معرفی کتاب ظلمت در نیمروز اثر آرتور کستلر مترجم اسدالله امرائی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
46
خواهم خواند
46
توضیحات
این رمان را "آرتور کستلر "درباره نظام شوروی و دادگاه های فرمایشی آن نوشت" .ظلمت در نیمروز "نامی است برگرفته از کتاب مقدس، و در اصطلاح سیاسی، عبارت است از" :به گناه نا کرده دم تیغ رفتن ."اما واقعه اصلی رمان، مربوط به حوادثی است پس از روی کار آمدن بلشویک ها، به ویژه هنگامی که تشکیلات حزب کمونیست، سلطه انحصاری و همه جانبه خود را بر نظام سیاسی روسیه مستقر می کند و به فاصله ای اندک، پس از قلع و قمع دشمنان دگراندیش، به جان جناح های درون گروهی و مقابله با سوسیالیست های انقلابی طرفدار انقلاب مداوم جهانی می افتد و آنها را به پای میز محاکمه فرمایشی می کشاند .بدین ترتیب، نویسنده از زبان یکی از شخصیت های داستان، روزگاری را پیش بینی می کند که از محکومین اعاده حیثیت می شود .
بریدۀ کتابهای مرتبط به ظلمت در نیمروز
نمایش همهلیستهای مرتبط به ظلمت در نیمروز
1403/3/16
1402/2/19
یادداشتها
1401/3/18
1401/3/2
1402/10/16
این کتاب رو چند سال پیش خوندم و درست شخصیتها رو یادم نیست اما موضوع کتاب در زمان استالین میگذره و وحشت اون دوره است که حتی کسایی در انقلاب بودن به دلیل مخالفتهای جزئی به راحتی محکوم و اعدام میکردن. یه مورد که بخاطرم مونده اینه که یه مهندس ارشد و مسئول ساخت زیردریایی بود به دلیل نظر تخصصی تر از استالین داده و متفاوت از نظر اون بود رو اعدام کردن. ترجمه کتاب خوب بود تا اون جایی که یادمه.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1402/10/7
1403/12/22
ذوب شده ماجرای ظلمت در نیمروز، رمان خواندنی آرتور کستلر به سرنوشت فردی به نام روباشف میپردازه که روزگاری خودش از چهرههای مهم و انقلابیون اصیل محسوب میشده و حالا زندانی همان نظامی شده که کلی براش زحمت کشیده. همان اصطلاح معروف بلعیده شدن انقلابیون توسط انقلاب یا انقلاب فرزندان خود را میخورد. پس از کابوس دستگیری که گریبانگیر روباشف شده بود،بالاخره او دستگیر میشه و به زندان میافته.در زندان ما سه جلسه بازجویی داریم و در نهایت در فصل انتهایی اعلام حکم. در طول زندان روباشف رو میاره به خاطرات خودش. اینکه چه اقداماتی برای حزب کرده و چه حقهایی رو ناحق. چه انسانهایی رو له کرده و در راستای ایدئولوژی چه ستمهایی که کرده. فضای زندان و انفرادی این فرصت رو بهش میده که به گذشته خودش رجوع کنه و در این بین مخاطب هم با شخصیت او بیشتر و بهتر آشنا میشه. ترسیم فضای سرد و خفقان آور زندان از نکات مثبت مهم کتاب شمرده میشه. به طور کلی ترکیب قلم قوی نویسنده با تجریه زیسته او، معمولا به نتیجه درخشانی منجر میشه. خود کستلر در زندگی شخصیاش دوره ای درگیر زندان و انفرادی بوده و تونسته از این تجربه هولناک در نگارش این داستان استفاده کامل رو ببره. جلسات بازجویی توسط همکاران سابق خودش انجام میشه.اول ایوانف و سپس گلتکین. مباحث مختلفی مورد بحث قرار میگیره و صرفا اینطور نیست که اتهاماتی رو به روباشف نسبت بدند. مثلا در جلسه دوم مباحث جالب و تامل برانگیزی در مورد تاریخ و سیاست و سایر مسائل بین شخصیت ها گفته میشه. روند بازجویی و تغییرات حال و احوال روباشف به این شکل هست که ابتدا منکر اتهامات میشه و اینم بگم یه سری جرمهای ناکرده بهش نسبت داده بودند اما در نهایت روباشف حتی کارهای نکرده رو هم گردن میگیره! مساله حائز اهمیت چرایی این مساله است.به نظرم روباشف از روزی که عضو حزب شد و عکسش کنار بزرگان به در و دیوار چسبیده بود و برو بیایی داشت و سوار اسب لجام گسیخته قدرت بود زندانی شده بود. او زندانی حزب و تفکرات پوسیده حزب شده بود. او به معنی واقعی در حزب ذوب شده بود. زندان و یک سری مسائل باعث تلنگرهایی در او شده بود اما روندی رو تغییر نداد. تلنگر ایجاد شده آنچنان قوی نبود که منجر به یک تغییر معنی دار بشه. او زمانی به زندان افتاد که در واقع قبلش زندانی شده بود. زندانی آرمانهای حزب. زندان محل تنبه او نشد. زندان محل تحول او نشد که آدمی که چنان ذوب در یک ایدئولوژی بشه ، جایی برای تحول نخواهد داشت. او به جرم های نکرده هم اعتراف کرد و به گردن گرفت ، چون میخواست آخرین خدمت خودش هم به حزب و انقلاب و آرمانهاش بکنه. او نفهمید. نه در زمانی که در قدرت بود و نه در زمانی که در کنج زندان. نفهمید، چون راههای فهمیدن رو بسته بود. روباشف کی بود؟چی بود؟ به نظر من بیچاره.به نظر من ترحم برانگیز. او حکم خودش رو از زمانی که به عضویت حزب در اومده بود دریافت کرده بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/2/30