یادداشت maryam torabi

maryam torabi

دیروز

انیسه خاتون و توپازخان؛ عاشقانه ای از هزار و یک شب
داستان انی
        داستان انیسه خاتون و توپاز خان کتاب دیگری از مجموعه‌ی عشق‌های فراموش شده است که شما را به یاد دورانی از تاریخ ایران که داشتن حرم‌سرا مایه فخر و مباهات بود و شاه تنها به یک زن بسنده نمیکرد و هر از چندگاهی میل به زنی دیگر (خواه رعیت و خواه جزو خوانین) پیدا میکرد، می‌برد.
در این کتاب می‌خوانیم که داستان از آنجایی آغاز می‌شود که دخترکی به نام انیس به عنوان خراج سالیانه پا به دربار شاهنشاهی باز می‌کند و چشم دو برادر را به دنبال خود می کشد. یکی از آن دو سلطان است که همه چیز و همه‌کس اگر بخواهد و اراده کند از آن اوست و دیگری توپاز است که با عشقی که در وجودش زبانه میزند محکوم به خویشتنداری و سکوت است. اما دختر چه؟ کسی آیا به دختر فکر می‌کند؟
مردی اگر عاشق باشد و اگر زنی که دوستش دارد را بخواهد برای رسیدن به او حتی می‌تواند برادر دیگرش را از سر راه بردارد چرا که دیگر مطمئن است او در این مسیر تنها و عشق او یک طرفه نیست.
و از طرف دیگر سلطانی را می‌بینیم که روزی اگر دلش ابریشم را می‌خواست چگونه با آمدن انیسه دیگر صدا و غمزه آمدن‌های سوگلی‌اش را دوست ندارد و حالش بهم می‌خورد. چگونه می‌شود باور کرد که او عاشق شده باشد؟ عاشق مگر به معشوق خود آسیب می‌زند؟ عاشق اگر عاشق باشد باید به دنبال آن باشد که ببیند معشوق چه می‌خواهد و نهایت خواسته‌اش اجابت خواسته‌های معشوق باشد. سلطان با دانستن اینکه انیس احوالات خوشی در آن حرمسرا ندارد اما به‌خاطر دل خودش او را بازهم کنار خودش نگه داشت. اسم این عشق نیست.
      
167

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.