی، نویسنده گوش چشمی به زندگی در مکزیک دارد و رنج و سختی مردمان را در هر لحظه که می‌شود به تصویر می‌کشد. شاید اگر ناوارو نیز یکی از همین مردمان رنجور بود در چنین باتلاقی گرفتار نمی‌شد یا شاید هم برعکس در شبی تاریک خوراک خون آشامی می‌شد؛ هیچ‌کس نمی‌داند. 
نام کارلوس فوئنتس در کنار نویسندگانی چون بورخس و مارکز به عنوان بزرگ‌ترین نویسندگان اسپانیایی زبان، در تاریخ ادبیات جهان می‌درخشد. این اثر که پس از مرگ نویسنده منتشر شد توصیفاتی دقیق، کوتاه و شفاف دارد و به بهترین شکل ممکن احوالات شخصیت‌ها و فضای داستان را شرح می‌دهد.
داستان ولاد دل مشغولی‌ها و تفکرات فوئنتس در پایان عمرش را نشان می‌دهد. مردی که هر لحظه مرگ را به خود نزدیک‌تر می‌بیند، ما را به نزدیکی مرگ می‌برد و چه از این بهتر که طعمی از ترس نیز به همراه داشته باشد.
این کنت ولاد با دراکولای برام استوکر تفاوت‌های بسیاری دارد، اما هر دو از یک شخصیت تاریخی بهره برده‌اند و ولاد دراکولای افسانه‌ای را خلق کرده‌اند؛ استوکر از شرح ریختن خون قربانیان دراکولا دریغ نمی‌کند و فوئنتس در داستان کوتاه خود رویارویی با مرگ و از دست رفتن حیات در عین زنده بودن در تاریکی و ترس را نشان می‌دهد.
محمدعلی مهمان‌نوازان به خوبی از پس ترجمه ولاد برآمده، ترس و وحشت خاص نویسنده را بازتولید و لحن آرام و جذاب کتاب را حفظ و در نهایت ترجمه‌ای روان و دلنشین تقدیم خوانندگان فوئنتس در ایران کرده.
 «کار، پاداش‌های زندگی، لذت‌ها همه چیز از من گریخته بود»

سپهر ناصری - میر
        

5