معرفی کتاب آریزونا اثر امیرعباس میثمی

آریزونا

آریزونا

4.2
14 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

22

شابک
9786001826955
تعداد صفحات
448
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب آریزونا، نویسنده امیرعباس میثمی.

لیست‌های مرتبط به آریزونا

پست‌های مرتبط به آریزونا

یادداشت‌ها

          آریزونا 
مقدمه:
این اولین کتاب تالیفی هست که در سال 2022 میخوانم و جزو کتاب های محبوبم شد که فکر کنم اگر کسی به من بگوید چه کتاب تالیفی در این 20 سال معرفی میکنی؟ انتخاب اولم این کتاب است.
کتاب را از 2 بهمن تا 9 بهمن 1400 با حضور چند نویسنده و نویسنده کتاب و 15 نفر دیگر همخوانی کردیم
متن:
الف)آشنایی با کتاب:
در گروه "ادبیات ژانری" با این کتاب آشنا شدم، در گروه از کیفیت کتاب ها میگوییم و گفتیم تندیس به زودی کتاب تالیفی منتشر میکنه و معرفی کتاب این هست، قیمت کتاب دلم را زد و واقعا سخت بود برایم کتاب را تهیه کنم.
معرفی که تندیس گذاشت را خواندم دقیقا همان متن را اینجا میگذارم و بعد جوابم به متن را:
متن معرفی تندیس:
"بچه که بودم، فکر می کردم زندان جای بسیار بزرگی است؛ آن قدر که حتی اگر تمام دوران محکومیتم را هم صرف دیدن بندها و راهروها و سلول ها کنم، باز نمی توانم همه جای آن را ببینم، چندان هم در اشتباه نبودم، زیرا گشتن در بند خودمان هم سالها وقت می گرفت، چه برسد به کل بندهای دیگر. شاید به خاطر همین هم بود که هیچ وقت تصور نمی کردم جایی غیر از زندان وجود داشته باشد، اما بالاخره برای هر زندانی، اتفاقی می افتد که مجبور می شود به چیزهای دیگری هم فکر کند. برای من، همه چیز از اولین هواخوری ام شروع شد و شاید اگر کمی باهوش تر بودم، می توانستم خطی را که از میان اتفاقات می گذشت ببینم، اما من فقط یک پسربچه ی نه ساله بودم و در آن شن والیبال، نمی توانستم همه چیز را به خوبی درک کنم.. حالا، پانزده سال از آن ماجرا می گذرد و من تبدیل به یک زندانی معمولی شده ام. زندانی ای که روزها بیگاری می کند تا بتواند هزینه ی خوش گذرانیهای شبانه در مرکز تفریحات را بپردازد، آن هم بدون این که بداند به زودی، وارد مسیری می شود که او را مجبور به فکر کردن به چیزهای عمیق تری می کند. چیزهایی که به او می فهماند، زندان چقدر جای کوچکی است."

جواب یکهویی من به این معرفی کتاب:
"ببین یک ایده جذابی رو داره میگه ولی خب؟! چی؟ دلیل وجود معرفی اینه که برو بخر و محتوای خاص و قشنگی رو داره ولی نتونسته خوب معرفی کنه و وقتی نتونسته معرفی کنه پس خوب هم نتونسته گسترشش بده"
پس هیچ وقت فکر نمیکردم این کتاب را تهیه کنم در ادامه نویسنده(که در گروه بود) یک معرفی از کتاب گذاشت (که آن را در پایین معرفی خودم قرار میدهم) و من کاملا نظرم راجع به کتاب برگشت و با خواندن فصل اول کتاب(که نویسنده کتاب در گروه قرار داد) مطمئن میشوم که کتاب را باید خواند و در همخوانی کتاب را خواندیم.
ب)معرفی کتاب:
دنیا را یک زندان در نظر بگیرید، همه ما در زندانیم و از نعمت آزادی محرومیم به نحوی که حتی دیگر نمیدانیم آزادی چیست و معنای مرگ را با آزادی یکی میکنیم.
داستان درباره آراد 9 ساله است که برای اولین بار باید به "هواخوری" برود، هواخوری نزدیک ترین مکان به آزادیست و 14 سال بعد آراد جوان ما وارد ماجراجویی خاص خود میشود و در کنار این ماجراجویی ترس، نفرت، غم و از همه مهم تر عشق را تجربه میکند
این کتاب، جلد اول 3 گانه بی‌نهایت است ولی نگران نباشید جلد ها از هم جدا هست.
آرزویم برای همه انسان ها این است که حداقل یک روز سعی کنین آزاد باشید. و اگر میخواهید کتاب را تهیه کنید میگویم به بینهایت خوش آمدید و بدانید با یک اثر خوب گمانه زن تالیفی مواجه میشوید.
در پایان از معرفی خود نویسنده استفاده میکنم امیدوارم لذت ببرید:
"سلام دوستان. وقتتون بخیر.
آریزونا، درباره یه زندانه که به‌اندازه کل کره زمین وسعت داره. زندانی که همه‌ آدم‌ها توش به حبس ابد محکوم شدن، یعنی داخل این زندان به دنیا می‌آن، بزرگ می‌شن و درنهایت ازش "آزاد" می‌شن. اما چون هیچ‌وقت در آزادی زندگی نکردن و همیشه پشت دیوارها، حصارها و میله‌ها بودن، دیگه آزادی براشون معنای خاصی نداره!
البته بیشتر زندانی‌ها وقتی که نوجوون هستن، خیلی کوتاه طعم آزادی رو می‌چشن، درواقع می‌رن هواخوری. اما نه مثل هواخوری‌های معمولی، بلکه این هواخوری آدم رو زهره‌ترک می‌کنه و برای همینه که زندانی‌ها از هواخوری وحشت دارن!‌ دلیل خوبی هم برای این همه ترس وجود داره... دلیلی که آراد، شخصیت اصلی آریزونا، بهتر از همه ازش خبر داره. چون خیلی زودتر از موقعی که باید به هواخوری می‌ره و به همین خاطر، این تجربه تأثیر خیلی بیشتری روش می‌ذاره. اما سال‌ها می‌گذره و آراد بزرگ می‌شه و یه شب، با کسی آشنا می‌شه که باهاش درباره آزادی حرف می‌زنه و بهش می‌گه این فرصت رو داره که برای آزادی بجنگه و خودش رو به خطر بندازه. اینجاست که آراد مجبور می‌شه یه تصمیم مهم بگیره و بین اسارت و آزادی، یکی رو انتخاب کنه، حتی اگه این تصمیم خیلی سخت باشه!
داستان آریزونا درباره این انتخابه!
جا داره این رو هم اضافه کنم که کتاب آریزونا تو ژانر New Weird Fiction یا ادبیات نوغریب جا می‌گیره که ترکیبی از ادبیات بدنه اصلی همراه با ویژگی‌های ژانری (مثل علمی‌تخیلی و دیستوپیایی) هست."
ج)قسمتی از کتاب(بدون اسپویل):
آخرسر با صدایی که انگار از اعماق چاه بیرون می آید اعتراف می کنم: من میترسم.
خیلی جدی می گوید: «باید هم بترسی، چون واقعا ترسناکه. اصلا اگه نترسی که فایده ای نداره. اون قدر که اگه من الان جات بودم، بلند میشدم و میزدم زیر میز و راهم رو می کشیدم و می رفتم، با وجود این، بهت میگم که باید حتما بری هواخوری»
چپ چپ نگاهش میکنم: همیشه میدونستم که زندانی هایی که میرن هواخوری یه طوری هستن، اما دیگه فکر نمی کردم این قدر دیوونه باشن.
اریک بدون هیچ ناراحتی ای می خندد: ماها دیوونه نیستیم، فقط تعدادمون کمه. اگه بیشتر بودیم، اون وقت شماها دیوونه بودین.
حرفش لجم را در می آورد. برای تلافی می گویم: «بعید میدونم هیچ وقت تعدادتون اون قدر زیاد بشه.)) اما اریک با خونسردی جوابم را می دهد: «بهتر، نمی خوام اون بیرون خیلی شلوغ بشه.)
طوری می گوید آن بیرون، انگار دارد به محوطه ی باز مرکز تفریحات اشاره می کند. به بی خیالی اش و به تسلطی که نسبت به همه چیز دارد، حسودی میکنم.
یعنی ممکنه من هم... نه. نمی تونم.
اریک متوجه تغییر حالت من می شود. می گوید: «می دونی، یه جور دیگه هم میشه به همه این قضایا نگاه کرد. شاید تو اون زندانی خاصی که من فکر می کردم نیستی، شاید اون کارتی که در نه سالگی گرفتی صرفا یه اشتباه اداری بوده، یه بدشانسی بی دلیل که بر اثر بی دقتی به کارمند تو سازمان هواخوری رخ داده. شاید همه ی این اتفاقاتی که تو این پونزده سال رخ داده، فقط یه سری تصادف بی معنیه.)
کمی مکث می کند، انگار می خواهد به من زمان بدهد تا به حرفش فکر کنم. بعد ادامه می دهد: «ولی یه لحظه فکر کن که این طوری نباشه"
پیام ها: 
نکته: به خاطر گنگ بودن کتاب ممکن است هر فردی پیام خودش را دریافت کرده باشد و پیامی که من دریافت کردم با بقیه دوستان متفاوت باشد.
آزادی در خانه تان را نمیزند باید برایش یک چیز هایی را از دست بدهید.
رها شدن از زندان ها(چه واقعی و چه ذهنی) راحت نیست ولی رها شدن لازم است!
عشق و دوستی هم راه نجات هست هم نیست!!!
دیوانگی و آزادی به هم نزدیکند پس دیوانه باشید و لذت ببرید
نقد کتاب:
ایرادات ویراستاری در کتاب وجود داشت و یک سوتی از شخصیت بود که در چاپ بعدی به گفته نویسنده کتاب برطرف میشود. ایراد دیگر شروع داستان کمی کند تر از حد عادی بود ولی بدنه داستان عالی و پایان خوب و مناسبی داشت 
نباید دریغ کرد که اقتباس های عالی را ما در کتاب میبینیم چه آهنگ های زیبا چه کتاب های جذاب. ویژگی دیگر کتاب کشش بالا بود طوری که اجازه زمین گذاشتن کتاب را به شما نمیدهد.
درباره نمره خیلی باید صحبت کرد چون من خیلی کتاب نخوانده ام و احتمال تغییر نمرات در خیلی از کتاب ها بسیار هست، کتاب جذابی ست و بعنوان تالیفی با دیدگاه نسبتا منفی بهش نگاه کردم و در ذهنم گفتم اگر خوب نبود باید به نویسنده بگی.
اگر ایرادات ویراستاری رفع شود قطعا جزو آثار خوب گمانه زن هست و چه بسا اگر ترجمه شود میتواند طرفداران زیاد تری در سراسر جهان پیدا کند
نمره من به کتاب جذاب "آریزونا" 5/5 است.
محمدحسین راه‌نورد 
بهمن 1400
        

6

Saba

Saba

1404/4/24 - 17:50

          مگه میشه بهش امتیاز کامل ندم؟
بی نظیر بود.چیزی فراتر از عالی و فوق العاده و هر کلمه ی دیگه ای شبیه این ها بود.
کتاب های زیادی خوندم و هیچ کدوم به اندازه آریزونا به من چنین احساسات متفاوت و دریافت های شیرینی رو منتقل نکرد.
هر چی بنویسم باز هم حق مطلب رو ادا نمیکنه پس سعی میکنم تا جایی که بتونم واستون از این کتاب فوق العاده بگم
خب اول که شروع کردم فکر کردم دارم داستانی در ژانر پادآرمان شهری یا پسا آخرالزمانی میخونم.یخ چیزی مثل داس مرگ و دونده هزارتو یا حتی سریال سیلو.اما به آخرش که رسیدم میتونم بگم هیچ ایده ای درباره ژانر کتاب ندارم فقط میدونم این پساآخرالزمانی نیست.
این کتاب تماما استعاره ست.این رو فقط وقتی متوجه میشین که غرق در کتاب بشین و با روند داستان همراه بشین.
اصلا مگه میشه با روند این داستان همراه نشد؟ اونقدر از همون اول تا صفحه آخر کشش بالایی داشت که حتی یک لحظه هم خسته نشدم.فضاسازی عالی بود.اوایل با خودم میگفتم خب احتیاج دارم بیشتر توضیح بده ولی فهمیدم انگار همون ابهامی که فضا داره هم جزئی از نقشه ی نویسنده ست تا داستان تاثیر بیشتری داشته باشه.
شخصیت پردازی هم کاملا همون چیزی بود که واسه این کتاب لازمه.هیچ شخصیتی بی دلیل به داستان اضافه نشد.تمام شخصیت ها نقش خودشون رو در کامل کردن معنای داستان داشتن.
دنیایی که خلق کرده بود،ایده،مفهومی که قرار بود منتقل کنه، پایان داستان ( که اعتراف میکنم تا حدودی پیش بینی کرده بودم ولی با این وجود طوری چیده شد که باز هم متحیر شدم) همه و همه کاملا کافی،قابل قبول و تحسین برانگیز بود.
عاشق اینم که درباره ی مفاهیم استعاری که در بر داشت حرف بزنم.اینکه هر چیز و هر کس نماد چی بود.اما لذتش در اینه که بخونین و خودتون درک کنین،خودتون کشف کنین که ماجرا از چه قراره.
قلم نویسنده محشر بود.یه سری ابهاماتی باقی موند اما اصلا هدف این نبود که این ابهامات برطرف بشه.به نظرم همین مبهم بودنش باعث میشد این کتاب خاص تر باشه.
و من عاشق فضای هواخوری بودم.عاشق تمام اتفاقاتی که توی این فضا رخ داد.عاشق اون چهارساعتی که چندین فصل کش اومد.
روابط بین شخصیت ها،تاثیرشون روی هم،هیجان داستان،ضرباتی که پی در پی بهم وارد می شد و باعث میشد کتاب رو کنار بزارم و با بهت به دیوار زل بزنم...همه توی ذهنم میمونه.
مفهوم زندان،آزادی و آزاد شدن...چقدر منو این انتقال مفهوم مسحور کرد و به فکر فرو برد.
خیلی وقت بود یه کتاب تا این حد منو شگفت زده نکرده بود.و من عاشقشم.بی نهایت دوستش داشتم و حتما پیشنهادش میدم چون از قوی ترین آثاری بود که خوندم ( در تمااام ابعاد)
        

8

ریحانه باقری

ریحانه باقری

1403/10/13 - 12:55

          شاید نتونم الان ریویو ۴۴۴ این کتاب رو منتشر کنم اما قطعا چهار ستاره دادن بهش توی ساعت ۴:۴۴ ازم بر میاد:))
کتاب تالیفی به نظر من توی این ژانر پیدا نمیکنید که چنین امتیازاتی داشته باشه و به نظر من این بر میگرده به اینکه نویسنده کتابی رو نوشته که شامل تمام چیزاییه که براش مهم بودن و اندازه عمری بهشون فکر کرده و به نظر من این تنها چیزیه که در درجه اول یه اثر خوب رو میسازه و همانا که من سر این غبطه میخورم:))) این کتاب برای ما شامل یه داستانه اما برای خود آقای میثمی احتمالا خود معناست، زندگیه و چیزیه که بعد اون خواهد بود.شاید بی نقص ترین نباشه اما چیزی نیست که راحت پیدا کنید چون داخل تک تک صفحاتش یه بخشی از یه واقعیت خوابیده و اگه داستان به نظر شما در حد یه استعاره است  به قول حرف میثمی بزرگ به میثمی کوچیک « یه داستان بدون استعاره اصلا ارزشی داره؟»

اگه توی دسته ای هستید که دنبال کتابی روون اند که ذهن رو درگیر کنه شاید این برای شما گزینه مناسب تری باشه

در مورد خلاصه فکر نمیکنم چیز بهتری بتونم بنویسم نسبت به  پشت جلد . در مورد چیزایی که میتونن داستان رو بهتر کنند هم به خود نویسنده اطلاعات کامل دادم و در خیلی از مواقع قانع شدم اما مایلم یکم از ایراداتی صحبت کنم که دیدم بقیه ازشون یاد میکنن( این بخش اسپویل داره) در درجه اول عکس روی جلد اونی نیست که مد نظر نویسنده بوده ... دوم اینکه از نظر زبان مشکلی وجود ندارهو توی هلند انگلیسی خیلی رایجه سومین ایرادی که دسدم از کتاب میگیرن اینه که چطور بدون غذا زنده مونده در اون فاصله وقتی چیزی با خودش نیاورده ؟ و خب جواب اینه که توی اون محیط زمان بی معناست در نتیجه واقعا گرسنگی نداریم و درنهایت قوه تخیل توی این کتاب المان خیلی مهمیه که اونم میتونسته کمک کننده باشه 
در نهایت به نظر من گاها باید در درجه اول کتاب رو با دید عرفان بررسی کرد تا با فکر به خوندن اثری علمی تخیلی
( پایان اسپویل)

 
در نهایت من ادمی با ترس شدید از مرگ هستم از اولین زمانی که خودم رو شناختم و شاید کتاب ها رو خوندم چون همین یه زندگی برام کافی نیست و نمیخوام باهاش رو به رو بشم و اگه شما ذره ای مثل منید و حتی به اندازه‌ی ابسیلون از مرگ میترسید بهتون پیشنهادش میدم 
و جدا از اون اگه تا همینجای ریویو رسیدید جا داره بگم که باید برید کتاب رو بخونید چون هر چی که نباشه رسیدن شما تا اینجای ریویو تصادفی نیست :)))
Rebel of nowhere I guess:))
پ.ن: در نهایت هم ممنونم از مب که باعث شد توی این جمع بخونمش
پ.ن. اخر:و این کتاب تا بینهایت و فراتر از ان احتمالا توی لیست currently Reading  من باقی میمونه چون داریم زندگیش میکنیم خوندن که جای خود دارد
        

1

          خیلی فکر کردم که چه ریویویی بنویسم. آخه نوشتن ریویو برای این کتاب کار دشواریه. نکته‌ی جذاب کتاب برای من درون‌مایه و محتواش بود و برداشت‌های مختلفی که می‌شد از داستان داشت. اما در نهایت به نظرم رسید که برداشت هر کسی از کتاب می‌تونه کاملاً متفاوت و منحصربه‌فرد باشه. 
‌
   اما جدای از درون‌مایه، آریزونا کتابیه که خیلی خوب نوشته شده. قلم نویسنده پخته‌ست. شما با یک روایت حرفه‌ای و حساب‌شده طرفید. داستان از همون ابتدا سؤال‌هایی رو توی ذهن خواننده به وجود می‌آره که این سؤال‌ها نه اون‌قدر زیاد و پیچیده‌ن که مخاطب رو خسته کنه، و نه اون‌قدر سطحی و قابل‌پیش‌بینی‌ان که انگیزه‌ای برای خوندن به وجود نیاره. من تابه‌حال خیلی کتاب تألیفی و به‌خصوص ژانریِ تألیفی نخونده بودم -به جز یکی، دوتا- اما این کتاب واقعاً به دلم نشست. چون از برخی جنبه‌ها هم‌سطح نمونه‌های خارجی بود و از برخی جنبه‌های دیگه، مثلاً درون‌مایه و محتوا، برتر بود. 
‌
   آریزونا کتابی بود که حتی وقتی خلاصه‌ی پشت جلدش رو خوندم، من رو به فکر فرو برد. موقعی که شروع به خوندنش کردم، تا انتها، تا آخرین جمله‌ی صفحه‌ی آخر کتاب، بیشتر و بیشتر من رو به فکر واداشت. جدایِ از این‌که جذابیت‌های داستانی خاص خودش رو هم داشت و شخصیت‌پردازی، فضاسازی و جزئیات به‌اندازه و خوبی داشت. 
‌

‌
‌از این‌جا به بعدش شاید اسپویل باشه، پس اگه هنوز کتاب رو نخوندید، ترجیحاً ادامه ندید.❌❌❌❌❌
   [و اما در مورد داستان... 
   خب، من وقتی خلاصه‌ی پشت جلد رو خوندم، بلافاصله و ناخودآگاه این‌طور برداشت کردم که زندان استعاره‌ای از دنیای مادی‌ئه. بعد که کتاب رو خوندم، فهمیدم زندان جاییه که آدم‌ها خودشون رو سرگرم چیزهای پوچ می‌کنن تا آزاد شدن (مرگ) رو فراموش کنن. و جاییه که هر کسی، یه سری باورهایی داره که درستی یا غلط باورهاش رو خودش نسنجیده، بلکه از طرف دیگران بهش تحمیل شده. این آدم‌ها زندانی‌ان. ولی آدم‌های آزاد چطور؟ اونا براساس درست و غلطی که خودشون بهش رسیدن و روش فکر کردن، تصمیم می‌گیرن و انتخاب می‌کنن و مسئولیت انتخاب‌هاشون رو می‌پذیرن. اونا برای فراموش کردن مرگ، بیهوده سر خودشون رو گرم نمی‌کنن. زندگی براشون عمیق‌تر و معنادارتر از آدم‌های زندانی‌ئه. 
‌
   من یه جورایی، یه برداشتِ «معنوی» از داستان داشتم. داستان آراد، یک سفر معنوی بود برای درک معانی عمیق‌تر زندگی. توی این سفر، سارا مرشد و راهنمای اون بود. کمکش کرد تا بر ترس‌هاش غلبه کنه. تا باورهای غلطش رو اصلاح کنه. تا شجاعتی رو در آراد به وجود بیاره که هرگز نداشت. تا چیزهای زیادی بهش یاد بده. تا بهش نشون بده که چطور یک انسان آزاد باشه، چطور به «بی‌نهایت» ایمان بیاره. تا درس‌های بزرگی ازش یاد بگیره مثل این‌که هیچ‌وقت، هیچ‌چیز تصادفی نیست. کوچک‌ترین اتفاقات، به نحوی حساب‌شده و باورنکردنی کنار هم قرار می‌گیرن تا اتفاقات بزرگ‌تر و معنادارتری رو رقم بزنن. اتفاقات بزرگی که همه‌شون می‌خوان افراد رو به سمت آزاد شدن هدایت کنن؛ البته اگه چشمی برای دیدن این نشونه‌ها داشته باشن و کمی فکر کنن. سارا به نظر دختری عجیب، دیوونه و غیرعادی می‌آد، اما اون صرفاً متفاوته. سارا ارزش‌های خودش رو داره و دنباله‌روی بقیه نیست. چون دنباله‌روی بقیه بودن، یعنی شریک جرم اون‌ها بودن، یعنی زندانی بودن.
   سیر تحول شخصیتی آراد در طول داستان جذاب بود. تبدیل شدنش از یک زندانیِ معمولی به یک انسان آزادِ خاص...]
‌
‌
   و همین. کاش می‌شد ریویوی کامل‌تری نوشت. و منسجم‌تر. در نهایت می‌تونم بگم که این کتاب رو حتماً پیشنهاد می‌کنم. به اون‌هایی که دنبال تجربه‌های جدیدان، اون‌هایی که دنبال یه کتابی‌ان که به فکر کردن وادارشون کنه، و اون‌هایی که دنبال یه کتاب خوب‌ان. گرچه برای من سبک جدیدی محسوب می‌شد، اما احتمال می‌دم که طیف گسترده‌ای از خواننده‌ها از خوندن این کتاب لذت ببرن.
        

10

مبینا

مبینا

1403/11/22 - 15:22

          الان فقط هیچی ندارم بگم
یونو...
بعداً نوشت:
وقتی تمومش کردم نمی‌دونستم چطوری کلمات رو کنار هم بچینم و واژه‌هارو تشکیل بدم... پس الان نظرمو می‌گم 
برای من منتقل کردن احساسات یکی از بزرگ‌ترین نقطه‌قوت‌های یه کتاب می‌تونه باشه.
و خب چندتا از صحنه‌های این کتاب لعنتی جوری احساسات منو تکون دادن که واقعا دلم می‌خواست کتابو ببندم، دوباره همون بخش‌هارو باز کنم و از اول بخونم. کتاب چهارتا بخش داره که دو بخش اولش روند سریعی داشت از نظر من بخش سوم کمی کند می‌شه ولی بخش چهارم دوباره تند می‌شه
تند که نه. باید بگم سرعتش به حد مطلوب می‌رسه.
شخصیت پردازی کامل بود. شیفته‌ی شخصیتی شدم که احساسش کردم و فهمیدم می‌تونه تمام دختران جهان باشه.
برای من به شخصه قسمتای هواخوری از همه جذاب‌تر بودن.
مفهومی که تو کتاب گنجونده شده بود یا بهتر بگم مفهومی که کتاب رو ساخته بود منو شدیدا به فکر واداشت 
آیا اصلا روزی هیچ‌کدوم از ماها آزاد می‌شیم؟
اصلاً زندان ما چیه؟
فضاسازی به شدت جذاب بود برام. می‌تونم تا آخر عمرم با شنیدن اسم آریزونا چشمامو ببندم و هواخوری رو تجربه کنم. اون صخره رو ببینم و گونه‌ام داغ بشه از گرماش.
تو بی‌نهایت همه‌چیز ممکنه. امیده روزی همه بی‌نهایت مخصوص خودشون رو تجربه کنن.
البته توقع یه کتاب بی‌نظیر نداشته باشید
اگه هایپ بشید براش ممکنه خوشتون نیاد
سعی کنید بدون پیش‌زمینه برید سراغش
ولی برید سراغش
        

1

dream.m

dream.m

1404/6/19 - 17:58

          این یک مرور جدی برای رمان "آریزونا" ست، اما دوتا نکته قبل از شروع ریویوو دوست دارم بگم.
۱_ ممکنه عده‌ای موافق نباشن که کتاب یک نویسنده کتاب اولی رو با آثار برتر نویسندگان دیگه توی اون ژانر مقایسه کنیم. اما من اینکارو میکنم تا هم منظور از انتقادم روشن کنم و هم معیاری همگانی برای درک اون مبحث در اختیار خواننده ریویوو بگذارم. 

۲_ من به این کتاب ۳ ستاره دادم و در ادامه هم توضیح میدم چه نقد‌هایی بهش دارم؛ اما میخوام روشن کنم که اینکار رو درجهت کمک هرچند ناچیزم به نویسنده محترم کتاب انجام میدم. جدا از این بحث، برای نویسنده این کتاب، اثر تالیفی نوآورانه ایشون و شجاعت شون برای وارد شدن به ژانری که کمتر نویسنده ایرانی جرات نوشتن در اون رو داره، ارزش و احترام بالایی قائلم و براشون ایستاده کف میزنم و امتیازم به شخصیت و جسارت شون ۵ ستاره طلائیه.
............................................
●ریویوو:
رمان "آریزونا" نوشته امیرعباس میثمی، یک داستان علمی-تخیلی دیستوپیاییه که ایده جسورانه‌ای رو پیش می‌کشه؛ دنیایی که آزادی در اون به چیزی ساده مثل رفتن به "هواخوری" خلاصه و محدود شده. ایده عالی‌ایه نه؟
ادبیات دیستوپیایی، که بخشی از علمی-تخیلی حساب می‌شه، از زمان کتاب‌هایی مثل ۱۹۸۴ اورول و دنیای قشنگ نو هاکسلی، تبدیل شده به واسطه‌ای برای کندوکاو مسائل فلسفی و اجتماعی. "آریزونا" هم، با تمرکز روی "هواخوری" به عنوان تنها جرقه آزادی در یک زندان بزرگ، سعی کرده به این جریان بپیونده و تاحدی هم موفق بوده.
[با این حال، در مقایسه با آثار کلاسیک دیستوپیایی، این رمان پراگرسیو نیست؛ یعنی جهان و شخصیت‌ها به صورت نوآورانه پیش نمی‌رن، ایده‌ها توسعه پیدا نمیکنن و سیستم استعاری اثر بسته و محدود باقی می‌مونه، بدون اونکه خواننده رو درگیر کشف لایه‌های تازه کنه.]

● اما "آریزونا" در چه چیزهایی ضعف داره؟
۱. شخصیت‌پردازی:
تو تئوری‌های داستان‌نویسی، شخصیت‌ها رو به دو دسته "مسطح" و "مدوّر" تقسیم می‌کنن؛ شخصیت‌های مدور با پیچیدگی‌هاشون، تحولات غیرمنتظره و تضادهای درونی، خواننده رو مجذوب می‌کنن، در حالی که مسطح‌ها فقط ابزار پیشبرد قصه‌ان. تو آریزونا، بیشتر شخصیت‌ها مسطح موندن و عمق واقعی ندارن. مثلاً آراد، قهرمان اصلی، نه ویژگی زبانی خاصی داره و نه رفتاری که باهاش بشه ارتباط برقرار کرد. اون از اول به عنوان یک زندانی ناامید معرفی می‌شه، اما تغییری که با هواخوری رفتن براش پیش می‌آد، بیشتر توصیفی و مستقیمه، نه اینکه از طریق عمل‌ش یا حرف‌هاش نشون داده بشه. این در حالیه که تو داستان‌های دیستوپیایی برتر، مثل وینستون اسمیت توی رمان ۱۹۸۴ از اورول، تحول از تسلیم به شورش از راه تضادهای روانی و انتخاب‌های پرخطر اتفاق می‌افته. آراد اما انگیزه‌هاش سطحی می‌مونه، مثل یک میل کلی به آزادی، و خواننده سخت می‌تونه باهاش هم‌ذات‌پنداری کنه.
ارجاع میدم به جان گاردنر، نویسنده و استاد برجسته ادبیات داستانی که کتاب "هنر داستان" رو نوشته و اصول خلق داستان باورپذیر و جذاب رو توضیح داده. ایشون میگه وقتی لحن شخصیت‌ها تنوع نداشته باشه، داستان به یک روایت تک‌صدایی تبدیل می‌شه که همه کاراکترها رو شبیه هم می‌کنه. تو آریزونا، حرف‌های شخصیت‌ها همه دقیقا عین‌ هم و یکجورن، انگار همه از دهن نویسنده بیرون میان و ایشون هربار حرف‌های خودش رو با اسم یکی از کرکترها بیان می‌کنه. مثلاً دیالوگ‌های آراد با هم‌بندهای دیگه مثل دوست صمیمی‌ش، اریک، پستچی یا منشی هیچ تفاوت زبانی یا احساسی نداره؛ همه‌شون رسمی و فلسفی حرف می‌زنن، مثل مونولوگ‌های نویسنده‌ان نه گفتگو‌های واقعی. این کار نه تنها جهان داستان رو کمتر باورپذیر می‌کنه، بلکه موقعیت‌های دراماتیک رو هم هدر می‌ده.
گاردنر می‌گه شخصیت‌ها باید با صدای منحصربه‌فرد زنده بشن، اما اینجا صداها مخلوط شدن و فرقی بین یک زندانی جوون و یک شخصیت قدرتمند نیست.
حتی ضدقهرمان داستان، یعنی رئیس، که می‌تونست با پیچیدگی‌هاش هیجان زیادی وارد کنه، به یک نماد ساده قدرت تبدیل شده. ضدقهرمان باید به اندازه قهرمان عمق داشته باشه تا درگیری واقعی پیش بیاد. رئیس هیچ بک‌استوری ای نداره، انگیزه شخصی نداره، تضاد درونی نداره؛ فقط نماد سرکوبه(تازه اونم نه واقعا سرکوبی که بشه باورش کرد)، بدون اینکه بشه به عنوان انسان درکش کرد. مقایسه‌ش با اوبراین تو ۱۹۸۴، که ترکیبی از ایدئولوژی و جاه‌طلبیه، نشون می‌ده چقدر این ضعف بزرگه. و خب بدون این عمق، درگیری‌ها و چالش‌ها خیلی مصنوعی و مکانیکی می‌شن، که دقیقاً تو آریزونا اتفاق افتاده.
از زاویه روانشناختی هم، شخصیت‌ها لایه‌های ناخودآگاه یا تضادهای درونی ندارن. طبق مدل سفر‌قهرمان جوزف کمپبل، قهرمان باید یک "سفر درونی" رو طی کنه. آراد اما چنین سفری نداره؛ تجربیاتش مثل هواخوری بیشتر بیرونی‌ان و روی روانش تأثیر عمیقی نمی‌ذارن. در نهایت، و شخصیت‌ها بیشتر ابزار پیام‌رسانی می‌شن، نه آدم‌های زنده، و این جذابیت ادبی رو کم می‌کنه.

۲. نظام استعاری:
استعاره‌های داستانی باید هم در سطح داستانی واقعی (درون‌متنی) و هم نمادین، منطقی باشن تا روایت رو محکم و معنا رو غنی کنن. ایده هواخوری تو آریزونا همون استعاره‌ست که اولش خلاقانه به نظر می‌رسه، اما تو اجرا کم می‌آره. اول اینکه، تو سطح داستانی، مکانیسم هواخوری جزئیات کافی نداره. سؤال‌های پایه‌ای بی‌جواب می‌مونن مثل اینکه چرا این تنها راه آزادیه؟ قوانینش چیه؟ نقضش واقعا چی پیش می‌آره؟ وقتی آراد اولین هواخوری رو توصیف می‌کنه، نویسنده بیشتر روی احساسات کلی مثل رهایی موقت تمرکز می‌کنه، نه جزئیات واقعی مثل مکان، زمان یا تأثیر اجتماعی هواخوری. این کار جهان‌سازی رو ضعیف می‌کنه، در حالی که تو کتاب‌های موفق دیستوپیایی مثل دنیای قشنگ نو از هاکسلی، جزئیات دقیقی مثل سیستم تولیدمثل مصنوعی یا داروی سوما، جهان رو واقعی و استعاره‌ها رو قوی‌تر می‌کنن.


در سطح نمادین، هواخوری به یک استعاره خیلی مستقیم تبدیل می‌شه (زندان یعنی زندگی، هواخوری یعنی آزادی). به این میگن نمادگرایی خطی و چنین چیزی امکان تفسیرهای متنوع رو از خواننده می‌گیره. تو آریزونا، هواخوری به جای اینکه لایه‌های پنهان داشته باشه، یک تمثیل ساده شده‌س که پیام رو با زور به خورد خواننده می‌ده. مثلاً تو بخشی که آراد در مورد معنای هواخوری فکر می‌کنه، نویسنده به جای تصاویر پیچیده، به جملات فلسفی شبیه «آزادی واقعی در لحظات کوتاهه» پناه می‌بره. این با نمادگرایی چندوجهی در تضاده؛ نمادهایی که معانی باز و متعدد می‌سازن.
برای مقایسه، تو فارنهایت ۴۵۱، استعاره آتش هم ابزاری برای سانسوره و هم نماد نابودی دانش و بازسازی، و خواننده رو به فکر تناقض‌هاش می‌ندازه. اما هواخوری تو آریزونا چنین لایه‌ای نداره؛ نه تأویل‌پذیره و نه تأثیر احساسی یا فکری عمیقی می‌ذاره. 
همچنین می‌دونیم که استعاره‌ها باید جهان بیگانه ساخته شده رو به تجربه‌های انسانی پیوند بدن. اما اینجا متاسفانه هواخوری نه بخشی از جهان واقعی داستان می‌شه و نه نمادی که خواننده رو به فکر واداره.
علاوه بر این، سیستم استعاری باز هم نداره. سیستم باز اجازه می‌ده خواننده معانی مختلف رو تفسر کنه، اما اینجا استعاره‌ها بسته و هدایت‌کننده‌ان، و فقط یک تفسیر (آزادی در برابر اسارت) رو تحمیل می‌کنن و این کار غنای ادبی رو کم می‌کنه.

۳. ساختار روایی:
ساختار داستان به سه بخش اصلی تقسیم می‌شه: ترتیب، مدت و تکرار، که همه باید به انسجام روایت و تجربه خواننده کمک کنن. تو آریزونا، نویسنده سعی کرده با پرش‌های زمانی غیرخطی به روایت عمق بده، اما این پرش‌ها اغلب مکانیکی و بدون دلیل دراماتیک‌ان، و خواننده رو گیج می‌کنن. مثلاً تو فصلی که آراد خاطرات گذشته رو با هواخوری فعلی مخلوط می‌کنه، پرش‌ها ناگهانی و بدون علامت‌گذاری واضحن، و نمی‌شه توالی اتفاقات رو راحت فهمید. پرش‌های زمانی باید انگیزه روایی داشته باشن، مثل آشکار کردن تدریجی اطلاعات یا تقویت تم. اما اینجا بیشتر دکوری به نظر می‌رسن و انسجام رو به هم می‌زنن بخصوص بخش های مربوط به هواخوری مشترک سارا و آراد.
ریتم داستان هم ناپایداره. ریتم باید تعادل بین صحنه‌های هیجانی و توصیف‌ها رو حفظ کنه، و اوج‌ها با نمایش ساخته بشن، نه توضیح. تو آریزونا، لحظات دراماتیک احتمالی مثل روبرو شدن آراد با رئیس یا هواخوری، با توضیحات نمادین و مستقیم متاسفانه خاموش می‌شن. مثلاً صحنه اول دیدار با رئیس، به جای گفتگوی پرتنش، پر از توصیف‌های طولانی در مورد قدرت و سرکوبه، که می‌شه گفت یک ضداوج توضیحیه. این کار تعلیق رو می‌کشه و تجربه احساسی رو از خواننده می‌گیره.
دیالوگ‌ها هم به جای کمک به ساختار، تبدیل به مانع می‌شن. دیالوگ باید کارکرد روایی داشته باشه و داستان یا شخصیت رو پیش ببره. اما اینجا دیالوگ‌ها مصنوعی‌ان؛ مثلاً حرف‌های آراد با هم‌بندها مثل مونولوگ‌های فلسفی نویسنده‌ان، نه تعامل واقعی. 
از نظر تکرار هم، تکرار اتفاقات مثل توصیف‌های هواخوری، بدون تنوع و خسته‌کننده شده. مثلاً تو فصول مختلف، توصیف‌ها تقریباً تکراری‌ان و چیز جدیدی اضافه نمی‌کنن، در حالی که توی مثلا ۱۹۸۴، تکرار بازجویی‌ها هر بار لایه جدیدی از شخصیت یا تم رو برلی خواننده باز می‌کنه. یک روایت خوب باید معماری دراماتیک داشته باشه که همه عناصر در خدمت کلیت باشن. آریزونا اینجا شکست می‌خوره، چون پرش‌ها، ریتم نامتعادل و دیالوگ‌های غیرطبیعی، خواننده رو از غرق شدن توی داستان و فلسفه‌ش باز می‌دارن.
در کل، نبود انسجام دراماتیک تأثیر کلی رو کم می‌کنه.

♡ حرف آخر:
آریزونا نشون‌دهنده چالش‌هاییه که نویسنده‌ها تو ژانرهای سختی مثل دیستوپیا باهاش روبرو می‌شن. ما توی کتابهای تالیفی این ژانر خیلی فقیریم، امیدوارم نویسنده های بیشتری وارد این ژانر بشن، از انتقاد نترسن و باقدرت به راهشون ادامه بدن.
        

9