یادداشت‌های کرم کتاب (19)

بابل
          تا قبل از این، نتونسته بودم  متوجه بشم که چرا زبان مادری اهمیت داره.  اولین باره که دارم این مفهوم رو بهتر درک می کنم. و اینکه هر زبان با خودش یک فرهنگ رو هم به همراه میاره.

مفهوم دیگه ای که بیشتر برام ملموس شد: قسمتی از غنای هر زبان، به سواد اون ملت بر می گرده. هر چه قدر ملتی در یک شاخه از علم/فرهنگ/هنر  عمیق تر شده باشند، کلمات بیشتری برای توصیف مفهوم های مختلف پیدا می کنند و به غنای زبان اون ها اضافه میشه. اینطور میشه که بقیه ی زبان ها از اون زبان کلمات بیشتری قرص می گیرند. پس زبان هم نشونه ی قدرت اون ملت میشه و هم توسعه ی علم و فرهنگ، ضامن بقای اون زبان.

از یه جایی به بعد از کتاب، شکوه زبان انگلیسی برام کمتر شد. انگار واضح تر و واقعی تر بهش نگاه می کردم. بابت لحظه هایی که برام زبان خیلی مهمی بوده (و در واقع شاید  فهمیدن اینکه یه جایی در عمق وجودم شاید نسبت به زبان مادری خودم اهمیت کمتری قائل بودم)  احساس بدی بهم دست داد. (این در تضاد با ضرورت یادگیری و تسلط به زبان انگلیسی نیست.)

حرف آخر: ما کلمه ی چین رو بارها در این کتاب می بینیم اما من فلسطین رو هم می دیدم....


***خطر فاش شدن داستان***

با وجود همه ی خوبی های کتاب، من یه فاز همه ی سفید پوست ها بد اند و همه ی رنگین پوست ها خوب و یه فاز حق به جانب بودن هم از کتاب احساس می کردم. آزاردهنده نبود اما بود.

جاهایی از کتاب از خودم می پرسیدم آیا شیوه ی نویسنده یا مثلا  کارهای هرمس  رو درست می دونم؟  در اسلام نظر ما در مورد کارهای مشابه این چی می تونه باشه؟

قسمت های آخر کتاب ذهنم رو به چالش کشید و ذهنم درگیر همون مفهومی شد که در زیرعنوان کتاب آورده شده: ضرورت یا عدم ضرورت اعمال خشونت و مسائلی که حول اون شکل می گیره مثل اینکه هدف وسیله رو توجیه می کنه یا نه؟

سوال اینه آیا آخرین تصمیم  رابین درست بود؟  



        

13

دو دستی (نوشته ها و عکس های سفر به ژاپن)
          نسبت به کتاب های اخیر آقای ضابطیان بیشتر دوستش داشتم. انگار سفر به ژاپن نسبت به سفر های قبلی  با خروج بیشتری از منطقه ی امن همراه بود و این روایت بهتری رو رقم می‌زد. سهم مشاهده به سهم پیش فرض ها  بیشتر می شد و انگار به چالش کشیده شدن  به واسطه ی سفر به یک کشور خیلی متفاوت تر  به روایت ها شکل سفرنامه  بیشتری می داد و از جنبه ی راوی که  زندگی معمولی رو عمدتا روایت می کنه خارج می شد. از کتاب لذت بردم و دلم نمی خواست تموم بشه.

گاه گداری یک سری کنایه های سیاسی بین متن هست که دوستش نداشتم و اگر نبود بهتر بود.

یک جایی از گوشه ی ذهنم در کتاب های آقای ضابطیان هنوز دنبال تجربه ی مجدد لذتی ام که از  خوندن مارک و پلو بردم. 

جا به جایی مداوم بین توکیو، اوساکا و بقیه ی شهر ها یک مقداری گیج کننده بود. یعنی یک روایت مربوط به توکیو بود مثلا، بعد می رفتید اوساکا، بعد دوباره چند روز بعد توکیو مثلا. 

بعضی از  موارد رو قبلا توی صفحه های ایرانی های مقیم ژاپن دیده بودم و برام جدید نبود. از دوباره خوندنش خسته نمی شدم اما اگر نکات جدید تری هم بین مطالب بود بهتر بود. بعضی موارد رو هم با اینکه قبلا شنیده بودم, توی کتاب توضیحات بیشتری در موردشون دیدم.

یک قسمتی از فصل  یکی مونده به آخر یک مقدار برای نوجوان ها و  کودکان (اگر خواستند بخونند البته😅)مناسب نیست. اگر به عنوان والد این کامنت رو می خونید، در نظر داشته باشید.
        

1

ربکا
          کاش سری‌کتاب های عاشقانه ی کلاسیک هیچ وقت تموم نمی شدند. 

نکاتی که در مورد "ربکا" به نظر من اومدند:

یکی از نکات جالبش برای من تغییر لحن شخصیت اول (که تا آخر کتاب اسمش رو نمی فهمیم ) بود.
از حدود فصل دوم تا یک قسمتی از کتاب، لحن گوینده لحن یک آدم تازه وارد و خام و هراسان هست. اما لحن فصل اول و لحن کتاب از اونجایی که ماکس بهش میگه یک شبه بزرگ شدی، لحن دیگه ایه. این رو قبل از خوندن این جلمه متوجه میشید. 
لحنی که شما رو یاد فصل یک می اندازه. 

خیلی ناگهانی تمام شد. درست جایی که کشش داستان در اوج بود و منتظر ادامه اش بودم. برگشتم و یک بار دیگه قسمتی از فصل های اول رو دیدم تا  مرور کنم که چه اتفاقی افتاد. به نظرم  بی وفایی به بقیه ی کاراکتر ها بود که سرنوشت اون ها رو ندونیم. اما از طرفی سبکی  از ترس و ابهام قصه بود. 

صحنه ها خنثی یا سرد و خاکستری اند. اما به نظرم ترسناک به اون شدت نبود. جدیت داستان در مقابل گرمای بقیه ی قصه های کلاسیک  برای من تازگی داشت و طعم  جدید و جالبی بود. 

تریلر فیلم هیچکاک و  نتفلیکس رو دیدم.  برداشتی که از شخصیت ها با توجه به کتاب کرده بودم شبیه برداشتم از تریلر فیلم نبود. تصمیم  گرفتم فیلم اش رو نبینم.

شاید کتاب نوجوان نباشه.  البته همون طور که یکی از دوستان نوشته بودند نگارش اون تمیز و بدون جزئیات غیر ضروریه. 
        

20

راهنمای مدیریت احساسات در محیط های کاری
          از یه لحاظ شبیه بقیه ی کتاب های حوزه ی رشد فردیه. توصیه هایی شبیه کتاب های کار عمیق و اصل گرایی رو برای مثال می تونید توش ببینید. اما  از جنبه هایی هم متفاوته. 

مهم ترین تفاوتش، همون طور که توی عنوان هم مشخصه توجه بیشتر به احساسات در محیط کاریه. اینکه احساسات مون  از قبیل خشم، ناراحتی، خستگی، احساس تعلق نکردن، سردرگمی اضطراب رو هم قسمتی از معادله حساب کنیم و چطور باهاشون رو به رو بشیم. احتمال میدم کتاب های کمی به این قسمت از کار کردن هم توجه کرده باشند. 

 تفاوت دیگه از لحاط لحنه؛شاید چون کتاب رو دو خانم نوشتند یا شاید به خاطر سبک ترجمه باشه.  کتاب به زندگی واقعی نزدیک تره و کمتر جملات  خشک و بی روح اند. یه روحیه ی قوی و زندگی توی کتاب مشخصه و از خشکی محیط اداری به دوره. با وجود اینکه در مورد محیط اداری هست.

کتاب خوش خوانی هست اما ازش انتظار یک کتاب عمیق رو نداشته باشید. صحبت ها توصیه وار هستند. (البته توصیه های خوب و کاربردی.) و اگر کتاب های دیگه ای از این سبک خونده باشید،ممکنه بخشی از نکاتش تکراری باشند براتون.  

در مجموع اما کتاب خوبی بود. 
        

5

نظریه ای درباره ی شغل های مزخرف
          شده تا به حال فکر کنید چرا توی بعضی شغل ها هیچ هدفی نیست؟ آورده ی فلان شغل برای جامعه دقیقا چیه یا فردی که فلان شغل رو انتخاب کرده دقیقا چه معنایی توی اون شغل می بینه که داره انجامش میده؟ این لحظه هایی که از فردی می پرسین شغلت چیه اما نمی تونه دقیقا عنوان شغلی یا کارش رو توضیح بده؟ یا متوجه نشید چرا بعضی‌ کارهای اداری-اجتماعی می تونه سریع تر و راحت تر انجام بشه اما نمیشه؟

و بعد از همه ی این ها فکر کنید ایرادی که دارید می گیرید الکیه. یک قسمت از کار کردن همینه که زجر آوره و لزوما هم کار کردن قرار نیست حس معنا یا... داشته باشه.

نویسنده، این موضوع رو بررسی می کنه. تعریف شغل مزخرف چیه، چرا وجود داره، چه آسیب هایی به افراد می زنه، چه عوامل اقتصادی و سیاسی باعثش شدند و چرا ما همچنان به انجام این شغل ها ادامه میدیم. در پایان هم  یک راه حل پیشنهاد میده اما  نباید ذهن رو فقط حول همین راه حل محدود کرد. 

نویسنده در لندن استاد دانشگاه بوده و جامعه ی مورد بررسی اش عمدتا آمریکا و انگلیس هست. جاهایی شاید تند بره  اما عمده ی حرف هاش ملموسه و ذهن آدم رو مشغول می کنه و می فهمید فقط شما نبودید که حس می کردید بعضی شغل ها مزخرف اند یا توی شغل خودتون بعضی کارها و روال ها هیچ معنایی ندارند. 

از اون کتاب هاست که آرزو می کنید کاش نویسنده هنوز زنده بود و می شد هنوز نظریه ها و نقدهاش رو شنید. 
        

26

میدل مارچ: داستان یک شهر
          شاید اگر جین آستین یا خواهران برونته تجربه های اجتماعی  و تجربه های "کار و بار" ی بیشتری داشتند و شاید اگر کتاب هاشون رو  در سنین بالاتری نوشته بودند، احتمالا رمان های بیشتری شبیه میدل مارچ داشتیم.میدل مارچ رمانیه که پختگی رو توش حس می کنید و زندگی فقط حول عشق خلاصه نمیشه. 
***
بر خلاف رمان های رایج، کتاب فقط یک شخصیت اصلی نداره. شخصیت اصلی کتاب داروتیا است اما در واقع قصه ی  زندگی سه زوج  احتمالی (=۶ نفر) محوریت داستانه و در کنارش زندگی  آدم های مختلفی که به زندگی این ۶ نفر گره خورده (و  اشاره ی به زندگی این آدم های مرتبط هم خیلی مختصر نیست.) شبیه کشیدن نقشه ی یک شهر می مونه‌ و مشخص کردن موقعیت آدم هاش و اینکه با چه خطوط و ارتباط هایی به هم متصل شدند. این وسط بعضی از این نقطه ها پر رنگ ترند.
***
همونطور که در بقیه ی نظرات بود، جلد دوم خیلی سریع تر پیش میره و کشش بیشتری داره. 
***
به نظرم می اومد  شخصیت رازمند و لیدگیت  نسبت به بقیه ی شخصیت ها، پردازش بیشتری داره و قابل لمس تره  و شخصیت داروتیا و لادیسلا خامی هایی داره که کمی دور از دسترسشون می کنه یا توی تصوری که ازشون  میشه، تکه های گمشده ای هست. 
***
خوندنش ارزشمنده و به نظرم باعث میشه توی انتخاب رمان های بعدی تون سخت گیر تر بشید وقتی می بینید میشه اینقدر عاقلانه تر  و واقعی تر رمان نوشت. 
        

23

مستاجر وایلدفل هال
        من قبلا بلندی های بادگیر (امیلی برونته) و جین ایر (شارلوت برونته) رو خونده بودم و حالا مستاجر وایلدفل هال رو از سومین خواهر برونته.
می تونم بگم بلندی های بادگیر رو اصلا دوست نداشتم.  نمی تونستم با داستانش ارتباط بگیرم و نمی تونستم نتیجه گیری خاصی ازش داشته باشم.
جین ایر رو خیلی وقت پیش  خوندم و  دوستش داشتم.

گویا بعضی منتقدان میگن مستاجر وایلدفل هال کتاب سخت یا خشنیه. به نظرم لحنش و اتفاقاتش در مقایسه با جین ایر تلطیف شده تر اند. داستان، داستان ناراحت کننده ایه اما پر رمز و راز یا ترسناک نیست و اونقدر که توی نقدها به نظر می رسه خشن یا سخت گیرانه نیست. به نظرم   در جین ایر فضا تیره تر و مرموز تره  و این هضم داستان رو سخت تر می کنه. شاید هم به خاطر اینه که مدت زمان زیادی از آخرین باری که جین ایر رو خوندم میگذره و اگر الان بخونمش نظرم این نباشه.
به جز بعضی قسمت ها از اوایل نامه های هلن، ‌کتاب پرکششه و ترجمه ی خوبی داره.(اما برام سوال بود که چرا آقای رضایی Arthur رو به شکل ارثر نوشتن؟ آرتور فکر می کنم قشنگ تر می بود.)
محتوای کتاب داستان ازدواج یک زن با یک فرد معتاد به الکله و اینکه چطور زندگیش‌ تحت تاثیر این اعتیاد قرار می گیره. ارجاعات مختلفی به متن های مذهبی داره و قهرمان کتاب  در هر حالتی پایبند به مذهب و اخلاقیات باقی می مونه  و  سعی می کنه اطرافیانش رو به معنویات و اخلاق  دعوت کنه. این  نکته ی مثبت کتابه.  اما گاهی لحن موعظه گرانش  اذیت کننده میشه و شاید اگر  کمتر  نصیحت می کرد بهتر بود. اما گویا هدف از نوشتن این کتاب هم همین بوده؛ یک هشدار برای مشکلاتی که دغدغه ی کتاب بوده.

ایرادهایی که به کتاب میشه گرفت:
شخصیت گیلبرت در ابتدا یک جوان خوش بنیه به نظر می رسه که دغدغه ی خاصی جز امورات روزمره ی زندگی نداره. آدم بی اخلاقی نیست اما خیلی هم محجوب به نظر نمی رسه و فکر های بزرگی هم نداره. اما به تدریج می بینیم کتاب می خونه، توی خونه کتابخونه داره و به هلن قرض میده و یکی از علت هایی که هلن رو دوست داره اینه که زن سطحی نیست، اهل غیبت و.. نیست و می تونه باهاش در مورد افکارش صحبت کنه و تبادل نظر کنه. این تغییر شخصیت برای من عجیب بود.

شخصیت ارثر اصلا مذهبی نیست. اما اون هم نقل قول های مختلفی از کتاب مقدس و... ذکر می کنه. شاید اون زمان این رایج بوده باشه اما اگر نه، به نظر نمیاد ارثر باید‌این متن ها رو حفظ بوده باشه.

و کلا یه سری ایراداتی که خیلی مهم نیست اما ممکنه به چشمتون بیاد. اما اختلالی در روند داستان ایجاد نمی کنه.


می تونست داستان قوی تری باشه و شخصیت ها بهتر و قوی تر پردازش شده باشند اما اگر دنبال یک رمان واقع گرایانه و بدون صحنه های رمانتیک اغراق شده‌می گردید  به نظرم تا حد خوبی انتظارتون رو برآورده می کنه. 


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

14

محکم بایست: هنر مقاومت در برابر جنون خودبهسازی

12

سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

5

سفر به سرزمین‌های غریب
          کتاب روان و جذاب و خوش خوان هست‌. ماجرای دختری هست که از وطنش فلسطین سفر می کنه و سعی می کنه به دنبال ماجراجویی هایی که دوست داره بره. 
فضای کتاب، فضای شرقی هست و از این لحاظ جالب و جذابه. خوندش خیلی سریع پیش میره. اما ممکنه حس کنید روایت ها پیچیدگی لازم رو ندارند. این باعث میشه موقع خوندن از خودتون بپرسید‌ فلان اتفاق واقعا در قالب واقعیت شدنیه؟ یا با خودتون بگید آیا از کلیشه های رایج استفاده شده؟ اما بعد متوجه میشید کلیشه ای نیست اما پردازش داستان نیاز به خلاقیت و جزئیات بیشتری داشت.

همچنین بیشتر به عنوان ماجراجویی های سفر قمر (شخصیت اصلی کتاب) در زمان  قدیم بهش نگاه کنید. نه به عنوان یک سفر نامه. اطلاعات زیادی در مورد شهر ها درش نیست و عمدتا فقط به این اشاره میشه که وارد فلان شهر شد، اینقدر مدت درش موند و این اتفاقات افتاد. 

با این وجود خوندش لذت بخش هست. شبیه  گذروندن زمان در کتاب قصه های قدیمیه و حال و هوای لذت بخش خودش رو داره.

کتاب جز کتاب های نوجوان نشر اطراف هست اما برای مخاطب بزرگسال هم گریز خوبی از روزمرگی و محتواهای رایج هست‌.

اگر به عنوان یک والد  دارید این نظر رو می خونید، داستان از زبان یک شخص با فرهنگ عربی روایت میشه و  تم کشور های مسلمان رو در قصه می بینید. اما نمیشه متوجه شد شخصیت اصلی کتاب مسلمان  هست  یا خیر و این ممکنه گاهی سوال برای خواننده ایجاد کنه اما با توجه به اینکه مخاطب کتاب نوجوان هست، احتمالا توی این سن به درک تفاوت فرهنگ  کشور ها در رعایت ریزه کاری های اسلامی و کلا متفاوت بودن فضای قصه با واقعیت رسیدند.  به جز این، فکر نمی کنم کتاب دغدغه ی خاصی برای مخاطب جوان داشته باشه و کتاب مناسبی هست.
        

20

پس از بیست سال
        تا حدود دویست صفحه ی اول نمی تونستم سریع و پیوسته پیش برم اما به تدریج که قصه پیش رفت، به کشش داستان اضافه شد. ‌تا جایی که وقتی که سلیم اولین بار وارد مسجدی شد که امام علی (ع) اونجا بود، همراه سلیم شوق و اضطراب برای دیدن امام رو تجربه کردم و  دلم رو تنگ می کرد برای بودن در زمان ائمه و بودن در اون فضا.

 روایت خوبی بود از فتنه و اینکه چطور از کدام از ما در معرض این هستیم که نسخه ی خودمون رو بر اساس تفسیر شخصی مون از اسلام بنویسیم و اصل اسلام رو فراموش کنیم. 

اما بدی های کتاب: 
جای یک مقدمه در ابتدای کتاب خالیه. مقدمه ای که منابع کتاب و نگارش اون رو توضیح بده. همچنین قسمت ها و شخصیت های تخیلی رو از قسمت های واقعی جدا بکنه.

همچنین در اواسط کتاب، توصیفاتی که از زیبایی خانم ها میشه کمی جنبه ی جنسی پیدا می کنه و ممکنه با خودتون بگید آیا برای نمایش بدی شخصیت ها، یا حتی برای توصیف زیبایی راحیل، این کلمات و عبارات واقعا ضروری بود؟ هرچند در ادامه ی کتاب این حالت کم رنگ میشه.
-----------
 فصل های پایانی کتاب خیلی قوی تر و پخته تر میشن و اوج داستان اند.

لذت بردم از این کتاب.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1