انیسه خاتون و توپازخان؛ عاشقانه ای از هزار و یک شب

انیسه خاتون و توپازخان؛ عاشقانه ای از هزار و یک شب

انیسه خاتون و توپازخان؛ عاشقانه ای از هزار و یک شب

3.4
16 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

28

خواهم خواند

16

ناشر
هوپا
شابک
9786008025009
تعداد صفحات
108
تاریخ انتشار
1399/4/15

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
انیسه توی اتاقش نشسته بود و زانوهایش را بغل کرده بود. به حرف های همدم فکر می کرد، به حسی که داشت، به عاقبت کارش و به زن هایی که بیکار و بی دلیل میان اتاق های حرمسرا می چرخیدند و روزشان را شب می کردند. صدای خنده های ابریشم حرمسرا را پر کرده بود انیسه از اتاق بیرون زد. حیاط خلوت بود. باد روی زمین می چرخید و برگ ها را جلو می برد. کاخ به نظرش زیباتر از روزهای قبل می آمد. دنیا در نگاهش نو شده بود. حس می کرد تازه متولد شده. به ساختمان حرمسرا نگاه کرد، به کاشی های هفت رنگ و آجرچینی های مرتب و نقش جنگ. چشم هایش را بست و نفس کشید. بوی برگ و نم و نمک می داد هوا همیشه می آیی اینجا؟
توپاز روبه رویش ایستاده بود.

      

لیست‌های مرتبط به انیسه خاتون و توپازخان؛ عاشقانه ای از هزار و یک شب

نمایش همه

یادداشت‌ها

maryam torabi

maryam torabi

1403/7/23

داستان انی
        داستان انیسه خاتون و توپاز خان کتاب دیگری از مجموعه‌ی عشق‌های فراموش شده است که شما را به یاد دورانی از تاریخ ایران که داشتن حرم‌سرا مایه فخر و مباهات بود و شاه تنها به یک زن بسنده نمیکرد و هر از چندگاهی میل به زنی دیگر (خواه رعیت و خواه جزو خوانین) پیدا میکرد، می‌برد.
در این کتاب می‌خوانیم که داستان از آنجایی آغاز می‌شود که دخترکی به نام انیس به عنوان خراج سالیانه پا به دربار شاهنشاهی باز می‌کند و چشم دو برادر را به دنبال خود می کشد. یکی از آن دو سلطان است که همه چیز و همه‌کس اگر بخواهد و اراده کند از آن اوست و دیگری توپاز است که با عشقی که در وجودش زبانه میزند محکوم به خویشتنداری و سکوت است. اما دختر چه؟ کسی آیا به دختر فکر می‌کند؟
مردی اگر عاشق باشد و اگر زنی که دوستش دارد را بخواهد برای رسیدن به او حتی می‌تواند برادر دیگرش را از سر راه بردارد چرا که دیگر مطمئن است او در این مسیر تنها و عشق او یک طرفه نیست.
و از طرف دیگر سلطانی را می‌بینیم که روزی اگر دلش ابریشم را می‌خواست چگونه با آمدن انیسه دیگر صدا و غمزه آمدن‌های سوگلی‌اش را دوست ندارد و حالش بهم می‌خورد. چگونه می‌شود باور کرد که او عاشق شده باشد؟ عاشق مگر به معشوق خود آسیب می‌زند؟ عاشق اگر عاشق باشد باید به دنبال آن باشد که ببیند معشوق چه می‌خواهد و نهایت خواسته‌اش اجابت خواسته‌های معشوق باشد. سلطان با دانستن اینکه انیس احوالات خوشی در آن حرمسرا ندارد اما به‌خاطر دل خودش او را بازهم کنار خودش نگه داشت. اسم این عشق نیست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

17