پرواز اسب سفیدپرواز اسب سفیدسیده عذرا موسوی4.022 نفر |11 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام38خواهم خواند6توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب پرواز اسب سفید نوشتهٔ سیده عذرا موسوی است و انتشارات به نشر (انتشارات آستان قدس رضوی) آن را منتشر کرده است. این رمان درونمایهای از جنس انتظار و مهدویت دارد.لیستهای مرتبط به پرواز اسب سفیدزهرا پارساپیشنهاد نمی کنم!9 کتابکتاب هایی که بنظرم محتوایشان توی ذوقم خورد و انتظار بیشتری ازشان داشتم.03حانیه وحیدزادهحضرت مهدی (عج)18 کتابکتاب های کودک و نوجوان با محوریت آشنایی با امام زمان (عج) #ظهور #امام_زمان(عج) #امام_دوازدهم #یا_مهدی_ادرکنی #دعای_فرج #مهدویت13منصوره مصطفی زادهکتابهایی درباره امام زمان برای کودک و نوجوان10 کتابکتابهای زیادی در بازار کتاب درباره حضرت ولی عصر(عج) وجود دارد، ولی تعداد کمی از آنها جذاب هستند. من تلاش کردم جذابترهایشان را سوا کنم! کتابها را به ترتیب رده سنی مرتب کردهام؛ یعنی اولین کتاب برای خردسالها مناسب است و کتاب آخری (پرواز با اسب سفید) را به 15سال به بالا پیشنهاد میکنم. کتاب گوساله طلایی، یکی از مجموعه "غیبت پیامبران" است که من همه مجموعه را خوب میدانم. نکته این مجموعه، رفتن به سراغ موضوع غیبت به عنوان یک سنت الهی در طول تاریخ پیامبران است.360یادداشتهای مرتبط به پرواز اسب سفیدلیلا عابدین زاده1402/06/04 خیییلی قشنگ بود 15محمدحسین کشتکار1402/04/24 فضاسازیِ نسبتاً قوی، شما را با گلبرگ، شخصیت نوجوان داستان همراه میکند. اتفاقات و تجربیات این دختر نوجوان، برای نوجوانان و حتی بزرگسالان جذاب و خواندنی است. 04کبری التج1402/10/29 رمان خوبی بود هم برای نوجوان هم بزرگسال. تعلیق را تا آخر حفظ کرده بود. اما میتوانست خیلی بهتر باشد. استفاده از چندین عنصر متفاوت بخصوص در خواب و رویا، بنظرم زیاد بود. فقط یک یا دو مورد به نماد تبدیل شده بود و بقیه در داستان، معلق مانده بودند. کاش داستان اسب سفید کمی زودتر در داستان بیان میشد تا اثر بهتری داشته باشد. شخصیت آقای معلم هم اصلا پرداخت نشده متاسفانه با اینکه شخصیت تاثیرگذاری ست اما مثل یک شبح در داستان، شناور و رقیق است. با این همه، داستان خوبی ست. موضوعی جدید و پرداختی خوب دارد و خواندنش را توصیه میکنم. 01پریسا زارع مهرجردی1402/02/18 همین الان تمام شد و گفتم تا داغه بنویسم. منتقد ادبی نیستم و طبعا نظرم تخصصی نیست. از نگاه یه مخاطب معمولی ولی نظرمو میگم. پایان بندی نیمه باز کتاب رو دوست داشتم. سیر اتفاقات به طور کلی قشنگ و قابل باور بودن. صحنه پردازی ها و شخصیت پردازی ها خوب از کار در اومده بودن و داستان کشش لازم رو برای ادامه دادن، داشت ولی اول اینکه دیالوگها زیادی طولانی و در نتیجه تصنعی میشدند. دوم اینکه پیامهای نهفته در کتاب گاهی گل درشت از کار در اومدن. به طور کلی ربط ماجرا به امام زمان(عج) و مقوله انتظار رو نپسندیدم. با اینکه شنیده بودم این کتاب با مفهوم انتظار، مرتبطه ولی وقتی اولین بار جمله آقا معلم رو در این باره شنیدم جا خوردم. به نظرم به داستان ننشسته بود. ولی کلا از خوندن این کتاب راضی ام. 19پرستو مقدمی1401/08/10 رمان متوسطی بود. چند اتفاق همزمان میافتاد و داستان چندین گره داشت که همگی به نسبت خوبی مهم بودند. شخصیت داستان نسبتاً قهرمان بود. پایان بندی کتاب را نپسندیدم. برای سن نوجوان کمی سنگین بود. البته سنگین نه از نظر شیوهٔ نگارش، بلکه از نظر موضوعاتی که قهرمان با آنها درگیر است. شاید بیشتر برای مواردی که اتفاقی مشابه اتفاق کتاب را تجربه کردهاند (از دست دادن والدین، قصاص، زندانی شدن والدین و ...) مناسب باشد. 12محمدقائم خانی1402/01/17 نوجوان امروز حوصله ندارد. فرصتش کم است. میخواهد زود برسد به اصل ماجرا. اصلاً حقش است که دیگر کسی سر ندواندش و خیلی راحت برود سر اصل قضیه. همین حرفها بوده یا شبیه همین حرفها، که پشتوانهای شده برای فرار نویسندگان کتب نوجوان از فشارها و سختیهای معمول طراحی داستانی کتب بزرگسال به در بروند. برای خیلیها اصلاً جای چک و چانه ندارد که چون نوجوانان اهل تخیلاند، و خیال نویسنده نوجوان باید بپّرد تا دوردستها، پس لازم نیست درگیر بسیاری از مصائب نگارش رمانهای بزرگسال در کارزار بازار کتاب باشند. چنین تصوری از «باید»های نگارش رمان نوجوان، نویسنده را سطحی و میانمایه بار میآورد تا مدام متنهایش سال به سال سستتر شده و اثر به اثر خستهتر از گذشته، تنها به دنبال دستاویزهای بامزه برای پوشاندن شکافهای بزرگ رمانهایش بگردد. عطش بازار در این بخش هم مشوق نویسندگان میشده و میشود برای نگارش داستانهای شبیه هم با چاپهای مکرر در مکرر که نتیجهای جز پراکندن بیمزگیهای انباشته بین نوجوانان اثری نداشته و ندارد. نویسندگان احتمالاً میپندارند نوجوانان با چند ترفند دم دستی، با اثر همذاتپنداری میکنند و پابهپای شخصیتها تا آخر داستان میروند و همهچیز را هم باور میکنند. چرا نویسنده خودش را اذیت بکند برای طراحی داستانی با پیرنگ محکم و پیچیده؟ کتاب «پرواز اسب سفید» اینطور نیست و نویسندهاش با خوانندگان کتاب اینطور تا نکرده. رمان پیرنگ محکمی دارد و مثل درختی که شرایط خوبی داشته باشد، فصل به فصل قطورتر میشود و شاخ و برگ بیشتری میدهد و سایهاش را تا دوردورها میگستراند. نویسنده تور طرح و توطئهی رمانش را بر ذهن خواننده میاندازد. نوجوان بدون آن که بداند و بخواهد، در مسیر پیمایش یک پیرنگ مستحکم، خود به خود تربیت میشود، چون هرچیزی سر جای خودش قرار گرفته و هر عنصری، نسبتی با کل و با هدف کتاب دارد. نویسنده مخاطبش را جدی گرفته و به اندازه پدر و مادرهایشان، «بزرگ» فرضشان کرده است. انگار که نوجوانان را نشانده در یک جلسه بسیار حساس برای اخد تصمیمات بزرگ، که قرار است زندگی خیلی از آدمها را زیر ورو کند. اصلاً مگر قصه کتاب هم همین نیست؟ داستان نوجوان است، اما مهمترین موضوعات فکری دنیای بزرگسالان در آن طرح شده. شخصیت اصلی یک دختر نوجوان است، که راوی هم خود اوست، اما مرگ و زیستن چندین نفر به او مرتبط است. میشد چند حادثه خوشمزه برای گذراندن وقت کنار هم نشاند که آخر کتاب معلوم شود حتی اهمیتِ نیمبندِ ابتدای داستان را هم نداشته و راوی بیخود پیازداغ حوادث را زیاد کرده بوده و مسائل با یک جابهجایی کوچک یا کمی درنگ، قابل حل میشدهاند یا میتوانند باشند. دختر راوی «پرواز اسب سفید»، با حساسترین مسائل دنیای امروز پیوند خورده و میخواهد مخاطب را هم با همه آن چیزها مرتبط بکند. انگار سیدهعذرا موسوی سری را که درد نمیکرده دستمال بسته و نوجوانان را انداخته وسط ماجرایی که با مفاهیم بنیادی مرگ و زندگی ارتباط تنگاتنگ دارد؛ با بحرانی که پس از آن درست کرده، صفحه به صفحه درگیر چالش و زحمت میکندشان و یک دم یقهشان را رها نمیکند. شاید بشود گفت، مهمتر از همه پیامهایی که نویسنده در دهان آقامعلم داستان گذاشته تا راوی و مخاطب را هدایت کند، همین جدی گرفتن خواننده نوجوان برای در میان گذاشتن مسائل اساسی با اوست که منجر به بزرگ شدنش میشود. پیرنگ مستحکمی که دومینوی حوادث را ساخته با انگیزههای قدرتمند عمل، یک شبکه گسترده از تصمیمهای مهم را در رمان به وجود آورده است. هموزن استحکام پیرنگ، بیپردگی رمان در روبهرو کردن نوجوانان با واقعیت، بر آنها اثر سازنده دارد. نویسنده اصلاً سعی نکرده با ردیف کردن کلماتی مبهم، رنج و سختیِ برخورد با واقعیت را برای راوی یا مخاطب کم بکند. نگفته فعلاً وقت برای چشیدن سختیها و رنجها زیاد است و نوجوانها باید حالاحالاها کیف کنند از زندگی و درگیر سهمگینی واقعیت نباشند. نویسنده عاقلانه (و شاید کمی بیرحمانه)، مخاطب را با واقعیت سنگین زندگی تنها گذاشته است. شاید بشود گفت که کمبود خیال در کتاب، ذهن نوجوان را زیادی زمخت بار میآورد، اما باید دقت داشت که در خیل انبوه آثار سبک امروز، این توجه به واقعگرایی را باید مغتنم شمرد. حتماً یکی از چیزهایی که باعث شده نسلهای جدید ایرانیان در فضای فانتزی و با خیالهای خام بزرگ شوند، روایتهای بریده از واقعیت و سرخوشانه از زندگی است. سیدهعذرا موسوی نخواسته مخاطب را لای پر قو بزرگ کند و در برخورد با سختترین موقعیتها و دشوارترین و خطرناکترین وقایع، پردهای از امید کاذب حول ذهن نوجوان بکشد. ساخت یک جای متفاوت در کبوترخانه، غنیمت این روزهای آثار داستانی ماست، هرچند نویسنده میتوانست به مکانهایی رویاییتر هم به موازات ساخت چنین جایی بیندیشد. معلم و بیبیهاجر برای پرواز خیال نوجوان کافی نیستند و داستان محتاج فضاهای رویاگونهتری است تا گاهی مخاطب نفسی تازه کند و بار سنگین خواندن چنین پروندهای سبکتر گردد. نویسنده میتوانست جهان رنگارنگتری بسازد برای نوجوانان، البته نه به قیمت مخدوش شدن پیرنگ و واقعیتگرایی اثر. آنچه که مهمترین داشته راوی نوجوان داستان است، همین برخورد بیملاحظه با واقعیتهای انسانی و اجتماعی است. جایی که قرار است جامعه و در نتیجه خودش را بشناسد. اگر نویسنده بین مخاطب نوجوان و واقعیتهای تلخ زندگی راوی میایستاد، نگارش داستانی درباره «منجی»، لوث و لوس میشد. آن وقت مخاطب متوجه نمیشد که اول و آخرِ راه نجات از مصائب، از طریق عمل خود او ممکن است و هرچیزی که حواس ما را از پیگیری عمل واقعگرایانه، هرچقدر هم سخت باشد، پرت بکند؛ یقین باید کنار گذاشته شود. حالا اما مخاطب متوجه میشود که باید دست به زانوی خودش بگذارد و از فکر و عزم خود، برای رسیدن به نتیجه بهره بگیرد. «پرواز اسب سفید»، با پیرنگ محکم و واقعگرایی روایتش، زمینه رشد مخاطب نوجوان را فراهم میکند. 08انتشارات به نشر1401/08/14 داستانی برای نوجوانان است که از نتیجه شیرین صبر در برابر سختی ها، تلاش برای حل مشکلات، توسل و انتظار میگوید. گلبرگ دختر نوجوانی است که اتفاقی ناخواسته، زندگی آرام و شیرین خانوادگی شان تبدیل به کابوسی سخت می کند. پس از اتفاقاتی که در ابتدای داستان می خوانید گلبرگ برای حفظ جانش، مدتی به اجبار به روستای مادریاش و خانه مادربزرگ فرستاده می شود. او دختری دلسوز و مهربان است. تلاش میکند تا راهی برای پایان دادن چشم انتظاری پدری سالخورده و درمان دوستش لیلا که گرفتار بیماری و مشکلات خانوادگی است، پیدا کند. خواننده اتفاقات بسیاری در داستان شاهد خواهد بود. از آن کتابهایی است که یک نفس می خواهی تا آخر بخوانی. این کتاب را به تمام نوجوانانی که اهل مطالعه داستان های چالشی هستند پیشنهاد می کنیم. 014فاطمه ایزدپناه1401/12/05 کتاب "پرواز اسب سفید" برای مخاطب نوجوان نوشته شده است و شاید دیدگاه خود نوجوانان درباره آن، بهترین نقد برایش باشد، اما به عنوان یک معلم که با نوجوانها سروکار دارد و خودش هم روزگاری نوجوان بوده است، دوست داشتم چند سطری راجع به آن بنویسم. پرداختن به درونمایه ارتکاب قتل ناخواسته پدر و تبعاتش بر اعضای خانواده، از زاویه دید دختر نوجوانی که تک فرزند است و به جز پدرو مادرش پشتیبان نزدیک دیگری ندارد موضوع بکری است که کمتر رمان نوجوان ایرانی سراغ آن رفته است. به خصوص که مادر برخلاف همنوعانش در کتاب های مشابه نقش منفعلی ندارد و با تمام توان و حتی بیشتر، دنبال گرفتن رضایت خانواده شاکی و سروسامان دادن اوضاع است. کشش و تعلیق خوبی که در نیمه اول داستان وجود دارد و همچنین توصیفات دقیق راوی از حال وهوا و رویاهایش هم به خوبی احساساتش را به مخاطب منتقل میکند. تقریبا میشود گفت همه چیز در داستان در سرجایش قرار دارد تا جاییکه اتفاقات روستا شروع میشوند. با وجود اینکه شخصیت لیلا و بیماریاش خیلی خوب و باورپذیر از کار درآمده و مخاطب را با خود درگیر میکند، آشنایی گلبرگ با آقا معلم، پیرمرد با تجربهای که نقش مهمی در انتقال مفاهیم و پیشبرد داستان دارد، خیلی سریع و بدون مقدمه رخ میدهد. شخصیت پردازی آقا معلم خیلی قوی نیست و تقریبا هیچ اطلاعاتی از گذشتهاش جز اینکه معلم روستا بوده به مخاطب داده نمیشود. گذشتهای که میتواند سرشار از خاطرات تلخ و شیرین باشد تا پیامهای اخلاقی را که بعدتر در قالب حکایت و داستان تعریف میکند، برای مخاطب باورپذیرتر کند. همچنین لحن آقا معلم برخلاف مادربزرگ، هیچ تفاوتی با بقیه شخصیتها ندارد و اگر اسمش پشت دیالوگها نباشد مخاطب نمیتواند حدس بزند که گفتهها مال چه کسی است. روایت برخی شخصیتها مثل مش اسد و پسرش، تا حد زیادی غیر قابل باور و شعاری به نظر میرسد که تاثیری در پیشبرد داستان ندارد و گویی تنها برای پررنگ کردن مفهوم امید و انتظار که پیام اصلی داستان است، به کار گرفته شده است. با همه اینها اگر "پرواز اسب سفید" تنها روایت دختر نوجوانی بود که پدرش در آستانه اعدام است و میکوشد تا آخرین لحظه تمام تلاشش را به کار بگیرد و امیدش را از دست ندهد، کتاب خیلی خوب و نوآوری بود که حتما خواندنش را به نوجوانهای اطرافم توصیه میکردم. اما نقد اصلی بر سخنان آقا معلم در اواخر کتاب است. پرداختن به مفهوم ظهور و منجی بدون شک بسیار مهم و ارزشمند است و استفاده نویسنده از داستانی که امید در آن حرف اول را میزند برای بستر این پیام، هوشمندی او را میرساند اما از دیدگاه من پیام داستان و خود داستان باید مانند تار و پود یک پارچه در هم تنیده شده باشند تا پیام به ملایمترین شکل ممکن به مخاطب منتقل شود، به ویژه مخاطب نوجوان که شاخکهایش تیز است و مستقیم گویی را به ندرت میپذیرد. اما در اینجا مفهوم امیدواری برای ظهور منجی تا حد زیادی از داستان بیرون زده و بدون آنکه زمینه متناسبی برایش آماده شود، خیلی باعجله و ناگهانی در داستان آورده شده است. درست مثل دعوت یک مهمان خیلی ویژه به یک برنامه تلویزیونی پرمخاطب در دقایق آخر و همین از تأثیرگذاری مفهوم به شدت کاسته است. با این حال در بازار آشفته و گاه سفارشی کتب مذهبی و دینی که کمبود روایت و داستان در آن به چشم میخورد، پرواز اسب سفید اثر ارزشمندی است که خواندنش حتما خالی از لطف نیست! 24محمدرضا خراسانی زاده1401/06/12 یکی از خاص ترین و جذاب ترین رمان های نوجوان فارسی بود که خواندم در این کتاب از همان ابتدا و بدون هیچ تعارفی، نویسنده مخاطب را داخل یک اضطراب و درگیری سختی می اندازد! دختری به نام گلبرگ که پدرش طی یک حادثه باعث قتل همسایه کناریشان شده و حال گرفتاری و زندان و دادگاه... مادر گلبرگ، بعد از مدتی برای اینکه او را از حواشی ایجاد شده دور نگه دارد، گلبرگ را نزد مادربزرگش در روستا میبرد و آنجا است که برای اولین بار گلبرگ به تنهایی با چالش های مختلفی رو به رو می شود. او که فکر میکرده صاحب بزرگترین مشکل دنیاست، با مشکلات چند نفر دیگر مخصوصا دوست صمیمی و قدیمیش لیلا مواجه میشود و برای حل مشکلاتشان به تکاپو می افتد. جریان داستان و فراز و نشیب هایش بسیار دقیق و عالی اند و کتاب اصلا وارد یکنواختی نمیشود. شخصیت آقا معلم برخی جاها گل درشت درآمده اما در کل جای خوبی دارد. فقط تصویر روی جلد را نفهمیدم که برای چه این ترکیب و تصویر طراحی شده و چرا انقدر بد؟! کتابی بسیار مناسب برای 16 سال به بالاست. بخاطر اینکه صحنه های تلخ و سختی در مواجهه با درگیری های پس از قتل و ماجرای اعدام شدن یا نشدن دارد، برای سنین پایین تر میتواند ماسب نباشد 00معصومه جمشیدی شفق1403/01/14 نوجوان این رمان برعکس خیلی از کتابهایی که به نام نوجوان فاکتور میشود با یک مسالهی جدی مواجه میشود، مسالهی مرگ یا زندگی، آن هم به شکلی که هر دو طرف قضیه هم محتملند و هم به حق. یک چالش عمیق و سخت که با مسائل جانبی دیگر در طول داستان درگیری شخصیت را جذابتر میکند. اما نقطهی قوت این کتاب به نظرم نه همهی اینها که امید و توکلی است که در وجود شخصیت اصلی و در طول داستان جریان دارد و در کنار آن با اتکا به نفس و عملگرایی و کنشگری از شخصیت یک قهرمان میسازد. با وجود این همه کارت برنده هزار بار افسوس خوردم که نویسندهی خوشفکر و قلم خانم سیده عذرا موسوی چه نیازی به پیامهای مستقیم و شعارهای گلدرشت پایانی داشت که به ساختگیترین شکل ممکن در دهان آقا معلم شخصیت مرشد داستان گذاشته شده بود. مرشدی که شخصیت نیمبند پرداخت شدهاش در نیمهی دوم کتاب به شکلی نه چندان جذاب وارد داستان شد و عجولانه به شخصیت گره خورد و در تمام ماجراهای پایانی شرکت داشت و قهرمان را پند و اندرز داد. نمادهای داستان هم مثل خوابها و رویاها زیبا اما زیاد بود و شاید اگر به تعداد و تکرار کمتری استفاده میشد شیرینی آن بیشتر زیر زبان خواننده میماند. 00ریحانه شهریاری1402/10/27 کتابی که شاید انتظار زیادی ازش نداشتم اما در عین ملاحت، حسابی جذبم کرد. دختر نوجوانی که در زندگی با چالش هایی مواجه میشه و از جاش بلند میشه تا بتونه مسائلش رو حل کنه. نکته خیلی جالب کتاب برای من این بود که دختر داستان ما یه راهنما پیدا میکنه و مسیر رشدش رو از طریق حل کردن مشکلات بقیه طی میکنه. معمولا توی کتاب های انگیزشی و روانشناسی چه برای بزرگسال و چه برای نوجوان، تمام تمرکز روی فرد هستش. میگن خودتو قوی کن و این مهارت ها رو یاد بگیر و این کارها رو برای خودت انجام بده. تماما حول محور فرد ولی توی این کتاب شخصیت اصلی از طریق کمک به دیگران خودش رو بزرگ میکنه و در نهایت این خیرخواهیش به خودش برمیگرده و غیرممکن براش ممکن میشه و گره زندگیش باز میشه. ارزیابی کلی: کتاب فوق العاده خوبی بود.برای همه میتونه مفید باشه البته برای نوجوان و چالش های نوجوانی کاربردش بیشتر میشه. 02