معرفی کتاب چگونه کتاب بخوانیم اثر چارلزلینکن ون دورن مترجم محمد صراف تهرانی

چگونه کتاب بخوانیم

چگونه کتاب بخوانیم

3.6
34 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

53

خواهم خواند

89

شابک
9789640223390
تعداد صفحات
428
تاریخ انتشار
1399/7/23

لیست‌های مرتبط به چگونه کتاب بخوانیم

یادداشت‌ها

          نویسنده قبول ندارد که هر کتابی ارزش خواندن داشته باشد، چون تا ابد نمی‌توانیم بخوانیم و روزی خواهیم مرد، بنابراین باید بدانیم که سهمیه‌ی مشخصی برای خواندن داریم که باید آن را به خوبی مصرف کنیم. اما حتی صرف انتخاب خردمندانه نیز کافی است، چون امکان دارد با «بد» خواندن کتابی خوب، آن را حیف کنیم. بنابراین چنین سؤالی مطرح می‌شود که چگونه باید کتاب بخوانیم؟
براساس اینکه هر کتاب خوب دارای محتوای مفید و ساختار منسجمی است، خواننده‌ی خوب هم باید آن را در دو سطح محتوا و ساختار مطالعه کند. در سطح محتوایی، باید کتاب را نقادانه مطالعه نمود و ادعاها و ادله‌ی نویسنده را جدا کرده و بر روی آن‌ها اندیشید و ابراز نظر نمود. در سطح محتوایی باید نظام موجود در کتاب را استخراج نمود و فهمید که چگونه مطالب کتاب در قالب یک سیستم ارائه شدند و چگونه فصل‌های مختلف آن پدیدار شده‌اند و منطق حاکم بر سراسر کتاب چیست. بدین‌ترتیب، مطالعه‌ی خوب، همین حاوی بررسی انتقادی کتاب و هم حاوی کشف هندسه و نظام موجود در کتاب است.  
عمده‌ترین موضوعی که آقای آدلر به آن می‌پردازند، مسئله‌ی مطالعه‌ی «نظام‌مند» می‌باشد. همو می‌نویسد:«هر کتابی که ارزش خواندن داشته باشد، بدون استثناء دارای وحدت موضوع و سازمان‌بندی اجزاست. کتابی هم که این ویژگی‌ها را نداشته باشد، کتابی آشفته و درهم محسوب می‌شود و تقریباً مانند کتاب‌های بد، غیرقابل خواندن است.» آدلر اعتقاد دارد که یک خواننده‌ی حرفه‌ای باید نظام موجود در کتاب‌های خود را استخراج کند. او می‌نویسد:«هر کتاب اسکلت و طرحی دارد که در میان مطالبش پنهان است. وظیفه‌ی خواننده‌ی تحلیلی تشخیص آن است.» کسی که کتابی را نظام‌مند مطالعه کرده باشد، می‌تواند مبانی فکری نویسنده را که احیاناً در کتاب هم به صورت صریح نباشد، بازگو کند و خوانشی جامع و منسجم، پیرامون آن ارائه کند.
        

28

          جوانتر که بودم ، اغلب داستانها و کتابهایی که می خواندم به یادم می ماند. شاید به سبب اثرگذاری کتابها ، به ویژه داستانها، در ذهن جوان و پر شور و نگاه کودکانه و پر شگفتی به دنیا بود.شاید هم این حقیقت که در دوران کودکی و نوجوانی و ابتدای جوانی ، تمرکز انسان ، به دلیل کم بودن مشغله های ذهنی ، بسیار زیاد و متمرکز بر روی یک موضوع در واحد زمان است. در هر حال کم کم که سن و سال بالاتر رفت از میزان دقت یاد آوری آنچه در کتابها می خواندم کم شد تا جایی که داستانی که ماه پیش می خواندم را فراموش می کردم. مشکل از جایی شروع می شد که در خواندن مطالب تخصصی نیز دچار مشکل می شدم. 
با این کتاب به واسطه کتاب دیگری (کتاب امکان) آشنا شدم.خدا را شکر چاپ جدید آن پیدا شد و شروع به خواندن آن کردم. خوب انصافا تصور نمی کردم کسی اینقدر دقیق به دسته بندی و طبقه بندی و قاعده مندی ، خواندن را آموزش دهد. دقیقا کتابی بود که نیاز این چند سال اخیر من بوده و هست.
نویسندگان خواندن را به چهار سطح ابتدایی ، اجمالی، تحلیلی و تلفیقی تقسیم کرده اند و هر مورد را توضیح داده اند. بیشترین حجم کتاب پیرامون خواندن تحلیلی است که شاید پرکاربردترین نوع خواندن باشد. هرچند که نویسندگان به جد معتقدند که خواندن تحلیلی بدون خواندن اجمالی ، کامل نمی شود. نوسندگان خواندن تحلیلی را در یک سری قواعد مرحله بندی کرده و سپس به بیان شیوه توافق با نویسنده (که برای نقد منصفانه لازم است) و سپس نقد منصفانه کتاب (که وظیفه خواننده است) پرداخته ، پس از آن به بیان شیوه های خواندن تحلیلی در موارد متفاوت مثل کتاب تاریخی ، داستان و شعر ، ریاضی ، فلسفه و علوم اجتماعی  و ... پرداخته. 
سطح چهارم خواندن که به خواندن تلفیقی می پردازد اگرچه شاید برای هر فردی ضروری نباشد ولی برای دانشجویان و محققان ، خصوصا در علوم اجتماعی و فلسفه و ... که محقق نیاز به بررسی آرای مختلفی هست بسیار کاربردی و مفید است و پاسخ به سوال و مشکل من در زمینه تحقیق!
این کتاب تصور شما از فهم کتاب را اصلاح می کند و تازه متوجه می شوید که وقتی فکر می کردید مطلبی را فهمیده اید ولی توان بیان آن را نداشته اید ، در واقع اصلا آن را نفهمیده اید!
متوجه می شوید که چقدر به عنوان کتابها و فهرست ها بی توجه بوده اید در حالی که می توانستند بیشترین کمک را به شما کنند.
در نهایت می فهمید که نقد کتاب (که لزوما به معنای مخالفت با نویسنده نیست) وظیفه شما در قبال کتاب و نویسنده آن یوده و تا به حال چقدر در این وظیفه کوتاهی شده!
کتابی که افسوس می خورید چرا زودتر آن را نخوانده اید! (البته اگر مدتها از دورانی دانشجویی تان که  نقطه اوجگیری نیاز به روش صحیح خواندن است گذشته)
در باب ترجمه و ویرایش و چاپ ، (هرچند که فکر کنم در ترجمه حق انتخابی نیست و تنها یک ترجمه از این کتاب موجود باشد)باید بگویم که متاسفانه برای چنین کتابی که این همه تاکید بر درست خوانی است ، بعضا اشکلات ویرایشی و چاپی وجود دارد که اگرچه زیاد نیست ولی برای چنین کتابی که نیاز به دقت در فهم آن است بسیار آزاردهنده است. مشخصا یکی دو مورد از جملات ناقص چاپ شده . یکی دو مورد هم جمله دو بار پشت هم تکرار شده و ...
در باب ترجمه ، هرچند ترجمه خوب بود ولی شاید کمی سنگین بود. این را هم نمی توان عیب دانست چون اولا این کتاب اولین بار در سال 1372 در ایران ترجمه شده (که احتمالا این نسخه من هم فقط بازبینی همان کتاب است) و دوم اینکه شاید متن انگلیسی آن نیز که در سال 1972 (آخرین ویرایش کتاب در واقع ، چون ویرایش اول سال 1940 بوده)  هم لحن بیان سنگین تری نسبت به ادبیات مرسوم این دوره دارد ولی به هر حال برای فردی که اهل مطالعه باشد به هیچ وجه غیرقابل فهم یا حتی ثقیل نیست. هرچند شاید سرعت خواندن و تمرکز افرادی که چندان اهل کتاب خواندن نیستند را کمی بگیرد. 
مورد سوم که البته باعث دلخوری من شد مشکل چاپ بود که نمی دانم دقیقا به چه دلیل ضمائم این کتاب حذف شده بود! یکی از ضمائم جذاب این کتاب لیست کتابهایی بود که نویسنده برای خواندن پیشنهاد می دهد . البته این لیست را می توانید در ویکی پدیا ، در مدخل مربوط به این کتاب ببینید. با این حال به نظر من ، برای چنین کتابی که خودش این همه تاکید بر همه اطلاعاتی که نویسنده در کتاب می دهد (از عنوان و فهرست  و  ... تا ضمائم) خیلی زشت است که ضمائم در چاپ ترجمه حذف شود!
در نهایت کتابی است که به همه خواندنش را توصیه می کنم. حتی اگر خواندن و مطالعه شما فقط محدود به دوران تحصیل و بعد از آن مطالعه تخصصی شود. 
این کتاب حتی برای کسانی که غالبا داستان می خوانند نیز مفید است و توصیه های خیلی خوبی ارائه کرده و ارزش خواندن داستان خوب را به زیبایی بیان کرده.
وقتی این کتاب را خواندید ، دوست دارید برگردید و همه کتابهایی که تا الان خواندید را از اول با این روش ها بخوانید .
حتما این کتاب را بخوانید!
        

7

          زرد ترین کتاب عمرم!
جالبه که دوستان منتقدِ کتاب همیشه از کتاب های زرد حرف می‌زنن و میگن که از این دست کتاب ها دوری کنید، یکی از بارزترین مشخصه های کتاب های زرد هم که همه روی اون اتفاق نظر دارن اینه که یک نسخه کلی و عمومی برای همه، یا، یک نسخه کلی و عمومی برای یک مشکل رو میپیچن...
خب یکم فکر کنیم...
کتابی که نویسنده هم مستقیم و هم غیر مستقیم داره میگه و این حس رو القا میکنه به خواننده که اگر از روش های من استفاده و پیروی کنید تبدیل میشید به خواننده حرفه ای، و اگر از این روش ها تبعیت یا استفاده نکنید سطح خوندن کتاب شما در حد متوسطِ رو به پایین هست...
حتی لحن نویسنده هم از بالا به پایین یا لحن خیلی نخبگانه ای داره، که متاسفانه برعکس تمام کتاب های کاربردیِ اصولی که سعی میکنن با لحن دوستانه یا حداقل مهربانانه مشکل ما رو برطرف کنن و بهمون کمک کنن، این کتاب داره با لحن بسیار خشک و مغرورانه ای فقط یکسری دستورات به درد نخور و گنگ میده...
فکر کنم تنها کار مفیدی که این نویسنده انجام داده طبقه بندی جز به جز مزخرفاتش هست، و حرفی رو که میشه توی 100 صفحه کتاب در قطع جیبی گفت رو به 421 صفحه کتاب در قطع وزیری گسترش داده، که حساب کنید با اون لحن خشک و مغرورانه اش چقدر خوندن این کتاب میتونه مشکل یا تجربه تلخی باشه برای خواننده...
بدترین کاری که کتاب میکنه اینه که سعی داره استقلال خواننده رو ازش بگیره، اون هم استقلال توی یکی از مهمترین فعالیت های زندگی فرد کتابخون، و از همه مهمتر فعالیتی که بیشتر از هرچیزی به استقلال نیاز داره، و وابسته به تجربیات شخصی و نوع زیسته هر فرد هست، توی هر زمینه ای که استقلال گرفته بشه علاقه هم از بین میره، دقیقا کاری که نویسنده هم سعی بر گفتنش داره، میخواد همه خوانندگان رو تبدیل به یک دسته خواننده کارخونه ای بکنه کتاب رو با یک فرمولاسیون و یک روش در انواع سنین، هر دو جنسیت، از هر کجای جهان و با هر تجربه ای بخونن، شما خودتون میتونید قضاوت کنید که اگر فعالیت کتاب خوندن هیچ علاقه ای توش نباشه که دلیلش گرفتن استقلال و آزادی عمل فرد خواننده میشه، پس کتاب خوندن ما چه فرقی با درس خوندن یا خوندن کتاب های خسته کننده مدرسه و دانشگاه داره؟ مگه کاری که آموزش و پرورش ما به غلط و متاسفانه طی این سالیان انجام داده -که نتیجه اش شده این همه از افرادی که از درس زده و فراری شدن- غیر این بوده؟
به نظر من وقتی علاقه دخیل کتاب خوندن نباشه دیگه اون کتاب نه تاثیری روی جان ما میذاره و نه تاثیری روی روح ما(یا احساسات و عواطف ما)... 
باز با این حال ادامه دادم به خوندن کتاب تا اینکه رسیدم به بخش ادبیات، که تیر خلاص رو نویسنده به ذهن من زد بابت کتاب خودش، هرکتاب نقد ادبی، یا جستاری از نویسندگان مختلف درباره ادبیات داستانی، یا تجربه خوانندگان ادبیات داستانی رو می‌خونیم یا می‌شنویم، همه شون دارن میگن که ما با درک و باور دنیای رمان و قرار دادن خودمون جای شخصیت هاش، با مکث روی اتفاقات و دیالوگ ها، و حتی گاهی خوندن چندباره یک بخش مهمی ازش هست که تجربه کامل اتفاقات اون رمان رو درک میکنیم و باعث میشه ازش تاثیر بپذیریم، و یا درس بگیریم...
حالا نویسنده این کتاب چی میگه؟ اتفاقات و شخصیت های رمان رو باور نکنید، رمان رو تند و سریع از اول تا آخر بخونید و دوباره برنگردید به عقب یا روی جمله یا اتفاقی مکث نکنید...
خب این نوع خوندن ادبیات اصلا چه فایده ای داره؟ وقتی که نیچه میگه: خواننده ای ارزشمند هست که روی هر متن مکث کنه و بار ها برگرده و دوباره یک متن یا کتاب رو بخونه، بعد نوشته این نویسنده رو با گفته نیچه کنار هم قرار بدیم چه نتیجه ای میگیریم؟
درباره شعر و نمایشنامه هم که اصلا حرفی نزنم بهتره، فقط گفته خودش رو میارم و خودتون قضاوت کنید: هنگام خواندن نمایشنامه یا اشعار تغزلی سعی بر فهمیدن کلمات نکنیم، و حتی اگر معنی کلمه ای رو که نقش مهمی توی فهم یک مصرع یا یک بند داره رو نمیدونیم به فرهنگ لغت مراجعه نکنیم...
بعد نویسنده به چه دلیلی اصلا به خودش این ارزندگی و لیاقت رو داده که درباره فعالیت کتاب خوندن بیاد یک کتاب جامع بنویسه؟ به این دلیل که ویراستار دایره المعارف بریتانیکا بوده و به گفته خودش روزی بالای 500 صفحه کتاب رو(هر کتابی، حتی کتاب هایی که اصلا توی حوزه تخصصش نبودن) با بدون هیچ مکث یا تعمقی می‌خونده...، خب گفته خودش توی کتاب عمل خودش رو نقض میکنه، *کسی که بسیار تند یا بسیار آهسته کتاب بخونه هیچی از کتاب نمی‌فهمه...
بعد اصلا تو واقعا اومدی درباره این که چگونه کتاب های ریاضیِ محض یا کتاب های علمیِ علوم پایه رو بخونیم حرف زدی ؟؟؟ و واقعا نظر و راهکار دادی داخلش؟؟؟
بعدش هم که درباره کتب غیرادبی میگه خواننده ای که کتابی رو نفهمه یا متوجه نشه، اگر به فردی که تخصص یا تجربه در اون زمینه داره مراجعه بکنه و درباره کتاب ازش سوال بکنه و راهنمایی بخواد، یا بره تفسیر اون کتاب رو بخونه، اصلا خواننده ای حرفه ای یا خواننده ای فعال نیست و به قول خودش اون عملش هیچ فایده ای نداره... 
در بخش راهنمایی کتاب های فلسفی هم که میگه فقط متون اصلی هر فیلسوف رو بخونید و کتاب هایی که برای آشنایی با فیلسوف یا آثار فیلسوف نوشته شدن رو نخونید که باعث میشه گفته های اون رو درک نکنید، بعد پیش خودش نگفته که شاید فردی بخاطر علاقه و کنجکاوی اش بره سمت فلسفه و هیچ تخصص یا دانش قبلی ای اصلا درباره فلسفه نداشته باشه، یا نحوه مواجهه اش با اون رو  ندونه، این یک تیکه رو فکر کنم عزیزان متخصص یا علاقه مند حوزه فلسفه درباره تاثیر کتاب کارل یاسپرس بر فهم و آشنایی جهان نیچه و نحوه مواجهه و درک درست گفته ها و آموزه های اون رو بدونن و درک کنن... 
مهمترین نکته که یادم رفت بالا بگم اینه که نویسنده داره نصفی از فعالیت مغز هنگام کتاب خوندن رو عملا برای خواننده میذاره کنار، یعنی بخش شهود، خلاقیت و تخیل، که شاید این بخش خیلی مهمتر و تاثیر گذار تر از بخش عقلانی و تحلیلی مغزه، که به نظرم اکثر خوانندگان بخاطر شهود و خلاقیت و یا تخیل خودشون هست که دوست دارن همش کتاب بخونن، وگرنه برای تجزیه و تحلیل و قوه عقلانی اخبار در دسترس همه هست دیگه...
پس عمیق شدن و عمق بخشیدن به زندگی کجای این داستان قرار میگیره؟...
نویسنده توی کتابش داره یکی از مهمترین مشخصه های انسان یعنی تفاوت های فردی رو کامل فراموش میکنه، از جمله شخصیت، نوع فرهنگی که درونش بزرگ شده، نوع تربیتی که شده، تجربه زیسته ای که داشته، اتفاقات مهم و تاثیر گذاری که توی زندگی اش افتاده ان، حوزه تحصیل و تخصصش، کتب و آثاری که قبلا مطالعه کرده و روش تاثیر داشتن، یا سعی بر این داره که این مسئله رو کامل بپوشونه و از نظر دور بکنه که به نظرم عمدا این کار رو انجام میده...
برای کتاب های غیر ادبی هم نسخه ای پیچیده که به قول خودش حداقل برای فهمیدن یک کتاب غیر ادبی معمولی باید 3 یا 4 بار اون کتاب رو خوند، فکر کنم اصلا از این قضیه بی اطلاعه که اگر فردی با علاقه اون کتاب رو بخونه، یا موضوع اون کتاب مسئله اون فرد باشه، نیازی به دوبار خوندن نیست حتی، حرفی که پروفسور سمیعی توی برنامه دورهمی به مهران مدیری گفت...
بعد اصلا مگه میشه ادبیات خوند و مکث نکرد روی کتاب؟؟؟ روی جمله ها یا اتفاقات کتاب مکث نکرد؟؟؟ پس اون اثر ادبی به چه دردی میخوره اگه ما رو به تفکر و تعمق وادار نکنه؟ اون موقع جنایت و مکافات چه فرقی با بخش حوادث روزنامه همشهری داره؟؟
آخرین حرفمم اینه که کتاب خوندن مثل اکثر فعالیت هایی که به ذهن و روح انسان وابسته است، هیچ نیازی به دستور العمل نداره، فقط با تکرار و دقت و تعمق میشه این فعالیت رو حرفه ای تر و پخته تر کرد یا به قولی سطحش رو بالاتر برد...
ازتون خواهش میکنم به جای این مزخرفات روی علاقه خودتون تمرکز کنید، اگر ادبیات میخونید کتابی بخونید که قلم نویسنده شما رو غرق کتاب خودش بکنه، یا ژانر و اتفاقات داخلش مورد علاقه تون باشه، اگر متون غیرادبی میخونید کتابی بخونید که به اون موضوع علاقه دارید، یا مسئله تون هست، وگرنه من الان برم کتاب هواشناسی بخش شرقی آمریکا رو بخونم، یا کتاب های آشپزی کشور کامبوج رو با بهترین روش یا به قول این نویسنده با هزار روش بخونم، وقتی به دردم نمیخوره و تاثیری توی زندگیم نداره یا اصلا مسئله ام نیست، چه فایده ای داره؟؟
در آخر هم لطفا نذارید کسی استقلال و آزادی عمل تون رو بگیره، مخصوصا توی کتاب، مخصوصا توی کتاب و مخصوصا توی کتاب، که اگر استقلال تون گرفته بشه انگار ذوق هنری و ادبی، و قوه تجزیه و تحلیل خودتون رو گذاشتید کنار و با فرمت و فرمول یکی دیگه دارید کتاب میخونید، یکی دوست داره کتاب رو دوباره بخونه، یکی دوست داره کتاب رو یکبار بخونه، یکی ایستاده یکی نشسته، یکی شب یکی صبح، یکی ماهی ده تا یکی ماهی 4 تا، مهم اینه که کتاب بخونه، و از کتاب تاثیر بپذیره، و کتاب اون رو به آدم بهتری تبدیل کنه که باعث بشه خود فرد زندگی بهتری برای خانواده و جامعه خودش بسازه، که در کل دنیای بهتری داشته باشیم، وگرنه این روش ها نه تنها فایده ای نداره بلکه پیشگیرنده هم هست، حالا با این وضعیت مطالعه توی کشور مون ناشر ها هم به جای تشویق، ناخواسته دارن سنگ اندازی میکنن یا کتاب هایی رو منتشر میکنن و یکسری افراد هم چه عمد و چه غیر عمد معرفی شون میکنن که بدتر باعث میشه فرد دیگه کلا سمت کتاب نره... 
به امید روزی که این دست کتاب ها توی کتابخونه هامون جایی نداشته باشن... 
        

33

          مطالعه ی این کتاب اگر واجب نباشد اقلا مستحب مؤکد است.
پیش از نوشتن نقد،بگویم که اگر گمان می کنید سبقه ای در مطالعه دارید و آداب خوب خواندن را به درستی می دانید اما تا به حال کتابی در این باره نخوانده اید حتما حتما به این کتاب،ولو در حد تورق فهرستش، نگاهی بیندازید.
و اما بررسی کتاب :
این اثر نه صرفا توصیه هایی کلی درباره ی خواندن، بلکه شامل روش هایی کاربردی و دقیق است
هدف اصلی کتاب ارائه ی راهکارهایی برای تربیت  «خواننده ی فعال» است

نویسندگان مطالعه را در ۴ سطح دسته بندی کرده اند
خواندنِ ابتدایی
خواندن اجمالی
خواندن تحلیلی
خواندن تلفیقی
و کار ویژه ی کتاب در دو بخش خواندن تحلیلی و تلفیقی صورت گرفته است

در کنار این سطوح که هسته مرکزی کتاب هستند نکاتی کلی و عمومی به تناسب ارتباط با سطح، در فصول جداگانه و یا در خلال بحث مطرح شده اند
مثل : مواجهه انتقادی با کتاب،روش هایی برای خواندن انواع مختلفی از مطالب مثل فلسفه، تاریخ، متون علمی، علوم اجتماعی و...

اشکال بزرگ کتاب برای من این بود که نویسنده برای تشریح روش ها از کتاب هایی مثال می زد که اغلب برای من ناشناخته بودند خصوصا که چاپ نخست کتاب در سال 1940 منتشر شده و حتی از حیث زمان هم فاصله ی 80 ساله با امروز دارد
و یا مثلا اینترنت، به عنوان یک ابزار،جایگاهی در این کتاب ندارد؛هرچند که با فهم منظور نویسنده می توان تطبیق داد و از این امکان هم برای مطالعه ی بهتر بهره گرفت

مطالعه ی این کتاب به کندی پیش رفت و گاهی به مثابه ی یک ترمزگیر در مطالعه ی کلی من عمل می کرد
چون ناگزیر بودم هنگام خواندن روش هایی را به کار بگیرم که برای نخستین بار زمان بر بودند 

  حالا هم که مطالعه اش به اتمام رسیده احساس می کنم که بخش هایی از کتاب را به وضوح در خاطر ندارم
خصوصا که با یک متن حجیم آموزشی مواجهیم و عمده ی مطالب کاربردی، مفید و غیرقابل چشم پوشی هستند 

بهترین راه برای تثبیت مطالب کتاب پیاده کردن آموخته ها در هنگام مطالعه است البته که هدف کتاب هم جز این نیست
اگرچه در ابتدا سرعت خواندن کند می شود اما به نتیجه و ارزشی که این سبک مطالعه می آفریند می ارزد
در پایان توصیه می کنم برای بهتر بهره بردن از کتاب،در کنار مطالعه از خلاصه برداری غافل نشوید
        

8