عاشقش شدم🥲🤌۱۰/۱۰
ارزش چند بار خوندنم داره قلبم پر از پروانه شده 😭🦋
        

          سرگرم کننده و روان اما گاهی اوقات قابل پیش‌بینی.
        

          خیلی قشنگ بود پیشنهادش میکنم. واقعا حال خوب کن و پر انگیزه اس.
خیلی دوست داشتم بیشتر با گروه بیتلز اشنا شم و به سبب این کتاب رفتم دنبالش و کلی اطلاعات ازشون فهمیدم.
کتاب یکم گیج کننده اس اولایش چون تو جهات مختلف روایات میشه ولی همه قضیه ها تا اخر معلوم میشه پس حتما تا اخر بخونیدش.

        

          یکم شبیه کتابخونه ی نیمه شب بود
ساده و روان بود و خیلی جاها قابل پیش بینی و همینش یکم اذیت میکرد
        

          یه پست توی اینستا دیدم درباره معرفی کتاب که گفته بود اگه از کتاب کتابخانه نیمه شب خوشتون اومده از اینم خوشتون میاد...من از کتابخانه نیمه شب خوشم اومد چون باعث شد به انتخابهایی که داشتم و دارم و زندگی که هر انتخاب برای من میسازه فکر کنم...اما داستان این کتاب طوری نبود که خودمو جای یه شخصیت بزارم یا موضوع تکاندهنده‌ای را به من یاداور کنه... 

اهمیت دادن به آدما و شنونده احساسات و مشکلاتشون بودن و کمک بهشون در حد توان چیز خوبیه...کسی که از بیرون به مشکلات ما نگاه کنه دید بهتر و منطقی تری از اون اتفاق یا موقعیت به ما میده در صورتی که اون شخص بی طرف باشه و مارو قضاوت نکنه تا بتونیم کاملا باهاش روراست باشیم...مثل یه نامه نگاری بی نام و نشان...


        

          حتی نبردی که می‌دونی قراره توش ببازی ارزش جنگیدن داره💯
        

          من به شخصه خیلی با این کتاب ارتباط گرفتم. 
وایبی که این کتاب میداد منو داخل خیابون های ژاپن کشید.
 کسایی که منو میشناسن میدونن چقدر دوست دارم روی لب مردم خنده بیارم و به مردم کمک کنم؛ این کتاب باعث شد واقعا دلم بخواد یه خواربار فروشی باز کنم و حتی اندکی به مردم کمک کنم یا حتی یه خواربار فروشی پیدا کنم و با نامه ازش کمک های جدی برای زندگیم بخوام. 
واقعا از جوری که هر ماجرایی بهم میرسید خوشم اومد و اگر بخوام خلاصه بگم: اگر اون سه تا جوون خواربار فروشی رو پیدا نمیکردند هیچوقت اون اتفاق ها نمیوفتاد و اگر آن اتفاق ها نمیوفتادن اون سه جوون خواربار فروشی رو پیدا نمیکردن! خودتان بخوانید تا عمق ماجراهای زیبا و ارتباط جالب داستان‌ها را بهتر درک کنید! 
این محشرترین و خوش وایب‌ترین کتاب نبود ولی باید بگم اگر کمی حس خوب میخواهید این کتاب را بخوانید:) 
        

          ( با  این کتاب ، حالتان خوب می‌شود )

. فقط شروع به خواندنش کنید 
. داستانی  سرشار از زندگی 

        

          خواربار فروشی نامیا، مغازه ای جذاب و مرموز ♥ جایی که هر کسی مشکلی داشته باشه به اون جا سر میزنه و نامه ای داخل جعبه شیر قرار میده و آقای نامیا با حوصله تمام به اون نامه ها پاسخ میده. جذابیت داستان زمانی پیشرفت میکنه که می بینی یه جورایی همه به هم مربوط میشن ☘️🕊 حتما بخونید، عالیه👌🏻👌🏻
        

          تا آخرین خطِ داستان را جرعه جرعه، در جادهٔ امتداد یافته میان قم و تهران خواندم.
داستان، معنا دار، پیوسته، فنی و هنرمندانه است.
معنای داستان، برایم تداعی خاطره ای است:
مردی برایم نقل می کرد، پیرامون معامله ی مهمی، نزد مرحوم سید مرتضی نجومی رفتم.
او از من پرسید: استخاره می خواهی؟ گفتم: بله
گفت: جواب استخاره تو، دلِ توست. به آن عمل کن و من نتیجه را ضمانت می کنم.
این چکیده مضمون این داستان بود.
بی تردید از خواندن این کتاب خسته نخواهید شد.
        

          واقعا کتاب خیلییییی قشنگیه
اولش ممکنه داستان براتون  گنگ باشه اما کم کم باهاش ارتباط میگیرین ☁️✨
        

          چند وقت پیش که داشتم توی طاقچه میگشتم دیدم که نشر میلکان این کتاب رو به مناسبتی رایگان کرده و منم دریافتش کردم. درواقع کاملا اتفاقی باهاش رو به رو شدم و اگه به خودم بود شاید هیچوقت نمیخریدمش چون فکر میکردم بیشتر مناسب نوجوون هاست و فکر نمیکردم به این زودی ها هم بخونمش چون تعداد صفحاتش واقعا زیاد بود. اول که شروعش کردم خیلی برام جذاب نبود ولی هر چی جلوتر رفتم ماجرا برام جالب تر شد و الان واااقعا خوشحالم از خوندنش. مطالعه این کتاب سراسر آرامش بود. با اینکه سبکش سورئال بود ولی نویسنده داستان رو تو این سبک غرق  نکرده بود و از لحاظ منطقی هم اجزای داستان به خوبی با هم جور درمیومد. مسائلی که صاحب خواربارفروشی راجع بهشون به آدما توصیه داده و تو این کتاب روشون مانور داده شده واقعا جالب و چالشی بودن. در آخر میتونم بگم توصیه های آقای نامیا حتی برای منم یه جورایی مفید و تأمل برانگیز بود.
        

          کتاب را به مناسبت سالروز تولد میلکان، از طاقچه به رایگان دریافت کردم. 
داستان در مورد خواربارفروشی نامیاست که به خاطر شباهت نامش به نایامی (به معنی دغدغه و نگرانی) به مکانی برای پاسخ به دغدغه‌ها و سوالات تبدیل می‌شود. 
روایت کتاب غیرخطی است و سرگذشت آدم‌های مختلفی را تعریف می‌کند؛ آدم‌هایی که همه‌شان به واسطه‌ی خواربارفروشی نامیا و مکانی دیگر به هم مربوط هستند. 
XXXدر ادامه در مورد ژانر کتاب صحبت کرده‌ام. اگر نسبت به لو رفتن آن حساس هستید، خواندن این یادداشت را ادامه ندهید!!!XXX
ژانر کتاب فانتزی و سفر در زمان است، و بعد از «پیش از آنکه که قهوه سرد شود»، دومین کتاب در موضوع سفر در زمان است که از یک نویسنده‌ی ژاپنی خوانده‌ام. 
این دو کتاب شباهت‌های عجیبی به هم دارند. اول اینکه سفر در زمان را بسیار ساده می‌گیرند، به راحتی اتفاق می‌افتد و باور می‌شود. دوم اینکه تقریباً تمام شخصیت‌ها به هم مربوطند و سرگذشت‌شان روایت می‌شود. بنابراین اسامی را ندیده نگیرید. سوم اینکه هر دو خواندنی هستند، اما شهرت خود را مدیون موج شرقی/کره‌ای سال‌های اخیرند.
        

          داشتن نقشه خالی یعنی می‌توانی هرطور دلت می‌خواهد آن را پر کنی، تصمیم با خودت است؛ همه چیز ممکن است.
        

          این کتاب در اواسط داستان کسل کننده بود و نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم چون داستان رو از جهات متفاوت بیان می‌کرد اما خب پایان جالبی داشت هر چند که قابل پیش بینی بود اما در کل کتاب قشنگی بود
        

          قبل از خوندن این کتاب، فکر نمیکردم اینقدر قشنگ خواننده رو جذب خودش کنه.
اولین کتابی نبود که از ادبیات ژاپن میخوندم اما کتاب قبلی که از این کشور خونده بودم واقعا برام جذاب نبود.
حقیقتا نویسنده بازی با زمان رو به بهترین شکل ممکن انجام داده بود. و همه شخصیت ها و اتفاق ها درست سر جای خودشون قرار داشتن.
        

          شاید جدایی همین باشد.
مردم به خاطر دلیلی خاص از هم جدا نمی شوند.
خب،ممکن است دلیلی برایش پیدا کنید، اما فقط زمانی می توانید دلیلی بیایید که تصمیمتان را گرفته باشید.
آن دلیل بهانه ای سرسری است که بعد از  اتفاق افتادن مطرح می شود.
        

          واقعا یکی از بهتریینن کتاب هایی هست که خواندم و اینقدر قشنگ داستان بهم ربط پیدا میکنه که ادم جذب میشه کتاب رو ادامه بده 
و از این کتاب به علاوه ی فضای داستانی و رمان مانند خیلی چیز ها میتونستی ازش یاد بگیری:')
        

          این کتابی بود که من توی زمانی که بیمار بودم خوندم. هم حالم خوب شد و هم برای شخصیت های کتاب اشک ریختم . اینکه یه سری روابط مشخص شد از شخصیت ها باعث شد که خیلی تعجب کنم و اصلا حدس نمی‌زدم که اونجوری باشه . واقعا کتاب خیلی قشنگی بود 
        

          داستان خوبی داشت...ولی حوصله سر بر بود...ولی اینکه همه افراد و شخصیت های کتاب به یک یتیم خانه مربوط بود جالب بود برام🤌