فرانکشتاین

فرانکشتاین

فرانکشتاین

3.4
52 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

129

خواهم خواند

51

شابک
9786226661782
تعداد صفحات
362
تاریخ انتشار
1399/5/1

توضیحات

        مری وول استونکرافت گادوین شلی، زاده ی 30 اوت 1797 و درگذشته ی 1 فوریه 1851، رمان نویس ، نویسنده ی داستان های کوتاه و سفرنامه نویس اهل انگلستان است. از شناخته شده ترین آثار او می توان به فرانکنشتاین اشاره کرد. ایده ی نگاشتن فرانکنشتاین در سال 1816 در سفر تابستانی به ژنو به همراه لرد بایرون، جان ویلیام پولیدوری و کلر کلرمون به ذهن مری شلی خطور کرد.او با شوقی غمناک و خشک فریاد زد: «ولی من به          زودی می          میرم و آنچه الان احساس می          کنم دیگر حس نخواهد شد. به          زودی این تلخ          کامی          های سوزان خاموش می          شوند. من از توده          ی چوب          های تدفینم فاتحانه بالا می          روم و در درد شعله          های شکنجه          بار پایکوبی می          کنم. روشنایی آن آتش          بازی خاموش می          شود و باد خاکسترم را به دریا می          ریزد؛ روحم در آرامش می          خوابد یا اگر فکر هم بکند، این          طوری فکر نخواهد کرد خدانگهدار.»او با گفتن این حرف          ها از پنجره          ی اتاق پرید روی آن قایق یخی که نزدیک کشتی بود. طولی نکشید که امواج او را بردند و در تاریکی و مسافت ناپدید شد.
      

پست‌های مرتبط به فرانکشتاین

یادداشت‌ها

          فرانکنیشتاین فراتر از یک داستان ساده است.
نگاهی ست به رابطه‌ی خالق و مخلوق.
خالق این بار خودش مخلوق است؛ ناقص و نادان. 
خالق نامش فرانکنیشتاین است. او قصد دارد موجودی را به وجود آورد که دچار ضعف‌های جسمانی انسانی نباشد. موفق هم می‌شود، اما از همان جایی که گمانش را نمی‌برد ضربه می‌خورد. او روحی در مخلوقش قرار داده که درد پذیر است و دچار احساساتی که در هر لحظه دچار طغیان و تغییر هستند. 
فرانکنیشتاین پشیمان می‌شود که همچنین موجودی خلق کرده است؛ زشت و بد ترکیب با صدایی نخراشیده که هرکسی با دیدن او وحشت می‌کند اما کار از کار گذشته بود.
او به جای توجه به مخلوقش او را با دنیای بیرون  به حال خود رها می‌کند تا خود هیولا تنها گلیم‌اش را از آب درآورد و اگر هم نتوانست از بین برود.
در کل داستان خوبی‌ست. داستانی که چند راوی در دل خود دارد. راویانی که به دنبال کشف یک راز هستند؛ رازی که موجب این شور بختی‌ست.
بهترین بخش کتاب که به دلم نشست آن‌جایی بود که هیولای بد ترکیب و ترسناک روایت می‌کند. او از زمان تولدش اندام کاملی دارد اما روحش مثل نوزادی می‌ماند که هیچ نمی‌داند. برخورد او با محیط اجتماع نقطه‌ی اوج داستان است. جایی که بدی و خوبی را برای او تداعی می‌کند. 
رفتارهای مردم از او که روحی پاک و بی‌آلایش دارد کینه‌ای می‌سازد که او را از خود و اطرافش بیزار می‌سازد. 
او طرد می‌شود و شور انتقام از بشر و خالقش را در دلش زنده می‌سازد. انتقامی که انتهایی ندارد.
اگر بخواهم یک واژه برای شخصیت‌های داستان بگویم «تنهایی» ست. 
تنهایی‌ای که با روح انسان عجین شده است.
در آخر از نویسنده برایتان می‌گویم. نویسنده کتاب #مری_شلی این اثر را در سن ۱۸ سالگی نگاشته و تا سن ۲۰ سالگی به پایان رساند.
حالا بعد از گذشت سال‌ها از نگارش کتاب هنوز از شخصیت ساخته #مری_شلی در داستان‌ها و ساخته‌های سینمایی استفاده می‌شود و حتی در بعضی از جشن‌ها مثل هالووین مردم ماسک این موجود را به صورت می‌زنند.
امیدوارم از خواندش لذت ببرید.
#کتاب‌هایی‌که‌از‌خوردنشان‌لذت‌برده‌ام
#فرانکنیشتاین
#مری_شلی
#نشر_ققنوس
        

7

رضا حقی

رضا حقی

1403/1/25

        من این کتاب را گوش کردم 
کتاب خوبی بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

مهسا

مهسا

1403/8/26

          یادداشتی بر فرانکنشتاین:

فرانکنشتاین، رمانی که داستان مردی به همین نام را دنبال می‌کند، از سرگذشت خود می‌گوید و هیولایی که خود خلق کرد و به‌جای آن‌که انسانی شود درست‌کار، شیطانی می‌شود کینه‌ورز.

فرانکنشتاین رمانی‌ست که بیش‌تر ارزش تاریخی دارد تا ارزش ادبی. مری شلی آن را در هجده سالگی‌اش، اوایل قرن نوزدهم نوشت. آن زمان بسیار هراس‌انگیز و وحشت‌آور بود تصور موجودی که توسط انسان خلق شده‌است و حال کنترل آن از دست خالقش خارج شده و به دنبال انتقام‌جویی رفته است. چیزی که دیگر در قرن اخیر تازگی ندارد اما نمی‌توان این را دال بر کم‌اهمیتی گذاشت. 

در رمان متاثر از عصر رمانتیکی که نویسنده در آن زیست می‌کند، طبیعت ستایش شده و تبدیل به تنها پناه‌گاه انسان تنها و شرم‌زده از گذشته و اعمالش می‌شود و تنها مأمن هیولای خلق شده‌ی داستان است. 

برخلاف دیگر داستان‌های گوتیک، شلی در چهارچوب واقعیت و به دور از جهان ارواح و جنون و خیال (هرچند به ارواح هم اشارات کمی می‌شود)، داستان خود را در جهانی از حقیقت‌ها و با تکیه بر علم روایت می‌کند. 
با این‌حال، همان‌طور که اشاره کردم در روزگار ما خواندن رمان فرانکنشتاین نه تنها نمی‎تواند هراسی ایجاد کند، بلکه خواننده ممکن است زودتر از انتظار از وقایع قابل ‌پیش‌بینی خسته شود. شلی در رمانش هیچ توضیحی درباره‌ی چگونگی خلق هیولا نمی‌دهد و حتی مجال نمی‌دهد فرانکنشتاین با چیزی که خلق کرده است به درستی روبه‌رو شود. 

خواندن آن را به‌سبب اهمیتش در ادبیات انگلیسی و ارجاعات فراوانی که در دیگر داستان‌ها به آن می‌شود، پیشنهاد می‌کنم. در غیر این‌صورت هیجان نسخه‌های اقتباسی سینمایی آن به مراتب بیش‌تر است. 
ترجمه‌ی کاظم فیروزمند از نشر مرکز را خواندم. ترجمه‌ی کامل و روانی بود.
        

3