معرفی کتاب الکترا: فیلوکتتس، زنان تراخیس، و آژاکس اثر سوفوکلس مترجم محمد سعیدی

الکترا: فیلوکتتس، زنان تراخیس، و آژاکس

الکترا: فیلوکتتس، زنان تراخیس، و آژاکس

سوفوکلس و 1 نفر دیگر
4.5
25 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

41

خواهم خواند

36

شابک
9786222770907
تعداد صفحات
278
تاریخ انتشار
1400/6/2

توضیحات

کتاب الکترا: فیلوکتتس، زنان تراخیس، و آژاکس، مترجم محمد سعیدی.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

یادداشت‌ها

          نمایشنامه اسطوره‌ای اونم از نوع یونانیش مختصات خاص خودش را داره. با یکسری معیارها میشه سنجید که چقدرش اصیله و چقدر دست خورده. حقیر هم با توجه به مطالعات اندکم به نظرم میاد که به یکسری از نمایشنامه‌های کتاب خطشه وارده. البته هنوز شرح‌ها رو نخوندم و اگه متوجه بشم که اشتباه میکنم، این یادداشت رو اصلاح خواهم کردم. 
یکی از نشانه‌های نمایشنامه‌های یونانی حضور خدایان تو نمایشنامه‌ست. البته این حضور معمولا به نحو تجلیه*. به این صورت که مثلا وقتی جنگجویی خوب میجنگه میگن آرس درش متجلی شده. یا در وقت عشق آفرودیته متجلی میشه و قس علی هذا. اما ما تو نمایشنامه فیلوکتتس و آژاکس میبینم که هرکول و آتنا خودشون ظاهر میشن! مخصوصا تو پرده اول آژاکس این برام خیلی عجیب بود. 
در کل فیلوکتتس و زنان تراخیس کمتر بوی یونان میداد و آژاکس و مخصوصا الکترا بیشتر. 
.
خیلی برام جالبه که بدونم چرا یکی از پروژه‌های انتشارات فرانکلین، آثار اسطوره‌ای یونان بوده. جالب‌تر از اون اینه که مترجم این کتاب، محمد سعیدی، نخست‌وزیر زاهدی و از سناتورهای زمان پهلویه!
علی ای حال ترجمه‌ش خیلی خوب نیست و مشخصه که سنت ترجمه هنوز خیلی شکل نگرفته. با توجه به سیاق جملات، احتمال میدم که مترجم جرح و تعدیل‌هایی هم اعمال کرده که از اصالت نمایشنامه کم کرده.


* میدونم این کلمه در سنت ما بار معنایی خاصی داره. با تساهل و تسامح بپذیرید.
        

18

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

روایتی انس
          روایتی انسانی از اسطوره های کهن

در ادامه مسیری که در هامارتیا پیش گرفتیم ، موفق شدیم تمام آثار باقی مانده از بهترین تراژدی نویس یونان رو به پایان برسونیم و سوفوکل تبدیل به پنجمین نویسنده ای ( در کنار مارتین مک دونا ، آنتون چخوف ، فتحعلی آخوندزاده و آیسخولوس ) بشه که آثارش  رو خوندیم . 

ترجمه‌ی محمد سعیدی از چهار نمایشنامه‌ی مهم سوفوکل  «الکترا»، «فیلوکتتس»، «زنان تراخیس» و «آژاکس»  که در قالب یک مجموعه از سوی نشر علمی و فرهنگی منتشر شده، فرصتی درخشان برای آشنایی دوباره با تئاتر کلاسیک یونان در قالبی فارسی و قابل‌دسترس فراهم کرده.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این مجموعه، وفاداری به روح تراژدی یونان بدون افتادن در دام زبان پر تکلف و سنگینه. سعیدی تلاش کرده تا با زبانی روون و در عین حال جدی، مفاهیم کهن رو برای خواننده‌ی امروزی بازآفرینی کنه. اون نه در ترجمه‌ی اصطلاحات گرفتار ابهام میشه و نه در بازنمایی گفت‌وگوها از لحن شاعرانه‌ی تراژدی فاصله میگیره.

اگر بخوایم نگاهی کلی به نمایشنامه ها داشته باشیم ، درون مایه هر کدوم از این آثار دقیقا مثل آثار قبلی این نویسنده تنش بین سرنوشت و اختیاره. هر کدوم از این آثار نماینده یک دغدغه اخلاقی و انسانی در دنیای اسطوره ست. 

الکترا که در تریلوژی اورستیا به طور کامل باهاش آشنا شدیم  تصویری هولناک از نفرت، انتقام و عدالت خانوادگی ارائه میده. شخصیتی که بین عشق به پدر و وسوسه‌ی انتقام از مادرش گرفتار میشه. 

آژاکس که با اون در باشگاه راوی و آثاری مثل ایلیاد و ادیسه آشنا شدیم با تمرکز بر سقوط قهرمانی شکست‌خورده، به درونی‌ترین لایه‌های غرور، جنون و شرافت میپردازه. تراژدی‌ ای که به شکل نیرومندی، فروپاشی درونی یک پهلوان رو به تصویر میکشه.

فیلوکتتس که شاید بیشتر مورد علاقه فیلسوف ها باشه،  احتمالا فلسفی ترین نمایشنامه‌ی این مجموعه ست بدون این که در بند فلسفه بافی بیفته . جنگ بین سود جمعی و رنج فردی، و پرسش از معنای "درست‌کاری" در سیاست و اخلاق، محور اصلی این اثره. 

زنان تراخیس هم با نگاهی انسانی به اسطوره‌ی هرکول، زندگی و مرگ اونو نه از زاویه‌ی قهرمانی، بلکه از چشم‌انداز همسرش  دئانیرا  روایت میکنه. این اثر بیشتر از اونکه تراژدی قدرت باشه، تراژدی نادانی و محبته.

مقدمه و موخره مترجم و توضیحات پایانی به درک فضای کلی نمایشنامه‌ها کمک میکنه، اما در مقایسه با نسخه‌های پژوهشی غربی، این بخش‌ها خیلی مختصر عمومی‌ نوشته شدن و  توصیه می کنم که حتما اگر علاقه به این فضای اسطوره ای دارین حتما بیشتر در این باره بخونید و منابع بیشتری رو پیدا کنید.

در کل این مجموعه واقعا مجموعه ارزشمندی یه که میتونه در کنار افسانه های تبای ، زینت بخش کتابخونه هر عاشق ادبیات و کتاب بازی باشه . سوفوکل قطعا بهترین و مهم ترین تراژدی نویس بین سه تراژدی نویس یونان باستانه و آثارش باید خونده بشه ، پس اگر نخوندید ، باید عجله کنید.
        

32

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          🔴📖کتاب الکترا نوشته سوفوکل نمایشنامه‌نویس سرشناس یونانی 🇬🇷 که در قرن پنجم پیش از میلاد و در عصر پریکلس(عصر طلایی یونان) می‌زیسته .این کتاب شامل چهار نمایشنامه است : فیلوکتتس،زنان تراخیس(داستان هراکلس و دیانیرا)، الکترا ، و آژاکس.
💠هرچند هرچی از سوفوکل بگیم تکرار مکرراته وهمه دوستان عاشق تراژدی واقف هستن به تمامش ولی نمیشه ازش نگفت بعداز خوندن شرح زندگی وشرایط وآثار آقای سوفوکل بهشون باید گفت:《آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری》
🔱سوفوکل یا سوفوکلوس یکی از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان دنیاست که مشهوره ازش در ۹۰سال عمرش، 113 نمایشنامه نوشته که همه‌ی اونها به جز 7 اثر،‌ امروزه از بین رفته است (افسوس وصدافسوس)درباره‌ی او افسانه‌های زیادی ساختن؛ اما مسلماً چیزی که امروزه به‌عنوان ادبیات دراماتیک می‌شناسیم، ابتکار سوفوکل بوده چراکه قبل از اون درام‌های اولیه‌ی یونان فقط دو شخصیت داشتن و گروهی به نام همسرایان، اشعاری غنایی و حماسی در نمایش می‌خوندن. سوفوکل اولین هنرمندی بود که نمایشنامه‌هایی با سه شخصیت نوشت و اعمال و حرکات بازیگران رو در آثار خود تبیین کرد. علاوه بر این، پیش از او، دیگر نمایشنامه‌نویسان تنها به سرنوشت و خواست خدایان در پیشبرد داستان اعتقاد داشتن؛ اما سوفوکل اولین کسی بود که اراده  و انتخاب شخصیتهارو وارد روایت نمایشنامه‌هایش کرده این هنرمند یونانی رو بیشتر با کتاب افسانه‌های تبای و سه نمایشنامه‌ی اون با نام‌های ادیپ شهریاراودیپ در کولونوس و آنتیگونه می‌شناسیم . اما ارزش ادبی این ۴ نمایشنامه کمتر از اونا نیست. این چهار تراژدی در کتاب الکترا جمع شده‌اند.
📍🎭فیلوکتتس: هراکلس، پسر زئوس، پیش از مرگ خود تیر و کمانش رو به فیلوکتتس داده و این‌چنین عزت و احترامی بی‌اندازه به او بخشیده و فیلوکتتس به همراه دیگر یونانیان رهسپار جگ تروا شده  اما نیش یک مار، پای اون رو آن‌چنان متورم و متعفن کرده که اودیسئوس رضایت دادند که او به‌جای شرکت در جنگ،در جزیره‌ای دورافتاده به نام لِمنوس جا بمونه سوفوکل نمایشنامه‌ی فیلوکتتس رو از  جایی آغاز می‌کنه که ده سال از این  اتفاق گذشته وقهرمان یونانی توی جزیره تک وتنها افتاده و از طرفی یونانیان هلنوس،‌ پیشگوی بزرگ تروا، رو دستگیر می‌کنن وپیشگو به اونا میگه  که یونان برای بردن جنگ تروا، به فیلوکتتس و کمان هراکلس نیاز داره اودیسئوس همراه با نئوپتولموس(پسر آشیل) به لمنوس بازمی‌گردن تا فیلوکتتس رو به جنگ بازگردونن. اما اونا میدونن چنین کاری به‌هیچ‌وجه آسان نیست؛چون فیلوکتتس از اودیسئوس و دیگر یونانیان بابت تبعیدش کینه‌ای عمیق به دل داره،اودیسئوس نقشه میکشه که پسر آشیل با فیلوکتتس طرح دوستی بریزه تا کمان قدرتمندش رو  که برای پیروزی به اون نیاز دارن ازش بگیرن ولی پسر آشیل با اینکه می‌ دونه بدون کمان نمی‌تونن پیروز بشن و فیلوکتتس اگر اصل موضوع را بدونه محاله که کمانش رو بده اما باز هم دلش نمی‌خواد با نیرنگ به مقصودش برسه این کشمکش درونی پسر آشیل بسیار زیبا دراومده
شخصیت محبوبم در این نمایشنامه پسرآشیل(اسمش خیلی سخته) بود با وجدان بیدارش بهترین مسیر رو برای پیشبرد نمایشنامه انتخاب کرد 
برای یادآوری هم عرض کنم که در ایلیاد فیلوکتتس باهمین تیروکمان پاریس پسر پریام رو میکشه
📍🎭دومین نمایشنامه‌ی کتاب الکترا با نام «زنان تراخیس» داستان دیانیرا، همسر هراکلسه.اسم نمایشنامه به گروه همسرایان تعلق داره. در ابتدای نمایشنامه گفته میشه که چگونه هراکلس اولین خواستگار دیانیرا، رودخانه‌ی آخلوس، را شکست داد و با او ازدواج کرد. هراکلس مانند دیگر قهرمانان همیشه درگیر نبردهای متعدده و به خانواده‌اش توجه زیادی نداره دیانیرا آخرین بار، پانزده ماه پیش هراکلس رو دیده و دیگه از او خبری نداره.پس پسرشون، هیلوس رو میفرسته تا خبری از هراکلس بگیره. در همین اثنا پیکی به سرزمین تراخیس، موطن دیانیرا، میاد و به او خبر میده که همسرش به‌زودی به اونجا برمیگرده.دیانیرا که دیگه نمی‌خواد در فراق هراکلس به سر ببره و لی متوجه رقیب عشق میشه ونااگاهانه دست به کاری میزنه که زندگیش رو در معرض خطری جدی قرار می‌ده و.......
نمایشنامه پرتعلیق وجذابی بود.
📍🎭سومین نمایشنامه‌ی کتاب، به الکترا و تصمیم او برای انتقام قتل پدرش اختصاص داره، علاوه بر سوفوکل،نمایشنامه‌نویسان دیگه‌ای چون اوریپید و آیسخولوس از این داستان برای خلق آثار خود بهره گرفتن.وقتی که آگاممنون از جنگ تروا برمیگرده، همسرش کلوتمنسترا که در غیاب شوهرش با پسرعموی آگاممنون، ایگیستوس،‌رابطه‌ی عاشقانه برقرارکرده ، اونرو می‌کشه. کلوتمنسترا ادعا می‌کنه که آگاممنون مستحق مرگ بوده؛ چون دخترشون ایفی‌ژینی، رو پیش از جنگ به دستور خدایان قربانی کرده. الکترا، دختر بزرگ آگاممنون،‌ برادر خرسالش، اورستس، رو پس از مرگ پدر به یکی از دوستان خانوادگی می‌سپاره و این‌چنین اون رو از مرگ نجات میده. وقتی اورستس به سن بلوغ می‌رسه، آپولون به او فرمان میده که با همکاری خواهرش، انتقام خون پدرش رو از مادرومعشوقه او بگیرن.شروع نمایش از جایی‌که اورستس به همراه دوستش، پیلادس، نقشه‌ای می‌کشن. از مربی‌شان می‌خواهن که به کلوتمنسترا و الکترا بگو که اورستس در یک مسابقه‌ی ارابه‌سواری جان سپرده و دو مرد به‌زودی برای برگزاری سوگواری میان وخاکسترش رو میارن. دو مردی که درواقع اورستس و پیلادس هستن درادامه......
📍🎭چهارمین نمایشنامه آژاکس،سوفوکل در این نمایشنامه،همونطور که از اسمش پیداست زندگی آژاکس را روایت می‌کنه.وقتی آشیل در نبرد تروا کشته شد،‌ همه از خودشون سؤال می‌کردن که چه کسی افتخار دریافت زره او را خواهد داشت. آژاکس گمان می‌کرده که او به‌عنوان بزرگ‌ترین جنگجوی یونانی، بیش از همگان شایستگی داره؛ اما آگاممنون و منلائوس، این زره را به اودیسئوس اعطا میکنن آژاکس از این تصمیم سخت پریشان می‌شه قصد کشتن اودیسئوس، منلائوس و آگاممنون رو می‌کنه. اما با ورود آتنا به داستان، سرگذشت چهارمین قهرمان کتاب الکترا تغییر می‌کنه و..
شخصیت محبوبم توی این نمایشنامه تسئور برادر آژاکس بود دیالوگهای زیبا وپرطمطراق این نمایشنامه رو ازآن خود کرده بود وشخصیتش خیلی خوب از آب دراومده بود
✔️آقای محمد سعیدی نمایشنامه‌های سوفوکل را از روی ترجمه‌ی انگلیسی به زبان فارسی برگردونده ایشون سعی کردن در سراسر کتاب الکترا، لحن فاخر نمایشنامه‌ها حفظ بشه  ولی موردی که به‌نظرم میرسه اینکه این نمایشنامه‌ها در یونان بودن پس برای توضیح نام خدایان واساطیر باید از نام یونانی اونها استفاده بشه نه رومی
        

111

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          نثر کتاب خوب و روان و خواندنی است.

* بخش‌های مختلف این کتاب به شرح زیر است:

ـ مقدمه : در این بخش مترجم توضیحاتی در بارۀ «سوفوکل» و این چهار نمایش‌نامۀ او داده است.

ـ «فیلوکتِتِس» : این نمایش‌نامه داستان «فیلوکتتس» یکی از پهلوانان یونان است که با کمانی که از «هراکلس (هرکول)» به ارث برده است، به تروا می‌رود و در معبد شهر خِریس، مارِ نگهبانِ معبد پای او را نیش می‌زند و زخمی چرکین و بد ایجاد می‌کند و دوستانش او را به جزیرۀ متروکۀ «لِمِنوس» می‌برند و تنها رهایش می‌کنند... .

ـ «زنان تراخیس» : «هراکلیس» یا همان «هرکول» فرزند «زئوس»، مدت‌هاست که از خانه و کاشانه و زن و فرزند خویش دور است و قاصدی از پیروزی و حرکت او به سوی منزلش خبر می‌دهد... .

ـ «الکترا» : داستان از مقابل کاخ «آگامِمنون» با شیون و ناله‌های «الکترا» آغاز می‌شود که مادر و معشوقش را به خاطر قتل پدرش نفرین می‌کند. او انتظار برادرش «اورِستِس» را می‌کشد که بیاید و انتقام پدر و آزار و شکنجه‌هایی را که مادر و معشوقش به او داده‌اند، تلافی کند... .

ـ «آژاکس» : پهلوانی قوی که با «هکتورِ» تروایی جنگیده و خنجر او را در دست دارد؛ از دست «اودیسئوس» و «منلائوس» و «آگامِمنون» ناراحت است که چرا پس از مرگ «آشیل (آخیلوس)» سلاح او را به وی نداده‌اند و به «اودیسئوس» داده‌اند... .

قصه‌ها خوب و خواندنی بودند و از خواندن آنها لذت بردم. قصهٔ حملۀ یونان به تروا متن اصلیِ بخشی مهم از تراژدی‌های یونان است. این نمایش‌نامه‌های خواندنی و فوق‌العاده، از دل ماجراهای جالب آن رویداد بزرگ برآمده‌اند و نکات و مطالب جذاب فراوانی را در قالب این داستان‌ها برای خوانندگان بیان می‌کنند.

به نظر شما راز شباهت‌هایی که در برخی از داستان‌های این نمایش‌نامه‌ها وجود دارد چیست؟ 

مثال: «آنتیگونۀ» فعال و بی‌پروا که در پی دفن برادر است و خواهری آرام و ساکت دارد که با او هم عقیده نیست ـ «الکترا» هم فعال است و در پی انتقام قتل پدرش، اما خواهری آرام و ساکت دارد که با او همراهی نمی‌کند و ... .
        

34

مینا

مینا

1404/2/23

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          نمایشنامه‌ی الکترا رو در تکمیل داستان سه‌گانه‌ی اورستیا از آیسخولوس خوندم و میخواستم ببینم سوفوکل داستان انتقام اورستس رو، که آیسخولوس در بخش دوم اورستیا، در نمایشنامه‌ی نیاز آوران اورده، چجوری تعریف کرده.

من لحن آیسخولوس رو خیلی بیشتر از سوفوکل دوست داشتم. این نمایشنامه خوب بود ولی اونقدر هم برام جذاب نبود راستش. نه حس شعرخوانی بهم میداد، نه حس نمایشنامه خوانی، بیشتر مثل این بود که دیالوگ های فوق‌العاده طولانی چند نفر رو بخونم و با اینکه ابهامی نداشت، ولی اون لذت خاص رو هم نداشت. صحنه جلو چشمم نبود.

ترجمه خوب و تمیز بود و به مشکلی برنخوردم. دستشون درد نکنه واقعاً همچین متنای سنگین کهنی رو با این سختی به فارسی درمیارن. فقط یه مسئله برام سوال بود که چرا با اینکه مترجم در مقدمه گفته  لحن و سبک سوفوکل خیلی روون بوده، انقدر از معادل‌های سنگین عربی واسه بعضی کلماتی که هیچ لزومی نداشتن، استفاده شده بود. منظورم از معادل سنگین دقیقا اینه که می‌گفتم: این کلمه رو به عمرم ندیدم. یا حدس میزنم جمع مکسر فلان کلمه باشه ولی اون صورت رو هیچوقت تا به حال ندیده بودم. و خب یه چننند باری (شایدم یکم بیشتر) کارم گیر فرهنگنامه افتاد که خب البته مسئله‌ای نیست و کلا خیلی راضیم از ترجمه ایشون.

یکم غرغر (با اسپویل): الکترا هم از اول تا اخر نمایشنامه داره یکسره گریه و شکوه میکنه. یا زانوی غم بغل گرفته یا اینور اونور میره و بلند بلند برای مرگ پدر (و بعد برادرش) و امیدهای برباد رفته سوگواری می‌کنه. هر کیم میاد کمکش کنه یا دلداریش بده میگه برین پی کارتون میخوام به درد خودم بمیرم. و مثل اینکه سالهاست بساطش همینه... اگه میشد اونی که اسمش رو عنوان نمایشنامه‌ست یکم بیشتر دستش تو کار باشه... بگذریم.

نکته‌ی جالب داستان برام (بازم هشدار اسپویل) تقابل بین الکترا و خواهرش بود. یکی میخواد زنده بمونه و به آینده امید داشته باشه، پس حاضره جلوی قاتلای پدرش سر خم کنه و وانمود کنه که دشمنشون نیست. یکی (الکترا) یکسره با مادرش چپ میوفته، و اندوهشو پنهان نمیکنه و مرتب میگه ترجیح میده بمیره یا تا آخر عمر زندانی بشه تا اینکه ذلت بپذیره و دست از این سوگواری آشکار برداره، که یه نوع مبارزه دربرابر ظلم مادرش و معشوقه‌شه.

یک جا هست که الکترا (بعد ازینکه خبر دروغین مرگ برادرش اورستس رو می‌شنوه، و امیدش به اومدن ناجی از بین میره) به خواهرش میگه بیا بریم خودمون قاتلان پدرمون رو بکشیم. فقط تصور کن مردم چی میگن! میگن این دو خواهر دست تنها رفتن و انتقام مرگ پدرشونو گرفتن! چه ارج و قربی پیدا میکنیم! و بعد خواهرش میگه چه فرقی داره مردم بعدش چی بگن، وقتی قبلش به خواری و خفت جون داده باشیم؟ (انصافا خیلی تقابل شون برام جالبه. یاد یه واقعه‌ی مذهبی هم میفتم که همگی میدونیم.)

خواننده اینجور وقتا ناخودآگاه روحیه‌ی آزادی‌طلب و وفادار الکترا رو ستایش می‌کنه و در عوض خواهر دیگه رو سرزنش میکنه. ولی در عمل می‌بینیم که همین روحیه‌ی «من نه اندوهمو پنهان میکنم نه خوشحالیمو و همه‌ش هم به قصد رنجوندن دشمن» نزدیک بود کار دستشون بده و  باعث بشه نقشه‌ی اورستس لو بره و نتونن انتقام مرگ پدرشون رو بگیرن. پس با اینکه الکترا درنهایت به چیزی که آرزوشو داشت میرسه، ولی چیزی که باعث پیروزیشون شد، همون روش «خویشتنداری، پنهان نگه داشتن احساسات، و وانمود به دوستی با دشمن تا زمانی که موقع مناسب عمل فرا برسه» بود. روشی که به نظرات خواهر منطقی‌ترِ الکترا خیلی بیشتر شباهت داشت.

ویرایش 2 مرداد 1404: خب باقی نمایشنامه‌های کتابم بخاطر باشگاه هامارتیا خوندم و کتابو واقعاً تموم کردم. امتیاز کتاب برام بالاتر یا پایین‌تر نشد و رو همون حول و حوش 3، 3ونیم باقی موند.

*اسپویل*
نمایشنامه‌ی فیلوکتتس: تو این داستان دل آدم برای همین فیلوکتتس بدبخت کباب میشه. اول که مار زخمیش می‌کنه، بعدش همراهاش بخاطر زخم و درد و ناله‌هاش (و حرفای اولیس) یواشکی تو یه جزیره متروک ولش می‌کنن. هرکسیم میاد به این جزیره حاضر نیست کمکش کنه با خودش ببرتش یا لااقل پیغامی به باباش برسونه. تهشم که بعد ده سال پیشگویی میشه که بدون کمان هرکول که دست همین یاروئه، یونانیا نمی‌تونن جنگ تروا رو برنده بشن، تازه فیلشون یاد هندوستان می‌کنه و برمی‌گردن تا اولیس با دوز و کلک کمان بدبختو از چنگش دریاره! ینی برای ته تراژدی به فیلوکتتس مراجعه کنین، برای آموختن طریق لاشی بودن به اولیس!

نمایشنامه‌ی زنان تراخیس: هیچ خبری نیست، فقط هرکول باز تنبونش شل شده. زن وفادار و بیچاره‌ش با ساده‌دلی و کمی تا مقداری زیاد حماقت، میاد یه طلسم عشق می‌بنده به لباس هرکول. نگو اون طلسم رو دشمنِ مرحومِ هرکول ساخته بوده. هیچی، هرکول کلی زنشو زیر بار فحش می‌کشه تهشم می‌میره، زنشم قبل ازون وقتی می‌فهمه چیکار کرده، خودشو می‌کشه. مرتیکه برداشته زن دومشو اورده زیر سقف زن اولش بعد شاکی هم هست!

نمایشنامه‌ی آژاکس: آژاکس بخاطر یه سلاح ناقابل می‌خواد شبونه بره کل رفقای یونانیشو به قتل برسونه. آتنا هم که قبلا در اثر سخنان زن‌ستیزانه‌ و کفرآمیزِ آژاکس کینه‌شو به دل گرفته دست به کار میشه تا آبروی آژاکسو ببره. آژاکسم تهش خودشو می‌کشه چون این لابد کار مردان بزرگ است! و کل خانواده‌شو میندازه تو دردسر. تنها شخصیتای عاقل این نمایشنامه‌ تکمسا (زن آژاکس) و توسِر (برادر ناتنی آژاکس) بودن که این دومی دو تا rap-battle خفن با منلائوس و آگاممنون (که اینجا هم باز شخصیت کثیفشونو نشون میدن) داشت و موفقم بود. تهشم همون اولیسی که آبروی آژاکسو با همدستی آتنا برده، میاد وساطتت می‌کنه بذارن جسد آژاکس دفن بشه.
*پایان اسپویل*

واقعاً سیستم الاهیات و تئولوژی این یونانیا آدمو گیج می‌کنه. از طرفی میگن باید آدم خوبی باشی و از بدی دوری کنی و خدایان ناظرن و عدالت برقرار میشه و این حرفا. ازون طرف باز میگن مهم نیس چقدر آدم خوبی باشی تهش همه‌چی دست خدایانه و اگه عشقشون کشید، هر گندی بخوان می‌تونن به زندگیت بزنن. از یه طرف میگن آدم مسئول انتخابای خودشه، از طرف دیگه به چنان جبر و تقدیرِ از پیش تعیین‌شده‌ای اعتقاد دارن که آدم می‌مونه بالاخره دیدگاهشون چیه.

پی‌نوشت: و هنوزم نمی‌فهمم چرا مترجم انقدر از کلمات ناآشنای عربی استفاده کرده بود. یکسره دست به واژه‌نامه بودم...
        

8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          "الکترا: مجموعه‌ای از چهار نمایشنامه از سوفوکل است. سوفوکل یکی از سه نمایشنامه‌نویس بزرگ یونان در کنار ایسخولوس و اوریپید است که ۱۱۳ نمایشنامه نوشته و فقط ۷ مورد آنها به دست ما رسیده است. در کتاب "الکترا" چهار مورد از این نمایشنامه‌ها ارائه شده است. سبک نگارش همه نمایشنامه‌های سوفوکل ساده و روان است.

✅️نمایشنامه فیلوکتتس:
در این نمایشنامه شاهد تضاد جدی میان درستی و نیرنگ هستیم. شخصیت اصلی فلوکتتس است؛ شخصی که نیرنگ خورده، طرد شده و درد کشیده و حالا قرار است بار دیگر از او کمک و یاری گرفته شود. سوال این است که وقتی شخصی فریب خورده و اعتماد او آسیب دیده آیا می‌توان بار دیگر با نیرنگ او را به یاری طلبید یا باید صداقت پیشه کرد؟ گناه خود را پذیرفت؟ و ابراز پشیمانی کرد؟ 
یکی از نقاط قوت این نمایشنامه تضاد درونی شخصیت نئویتولموس- پسر آشیل- است. این تضاد میان راستی ضمیر پاک او و فریبی است که دوستش از او خواسته است. 

✅️زنان تراخیس: 
در این نمایشنامه حضور یک زن و احساسات او را پررنگ می‌بینیم.
 دیانیرا شخصیت اصلی داستان همسر هراکلس است و مدت‌هاست که در انتظار آمدن شوهرش است اما هنگام آمدن او متوجه می‌شود که همسرش در مدت نبودن به دختری علاقه مند شده و این دختر که ابتدا برده معرفی می‌شود معشوقه اوست و حالا دیانیرا باید راهی بجوید که بتواند رابطه خود را نجات دهد.
 شخصیت دیانیرا از این جهت برای من جذاب بود که او همزمان هم به فکر نجات رابطه خود با هراکلس است، هم دلش برای معشوقه هراکلس و رنج‌هایش می‌سوزد، و هم تا حدودی به هراکلس و هوسرانی مردان حق می‌دهد. 
با وجود مهربانی، وفاداری و دلسوزی بیش از حد دیانیرا، او هم مانند زنان مدرن چند همسری هراکلس را نمی‌پذیرد و نمی‌تواند با آن کنار بیاید. در جایی می‌گوید نمی‌توانم همسرم را با کسی شریک شوم و تحمل این کار برای هر زنی سخت است. از این نظر این نمایشنامه یادآوری می‌کند که حس زنان در مخالفت با چندهمسری مردان حسی قدیمی و مشترک میان آنهاست.

✅️الکترا: 
مضمون اصلی این نمایشنامه انتقام است. انتقام از قاتلان آگاممنون. آیسخولوس نیز در نمایشنامه "اورستیا" همین ماجرا را مطرح می‌کند با این تفاوت که در نمایشنامه "الکترا" تاکید بر شرایط روانی، احساسات و کلام الکترا دختر آگاممنون است. الکترا سراسر غم و کینه و خواهان انتقام است اما در نمایشنامه اورستیا از او فقط در حد اشاره سخن رفته بود.
همچنین در این نمایشنامه با خواهر الکترا یعنی "کریسوتمیس" که دختری دور اندیش و محتاط است نیز تاحدی آشنا می‌شویم. 
در واقع بخش اصلی شخصیت‌های این نمایشنامه را زنان تشکیل میدهند و انتقام از قاتلان آگاممنون از زاویه دید آنها روایت می‌شود.

✅️آژاکس:
این نمایشنامه بخشی از روزهای پایانی زندگی آژاکس را به ما نشان می‌دهد. آژاکس یکی از دلاوران نبرد یونان و ترواست اما در این نمایشنامه بر روی  "حسادت" در زندگی او تمرکز شده است و اینکه چگونه حسادت، آژاکس را به سوی انتقام، جنون و احساس شرمساری می‌کشاند و در نهایت سرگذشت ناگواری را پیش پای او می‌نهد.
از نکات جالب نمایشنامه برایم بخشی بود که تکسما، همسر آژاکس، درباره شرایط زنان و به اسارت درآمدن انها بعد از مرگ همسر انتقاد کرد.
 نکته جالب دیگر نمایشنامه این بود که اودیسئوس با وجود دشمنی با آژاکس او را تحسین می‌کرد و خواستار حرمت گذاری به او بود اما آگاممنون این رفتار و منطق پشت آن را اصلا نمی‌توانست درک کند.
        

12