معرفی کتاب آریزونا اثر امیرعباس میثمی عمومیداستانایران آریزونا امیرعباس میثمی 4.2 9 نفر | 4 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 9 خواهم خواند 13 خرید از کتابفروشیها ناشر کتابسرای تندیس شابک 9786001826955 تعداد صفحات 448 تاریخ انتشار 1400/1/2 توضیحات کتاب آریزونا، نویسنده امیرعباس میثمی. لیستهای مرتبط به آریزونا هستی 1403/4/22 حمایت از کتاب ایرانی! 27 کتاب بزرگ کردن آثار غیر ایرانی را بس کنید! نگاهی به آثار خودمان داشته باشید... کتابها رو مطالعه کنید؛ تنها مطالعه کنید! حتی اگر خوشتان نیامد، باز هم با نقد کردن کتاب به نویسنده کمک میکنید! - شما هم کتابهای خوب ایرانی را به ما معرفی کنید. #حمایت_از_کتاب_ایرانی 38 241 جایزه ادبی پرانتز 1402/11/15 لیست نهایی کتابهای سال اول جایزه ادبی پرانتز 57 کتاب پس از پایان مهلت فراخوان کتابها، در مجموع حدود ۶۰ اثر از ۱۵ ناشر به دبیرخانه پرانتز رسید. به تفکیک، ۲۶ کتاب در بخش کتابِ اولِ نویسنده، ۱۸ کتاب در بخش جوان (یانگ ادالت) و ۱۷ کتاب در بخش کتاب بزرگسال، دارای شرایط حضور در لیست نهایی بودند. 5 86 یادداشتها محبوبترین جدیدترین محمدحسین راه نورد 1401/3/22 آریزونا مقدمه: این اولین کتاب تالیفی هست که در سال 2022 میخوانم و جزو کتاب های محبوبم شد که فکر کنم اگر کسی به من بگوید چه کتاب تالیفی در این 20 سال معرفی میکنی؟ انتخاب اولم این کتاب است. کتاب را از 2 بهمن تا 9 بهمن 1400 با حضور چند نویسنده و نویسنده کتاب و 15 نفر دیگر همخوانی کردیم متن: الف)آشنایی با کتاب: در گروه "ادبیات ژانری" با این کتاب آشنا شدم، در گروه از کیفیت کتاب ها میگوییم و گفتیم تندیس به زودی کتاب تالیفی منتشر میکنه و معرفی کتاب این هست، قیمت کتاب دلم را زد و واقعا سخت بود برایم کتاب را تهیه کنم. معرفی که تندیس گذاشت را خواندم دقیقا همان متن را اینجا میگذارم و بعد جوابم به متن را: متن معرفی تندیس: "بچه که بودم، فکر می کردم زندان جای بسیار بزرگی است؛ آن قدر که حتی اگر تمام دوران محکومیتم را هم صرف دیدن بندها و راهروها و سلول ها کنم، باز نمی توانم همه جای آن را ببینم، چندان هم در اشتباه نبودم، زیرا گشتن در بند خودمان هم سالها وقت می گرفت، چه برسد به کل بندهای دیگر. شاید به خاطر همین هم بود که هیچ وقت تصور نمی کردم جایی غیر از زندان وجود داشته باشد، اما بالاخره برای هر زندانی، اتفاقی می افتد که مجبور می شود به چیزهای دیگری هم فکر کند. برای من، همه چیز از اولین هواخوری ام شروع شد و شاید اگر کمی باهوش تر بودم، می توانستم خطی را که از میان اتفاقات می گذشت ببینم، اما من فقط یک پسربچه ی نه ساله بودم و در آن شن والیبال، نمی توانستم همه چیز را به خوبی درک کنم.. حالا، پانزده سال از آن ماجرا می گذرد و من تبدیل به یک زندانی معمولی شده ام. زندانی ای که روزها بیگاری می کند تا بتواند هزینه ی خوش گذرانیهای شبانه در مرکز تفریحات را بپردازد، آن هم بدون این که بداند به زودی، وارد مسیری می شود که او را مجبور به فکر کردن به چیزهای عمیق تری می کند. چیزهایی که به او می فهماند، زندان چقدر جای کوچکی است." جواب یکهویی من به این معرفی کتاب: "ببین یک ایده جذابی رو داره میگه ولی خب؟! چی؟ دلیل وجود معرفی اینه که برو بخر و محتوای خاص و قشنگی رو داره ولی نتونسته خوب معرفی کنه و وقتی نتونسته معرفی کنه پس خوب هم نتونسته گسترشش بده" پس هیچ وقت فکر نمیکردم این کتاب را تهیه کنم در ادامه نویسنده(که در گروه بود) یک معرفی از کتاب گذاشت (که آن را در پایین معرفی خودم قرار میدهم) و من کاملا نظرم راجع به کتاب برگشت و با خواندن فصل اول کتاب(که نویسنده کتاب در گروه قرار داد) مطمئن میشوم که کتاب را باید خواند و در همخوانی کتاب را خواندیم. ب)معرفی کتاب: دنیا را یک زندان در نظر بگیرید، همه ما در زندانیم و از نعمت آزادی محرومیم به نحوی که حتی دیگر نمیدانیم آزادی چیست و معنای مرگ را با آزادی یکی میکنیم. داستان درباره آراد 9 ساله است که برای اولین بار باید به "هواخوری" برود، هواخوری نزدیک ترین مکان به آزادیست و 14 سال بعد آراد جوان ما وارد ماجراجویی خاص خود میشود و در کنار این ماجراجویی ترس، نفرت، غم و از همه مهم تر عشق را تجربه میکند این کتاب، جلد اول 3 گانه بینهایت است ولی نگران نباشید جلد ها از هم جدا هست. آرزویم برای همه انسان ها این است که حداقل یک روز سعی کنین آزاد باشید. و اگر میخواهید کتاب را تهیه کنید میگویم به بینهایت خوش آمدید و بدانید با یک اثر خوب گمانه زن تالیفی مواجه میشوید. در پایان از معرفی خود نویسنده استفاده میکنم امیدوارم لذت ببرید: "سلام دوستان. وقتتون بخیر. آریزونا، درباره یه زندانه که بهاندازه کل کره زمین وسعت داره. زندانی که همه آدمها توش به حبس ابد محکوم شدن، یعنی داخل این زندان به دنیا میآن، بزرگ میشن و درنهایت ازش "آزاد" میشن. اما چون هیچوقت در آزادی زندگی نکردن و همیشه پشت دیوارها، حصارها و میلهها بودن، دیگه آزادی براشون معنای خاصی نداره! البته بیشتر زندانیها وقتی که نوجوون هستن، خیلی کوتاه طعم آزادی رو میچشن، درواقع میرن هواخوری. اما نه مثل هواخوریهای معمولی، بلکه این هواخوری آدم رو زهرهترک میکنه و برای همینه که زندانیها از هواخوری وحشت دارن! دلیل خوبی هم برای این همه ترس وجود داره... دلیلی که آراد، شخصیت اصلی آریزونا، بهتر از همه ازش خبر داره. چون خیلی زودتر از موقعی که باید به هواخوری میره و به همین خاطر، این تجربه تأثیر خیلی بیشتری روش میذاره. اما سالها میگذره و آراد بزرگ میشه و یه شب، با کسی آشنا میشه که باهاش درباره آزادی حرف میزنه و بهش میگه این فرصت رو داره که برای آزادی بجنگه و خودش رو به خطر بندازه. اینجاست که آراد مجبور میشه یه تصمیم مهم بگیره و بین اسارت و آزادی، یکی رو انتخاب کنه، حتی اگه این تصمیم خیلی سخت باشه! داستان آریزونا درباره این انتخابه! جا داره این رو هم اضافه کنم که کتاب آریزونا تو ژانر New Weird Fiction یا ادبیات نوغریب جا میگیره که ترکیبی از ادبیات بدنه اصلی همراه با ویژگیهای ژانری (مثل علمیتخیلی و دیستوپیایی) هست." ج)قسمتی از کتاب(بدون اسپویل): آخرسر با صدایی که انگار از اعماق چاه بیرون می آید اعتراف می کنم: من میترسم. خیلی جدی می گوید: «باید هم بترسی، چون واقعا ترسناکه. اصلا اگه نترسی که فایده ای نداره. اون قدر که اگه من الان جات بودم، بلند میشدم و میزدم زیر میز و راهم رو می کشیدم و می رفتم، با وجود این، بهت میگم که باید حتما بری هواخوری» چپ چپ نگاهش میکنم: همیشه میدونستم که زندانی هایی که میرن هواخوری یه طوری هستن، اما دیگه فکر نمی کردم این قدر دیوونه باشن. اریک بدون هیچ ناراحتی ای می خندد: ماها دیوونه نیستیم، فقط تعدادمون کمه. اگه بیشتر بودیم، اون وقت شماها دیوونه بودین. حرفش لجم را در می آورد. برای تلافی می گویم: «بعید میدونم هیچ وقت تعدادتون اون قدر زیاد بشه.)) اما اریک با خونسردی جوابم را می دهد: «بهتر، نمی خوام اون بیرون خیلی شلوغ بشه.) طوری می گوید آن بیرون، انگار دارد به محوطه ی باز مرکز تفریحات اشاره می کند. به بی خیالی اش و به تسلطی که نسبت به همه چیز دارد، حسودی میکنم. یعنی ممکنه من هم... نه. نمی تونم. اریک متوجه تغییر حالت من می شود. می گوید: «می دونی، یه جور دیگه هم میشه به همه این قضایا نگاه کرد. شاید تو اون زندانی خاصی که من فکر می کردم نیستی، شاید اون کارتی که در نه سالگی گرفتی صرفا یه اشتباه اداری بوده، یه بدشانسی بی دلیل که بر اثر بی دقتی به کارمند تو سازمان هواخوری رخ داده. شاید همه ی این اتفاقاتی که تو این پونزده سال رخ داده، فقط یه سری تصادف بی معنیه.) کمی مکث می کند، انگار می خواهد به من زمان بدهد تا به حرفش فکر کنم. بعد ادامه می دهد: «ولی یه لحظه فکر کن که این طوری نباشه" پیام ها: نکته: به خاطر گنگ بودن کتاب ممکن است هر فردی پیام خودش را دریافت کرده باشد و پیامی که من دریافت کردم با بقیه دوستان متفاوت باشد. آزادی در خانه تان را نمیزند باید برایش یک چیز هایی را از دست بدهید. رها شدن از زندان ها(چه واقعی و چه ذهنی) راحت نیست ولی رها شدن لازم است! عشق و دوستی هم راه نجات هست هم نیست!!! دیوانگی و آزادی به هم نزدیکند پس دیوانه باشید و لذت ببرید نقد کتاب: ایرادات ویراستاری در کتاب وجود داشت و یک سوتی از شخصیت بود که در چاپ بعدی به گفته نویسنده کتاب برطرف میشود. ایراد دیگر شروع داستان کمی کند تر از حد عادی بود ولی بدنه داستان عالی و پایان خوب و مناسبی داشت نباید دریغ کرد که اقتباس های عالی را ما در کتاب میبینیم چه آهنگ های زیبا چه کتاب های جذاب. ویژگی دیگر کتاب کشش بالا بود طوری که اجازه زمین گذاشتن کتاب را به شما نمیدهد. درباره نمره خیلی باید صحبت کرد چون من خیلی کتاب نخوانده ام و احتمال تغییر نمرات در خیلی از کتاب ها بسیار هست، کتاب جذابی ست و بعنوان تالیفی با دیدگاه نسبتا منفی بهش نگاه کردم و در ذهنم گفتم اگر خوب نبود باید به نویسنده بگی. اگر ایرادات ویراستاری رفع شود قطعا جزو آثار خوب گمانه زن هست و چه بسا اگر ترجمه شود میتواند طرفداران زیاد تری در سراسر جهان پیدا کند نمره من به کتاب جذاب "آریزونا" 5/5 است. محمدحسین راهنورد بهمن 1400 0 5 ریحانه باقری 3 روز پیش شاید نتونم الان ریویو ۴۴۴ این کتاب رو منتشر کنم اما قطعا چهار ستاره دادن بهش توی ساعت ۴:۴۴ ازم بر میاد:)) کتاب تالیفی به نظر من توی این ژانر پیدا نمیکنید که چنین امتیازاتی داشته باشه و به نظر من این بر میگرده به اینکه نویسنده کتابی رو نوشته که شامل تمام چیزاییه که براش مهم بودن و اندازه عمری بهشون فکر کرده و به نظر من این تنها چیزیه که در درجه اول یه اثر خوب رو میسازه و همانا که من سر این غبطه میخورم:))) این کتاب برای ما شامل یه داستانه اما برای خود آقای میثمی احتمالا خود معناست، زندگیه و چیزیه که بعد اون خواهد بود.شاید بی نقص ترین نباشه اما چیزی نیست که راحت پیدا کنید چون داخل تک تک صفحاتش یه بخشی از یه واقعیت خوابیده و اگه داستان به نظر شما در حد یه استعاره است به قول حرف میثمی بزرگ به میثمی کوچیک « یه داستان بدون استعاره اصلا ارزشی داره؟» اگه توی دسته ای هستید که دنبال کتابی روون اند که ذهن رو درگیر کنه شاید این برای شما گزینه مناسب تری باشه در مورد خلاصه فکر نمیکنم چیز بهتری بتونم بنویسم نسبت به پشت جلد . در مورد چیزایی که میتونن داستان رو بهتر کنند هم به خود نویسنده اطلاعات کامل دادم و در خیلی از مواقع قانع شدم اما مایلم یکم از ایراداتی صحبت کنم که دیدم بقیه ازشون یاد میکنن( این بخش اسپویل داره) در درجه اول عکس روی جلد اونی نیست که مد نظر نویسنده بوده ... دوم اینکه از نظر زبان مشکلی وجود ندارهو توی هلند انگلیسی خیلی رایجه سومین ایرادی که دسدم از کتاب میگیرن اینه که چطور بدون غذا زنده مونده در اون فاصله وقتی چیزی با خودش نیاورده ؟ و خب جواب اینه که توی اون محیط زمان بی معناست در نتیجه واقعا گرسنگی نداریم و درنهایت قوه تخیل توی این کتاب المان خیلی مهمیه که اونم میتونسته کمک کننده باشه در نهایت به نظر من گاها باید در درجه اول کتاب رو با دید عرفان بررسی کرد تا با فکر به خوندن اثری علمی تخیلی ( پایان اسپویل) در نهایت من ادمی با ترس شدید از مرگ هستم از اولین زمانی که خودم رو شناختم و شاید کتاب ها رو خوندم چون همین یه زندگی برام کافی نیست و نمیخوام باهاش رو به رو بشم و اگه شما ذره ای مثل منید و حتی به اندازهی ابسیلون از مرگ میترسید بهتون پیشنهادش میدم و جدا از اون اگه تا همینجای ریویو رسیدید جا داره بگم که باید برید کتاب رو بخونید چون هر چی که نباشه رسیدن شما تا اینجای ریویو تصادفی نیست :))) Rebel of nowhere I guess:)) پ.ن: در نهایت هم ممنونم از مب که باعث شد توی این جمع بخونمش پ.ن. اخر:و این کتاب تا بینهایت و فراتر از ان احتمالا توی لیست currently Reading من باقی میمونه چون داریم زندگیش میکنیم خوندن که جای خود دارد 0 0 آتنا ثنائی فرد 1403/1/13 خیلی فکر کردم که چه ریویویی بنویسم. آخه نوشتن ریویو برای این کتاب کار دشواریه. نکتهی جذاب کتاب برای من درونمایه و محتواش بود و برداشتهای مختلفی که میشد از داستان داشت. اما در نهایت به نظرم رسید که برداشت هر کسی از کتاب میتونه کاملاً متفاوت و منحصربهفرد باشه. اما جدای از درونمایه، آریزونا کتابیه که خیلی خوب نوشته شده. قلم نویسنده پختهست. شما با یک روایت حرفهای و حسابشده طرفید. داستان از همون ابتدا سؤالهایی رو توی ذهن خواننده به وجود میآره که این سؤالها نه اونقدر زیاد و پیچیدهن که مخاطب رو خسته کنه، و نه اونقدر سطحی و قابلپیشبینیان که انگیزهای برای خوندن به وجود نیاره. من تابهحال خیلی کتاب تألیفی و بهخصوص ژانریِ تألیفی نخونده بودم -به جز یکی، دوتا- اما این کتاب واقعاً به دلم نشست. چون از برخی جنبهها همسطح نمونههای خارجی بود و از برخی جنبههای دیگه، مثلاً درونمایه و محتوا، برتر بود. آریزونا کتابی بود که حتی وقتی خلاصهی پشت جلدش رو خوندم، من رو به فکر فرو برد. موقعی که شروع به خوندنش کردم، تا انتها، تا آخرین جملهی صفحهی آخر کتاب، بیشتر و بیشتر من رو به فکر واداشت. جدایِ از اینکه جذابیتهای داستانی خاص خودش رو هم داشت و شخصیتپردازی، فضاسازی و جزئیات بهاندازه و خوبی داشت. از اینجا به بعدش شاید اسپویل باشه، پس اگه هنوز کتاب رو نخوندید، ترجیحاً ادامه ندید.❌❌❌❌❌ [و اما در مورد داستان... خب، من وقتی خلاصهی پشت جلد رو خوندم، بلافاصله و ناخودآگاه اینطور برداشت کردم که زندان استعارهای از دنیای مادیئه. بعد که کتاب رو خوندم، فهمیدم زندان جاییه که آدمها خودشون رو سرگرم چیزهای پوچ میکنن تا آزاد شدن (مرگ) رو فراموش کنن. و جاییه که هر کسی، یه سری باورهایی داره که درستی یا غلط باورهاش رو خودش نسنجیده، بلکه از طرف دیگران بهش تحمیل شده. این آدمها زندانیان. ولی آدمهای آزاد چطور؟ اونا براساس درست و غلطی که خودشون بهش رسیدن و روش فکر کردن، تصمیم میگیرن و انتخاب میکنن و مسئولیت انتخابهاشون رو میپذیرن. اونا برای فراموش کردن مرگ، بیهوده سر خودشون رو گرم نمیکنن. زندگی براشون عمیقتر و معنادارتر از آدمهای زندانیئه. من یه جورایی، یه برداشتِ «معنوی» از داستان داشتم. داستان آراد، یک سفر معنوی بود برای درک معانی عمیقتر زندگی. توی این سفر، سارا مرشد و راهنمای اون بود. کمکش کرد تا بر ترسهاش غلبه کنه. تا باورهای غلطش رو اصلاح کنه. تا شجاعتی رو در آراد به وجود بیاره که هرگز نداشت. تا چیزهای زیادی بهش یاد بده. تا بهش نشون بده که چطور یک انسان آزاد باشه، چطور به «بینهایت» ایمان بیاره. تا درسهای بزرگی ازش یاد بگیره مثل اینکه هیچوقت، هیچچیز تصادفی نیست. کوچکترین اتفاقات، به نحوی حسابشده و باورنکردنی کنار هم قرار میگیرن تا اتفاقات بزرگتر و معنادارتری رو رقم بزنن. اتفاقات بزرگی که همهشون میخوان افراد رو به سمت آزاد شدن هدایت کنن؛ البته اگه چشمی برای دیدن این نشونهها داشته باشن و کمی فکر کنن. سارا به نظر دختری عجیب، دیوونه و غیرعادی میآد، اما اون صرفاً متفاوته. سارا ارزشهای خودش رو داره و دنبالهروی بقیه نیست. چون دنبالهروی بقیه بودن، یعنی شریک جرم اونها بودن، یعنی زندانی بودن. سیر تحول شخصیتی آراد در طول داستان جذاب بود. تبدیل شدنش از یک زندانیِ معمولی به یک انسان آزادِ خاص...] و همین. کاش میشد ریویوی کاملتری نوشت. و منسجمتر. در نهایت میتونم بگم که این کتاب رو حتماً پیشنهاد میکنم. به اونهایی که دنبال تجربههای جدیدان، اونهایی که دنبال یه کتابیان که به فکر کردن وادارشون کنه، و اونهایی که دنبال یه کتاب خوبان. گرچه برای من سبک جدیدی محسوب میشد، اما احتمال میدم که طیف گستردهای از خوانندهها از خوندن این کتاب لذت ببرن. 0 9 яσвεят 1403/3/1 در مواجه با یک کتاب که نویسنده ی آن ایرانی است و همچنین ژانری هم هستش واقعا باید همین اول و ابتدای امر از آقای میثمی تشکر کرد سپس در قالب شعر کتاب رو نیمچه اسپویل میکنم : داستان ، داستان نبود ، اگر آراد نبود سارا سارا نبود اگر عشقش نبود رئیس فی الواقع اصلا رئیس نبود چه بسا که زندان خیالی باطل نبود چه حیف که مامور زندان گفت پشت در کابین هواخوری مهلت نبود... بین آزادی و حبس ابد تنها موی فاصله بود آدمی را ترس و اندوه گیر می کند وقتی دیگر ارسال کارت هواخوری نبود... 0 0