یادداشتهای فاطمه زهرا بختیاری (17)
1403/3/5
روایتهایی جسورانه و تلخ از زندگیهایی که به دلایل مختلف موفق نبوده. نوشتن و انتشار این روایتها جسارتی دوبرابر میخواهد نسبت به من خواننده که حین خواندن کتاب را صد جا پنهان میکردم که برای دیگران ذهنیتی ایجاد نشود. مقدمه کتاب به بحث تعریف روایت و ترجمه درست نان فیکشن و ادبیات واقعیت محور پرداخته بود که خدا به نویسندهاش خیر بدهد، ولی انصافا آنقدر که بزرگش میکردند «روشن شدن تکلیف چیستیِ فرزندِ مورد اجحاف، روایت، یک بار برای همیشه در ایران!» نبود. خلاصهاش این میشد که نگویید ناداستان، بگویید ادبیات واقعیت محور. سلمنا، اینکه فریاد نداشت! نکته دیگر که میخواستم بیشتر به خود آقای آبنوس بگویم ولی خب اینجا هم بستری است برای نقد، کاش روایت آخر آنقدر لرزان و مکرر نبود. یعنی حداقل با توجه به روایتهای اول شخص قبلی که ما را عمیقاً به درون خودش میکشید، آخرین متن که باید حسن ختام باشد و به یاد ماندنی، از قضا برخلاف آنچه برایش تلاش شده، این روایت و تکرارهایش به کتاب ننشسته. انگار نویسنده بسیار اصرار داشت بگوید من تجربهگر این واقعه تلخ نیستم و خیلی رو مطرح میکرد دارم از نگاه خودم، منی که پدرِ پسری پنج سالهام، به قضیه نگاه میکنم. نگاهی سطحی به تجربه دیگری که بارها جملاتش به طرز غیر لازمی تکرار میشد. متاسفانه این روایت را میشد در کمتر از یک صفحه هم تعریف کرد. تلاش زحمت کشان کتاب با توجه به جسارت طرح موضوعشان ستودنی است و حقیقتا کاش من همه بودم، با همه دستها این کتاب را جای جزوههای مسخرهی نخواندنی، پیش از ازدواج برای همه اجباری میکردم. چه آنان که در شرف شکل دادن یک اجتماع دونفرهاند، چه آنان که با دلایلی نادرست دست به جدایی زدهاند و چه آنان که به طرزی نادرست به قیمت نابودی خودشان و فرزندشان تصمیم به تحمل یک زندگی اشتباه گرفتهاند. کسی باید باشد تا بعضی حرفها را بزند، قبل از اینکه خیلی اتفاقها بیفتد... از آن امیدهای واهی و «موفق باشید»های پایان برگه امتحانات است اما زنانه، امیدوارم هیچ زنی چنان نشکند که خانه آرزوهایش را با دست خودش ویران کند و یا حداقل اگر مجبور به چنین رنجی شد، آنقدر حمایت خانوادگی و قانونی بشود که حقوق انسانی و زنانهاش لگدکوب قدرت قانونی مردان نباشد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
4
1402/10/1
4.0
80
این روایت جذاب و پرکشش و هیجانی، یک خلاء بزرگ دارد... زنی فعال با سری پرشور و نترس، عاشق مردی از آن سر دنیا میشود، با سختی فراوان به هم میرسند و بعد... زنِ روایت هویت و هست خودش را گم میکند. دیگر آن زن فعال پر جنب و جوش وجود ندارد. همسر این زن تلاشها برای اسلام و تبلیغ دین میکند و خیلی زود میمیرد و تمام این زن کجاست؟ باقی این زن کجا رفت؟ دوربین خیلی زود خاموش شد آقای جعفری...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
7
1401/2/27
4.0
21
#یا_نور و ماجرا از عشق آغاز می شود! یک عاشقانه ناآرام و پر دردسر! هرمز, جوان ایرانی الاصل, شیدای دختر رئیس قبیله عرب شده! و پدیده ای به نام عشق , چگونه میتواند در برابر تعصبات جاهلی مقاومت کند؟! چقدر؟ چطور؟ تا کجا؟ هرمز برای رسیدن به یار راه درازی در پیش دارد... او از عربستان میگذرد به سوی ایران از ایران به عربستان از ایمان به عشق و از عشق به ایمان میرسد... و هر بار, سنگ سنگینتری پیش روی خود می بیند.... درد اصلی, مهریه دختر است... ⚠ترور! نه!!! نهایت این شوریدگی کجاست؟ او تا کجا باید پیش برود که دل به دلدار تقدیم کند؟ آیا دست به قتل خواهد زد؟ قتل آن مرد که.......؟! با هرمز, بهمن و بانو آتوسا همراه باشید و ماجرای این عاشقانه ناآرام را در #عشق_دربرابر_عشق بخوانید📚 پیشنهادشدگان: عاشق معشوق کنجکاو ماجراجو و کسانی که میخواهند قدم به قدم با اعراب به ایران بیایند و بفهمند بالاخره اسلام پدیده ای عربی است؟ و حاصل تحمیل اعراب؟
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
9