بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دشمن آینده

دشمن آینده

دشمن آینده

هادی خورشاهیان و 1 نفر دیگر
3.5
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

4

هادی خورشاهیان داستان نویسی پُرکار است و در آثارِ داستانی اش از روایت های خاص و عجیبی استفاده می کند که برآمده اند از ذهنِ چندسویه اش. رمانِ دشمنِ آینده تازه ترین نوشته ی او، نیز با چنین مشی و سازمانی نوشته شده است. رمان داستانی خطی به مفهومِ مصطلحش ندارد و درباره ی سکراتِ مرگ است به نوعی. گروهی از آدم های متفاوت و خاص که در مکانی نامتعارف و برزخ گونه کنار هم جمع شده اند و تکلیف شان با بودن یا نبودن شان مشخص نیست. در این فضا ما روایت هایی از هر کدام شان می خوانیم و البته تنش ها و حرکت هایی که دارند. خورشاهیان که دلبسته ی ادبیاتِ کلاسیک ایران است با استفاده از پاره ای مفاهیمِ شناخته شده ی این ساختار تلاش کرده بازخوانی ای مدرن انجام دهد از مفهومِ حرکت برای رسیدن به امرِ جاودان کننده، با استفاده از فصل های کوتاه که هر کدام نقشی می زنند و آدم های متفاوتش مسیر را می سازند. برای همین رمانِ دشمنِ آینده را می توان روایتی دانست از اضطرابِ مُردن و این که این نویسنده ی خراسانی تلاش کرده با حرکت در میانه ی امرِ ذهنی و عینی به واقعیتی برسد که در رمانِ او تحقق پیدا می کند. برای مخاطبِ این رمان تعقیب این وضعیتِ روایی به نتایجی قابل‏تأمل می رسد. نتایجی که شاید پیش بینی نشده هم باشند.

یادداشت‌های مرتبط به دشمن آینده

            یاحق 

من از آن دسته آدم‌هام کم معتقدند هرچیزی به ذهن آدمیزاد برسد، یک روزی اتفاق می‌افتد. البته خیلی هم مطمئن نیستم یک دسته آدم با من هم‌عقیده باشند و احتمالا تنها و انفرادی دسته تشکیل داده‌ام. این مهم نیست. مهم این است که هرچه به ذهن بشر برسد، 
قطعا واقعیت پیدا می‌کند.

همین ابتدای معرفی‌نامه تکلیف‌تان را مشخص کنم. اگر آدم منضبط و خطی‌ای هستید و حوصله ندارید کسی وسط قصه بیست سوالی ایجاد کند یا هیچوقت نرود سر اصل مطلب، حتی عنوان روی جلد را هم نخوانید. همان عنوان هم قصد دارد دورتان بزند.

به کتاب‌هایی امثال دشمن آینده، می‌گویند ساختارگرا، جریان گریز یا ضدژانر. 
به تعبیر ساده،
کتاب­‌هایی که به خودشان اجازه می­‌دهند هرکار دلشان می­‌خواهد بکنند. هیچ مرجع ذی صلاحی هم نیست که بتواند قانونا اشکالی به ساختار و روایت­شان وارد کند. 

یک خطی داستان دشمن آینده را هیچ خواننده و منتقدی نمی­تواند مشخص کند. چون داستان کلا خط خطی­ست. یک سری رشته درهم تنیده که نه سرش معلوم است نه تهش.
 شاید بپرسید پس  خواندن چنین کتابی چه خاصیتی دارد؟
 جواب سوال­تان توی خط اول معرفی­نامه هست. شاید کنجکاو باشید بفهمید ذهن بشر تا کجاها می­تواند برود. آن هم بشری که خودتان نباشید. ضمنا سطح خلاقیت و افسارگسیختگی ذهنتان تا بینهایت افزایش پیدا می‌کند.

بشر توی دشمن آینده، می‌­تواند توی خواب زندگی کند. می­‌تواند بعد از مرگ هم زنده باشد و می‌تواند وسط اقیانوس نفس بکشد. می­‌تواند چندصدهزار سال توی زمان باشد. می­‌تواند سنگ و مجسمه و همزمان چند نفر باشد و می­‌تواند به اندازه تمام تاریخ، گسترش پیدا کند و عضوی از قصه‌­های آشنای تاریخ بشود. خلاصه بشر دشمن آینده ناتوانی نمی‌­شناسد. 
نویسنده‌­اش همواره درست وسط ماجراست و خیلی جاها برایتان از عقایدش و نظراتش و رمان­‌هایی که خوانده می‌­گوید. حتی اصول رمان نویسی درس می‌­دهد تا به زور باور کنید آنچه او نوشته، رمان است. بنابراین اگر وسط قصه به زبان سلیس انگلیسی و بدون ترجمه، عناصر هفتگانه ادوارد مورگان فوستر دیدیدِ، اصلا تعجب نکنید. اصولا برای هیچ چیز این کتاب تعجب نکنید.

#به_قول_نویسنده:
(می­‌خواهم از این حرف­ها به این نتیجه ساده برسم که حتما هم لازم نیست آدمی در سطح افلاطون در ادبیات داستانی این رمان را تایید کند. ممکن است فقط چندنفر از بروبچه­‌های دارالمجانین محمدعلی جمالزاده این رمان را دوست داشته باشند که همین هم برای من به عنوان نویسنده­‌ای که توانسته است بالاخره یک رمان براساس نظریه ادوارد مورگان فورستر بنویسد، کافیست.)

#هادی_خورشاهیان