معرفی کتاب حسین پسر غلامحسین: زندگی نامه و خاطراتی از شهید محمدحسین یوسف الهی اثر مهری پورمنعمی

حسین پسر غلامحسین: زندگی نامه و خاطراتی از شهید محمدحسین یوسف الهی

حسین پسر غلامحسین: زندگی نامه و خاطراتی از شهید محمدحسین یوسف الهی

4.5
52 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

142

خواهم خواند

52

ناشر
مبشر
شابک
9786009994335
تعداد صفحات
368
تاریخ انتشار
1399/5/29

توضیحات

کتاب حسین پسر غلامحسین: زندگی نامه و خاطراتی از شهید محمدحسین یوسف الهی، نویسنده مهری پورمنعمی.

لیست‌های مرتبط به حسین پسر غلامحسین: زندگی نامه و خاطراتی از شهید محمدحسین یوسف الهی

نمایش همه

یادداشت‌ها

sin_alef

sin_alef

1403/12/29

          در یکی از روزهایی که محمدحسین به مرخصی آمد قرار شد که برای درمان چشمانش به تهران برود چون حال عمومی اش خوب نبود و چشمانش درد داشت. تصمیم چنین شد که برادرش محمد علی او را با ماشین به تهران ببرد. وقتی برگشتند، محمد علی به من گفت: مادر! خیلی به حال محمد حسین غبطه می خورم .گفتم چرا؟ چه شده؟
 گفت: در طول مسیر که می رفتیم حال محمدحسین بدتر شد چشمانش به شدت درد گرفته بود و اذیتش می‌کرد. او 


:
آخرین باری که محمدحسین می خواست به جبهه برود مادرم عازم سفر موقع خداحافظی به مادرم گفت: مادر! هر چقدر می خواهی مرا نگاه کن. این دفعه دفعه آخر است. شاید دیگر مرا نبینی.
 مادر که به شوخی های محمدحسین عادت کرده بود، گفت: نه پسرم!  انشاء الله مثل همیشه سالم برمی گردی.
 حسین گفت: نه مادر! این دفعه دیگر شوخی نیست. وقتی رفتی به حرم حضرت زینب سلام الله علیها فقط دعا کن که شهید بشوم.
 مادرم وقتی به چهره اش نگاه کرد دید سخنش کاملاً جدی است. خیلی ناراحت شد و بغض گلویش را گرفت. پدر نگاهی به محمدحسین کرد: «بابا! الان وقت این حرف ها نیست. این چه حرفهایی است که به مادرت می زنی؟»
 محمدحسین مودبانه گفت: چه فرقی می کند حاج آقا! بهتر است از قبل سابقه ذهنی داشته باشید و خودتان را آماده کنید. مادر وقتی این حرف را که شنید، گفت: محمدحسین! دیگر نمی خواهد به جبهه بروی. من طاقت شنیدن این حرف ها را ندارم.
 محمد حسین گفت: مادر! امام حسین علیه السلام فقط مشکی پوش و گریه کن نم یخواهد. از این ها زیاد دارد. امام حسین علیه السلام رهرو می خواهد. بعضی ها از پنج تا پسر سه تا شون را در راه خدا دادن. خانواده هایی از سه فرزند دوتا را در راه خدا نثار کردند. شما فردای قیامت چه جوابی می خوانید به حضرت زهرا سلام الله علیها بدهید… خواهرم گفت: چرا حالا فقط تو باید به جبهه بروی آن هم با این تن مجروح؟! چطور دیگران راست راست توی خیابان‌های شهر بگردند و هر کاری که دلشان خواست بکنند و تو و امثال تو بروید و خودتان را جلوی گلوله قرار دهید؟!
محمدحسین جواب داد: من چه کار به دیگران دارم. من آن قدر جبهه می‌روم تا روی دست مردم برگردم.


زندگی نامه و خاطرات از شهید محمد حسین یوسف الهی
نویسنده: #مهری_پور_منعمی
ناشر: #مبشر (وابسته به کنگره شهدای استان کرمان
#کتاب
#حسین_پسر_غلام_حسین
        

0