یادداشت کرم کتاب

بابل
        تا قبل از این، نتونسته بودم  متوجه بشم که چرا زبان مادری اهمیت داره.  اولین باره که دارم این مفهوم رو بهتر درک می کنم. و اینکه هر زبان با خودش یک فرهنگ رو هم به همراه میاره.

مفهوم دیگه ای که بیشتر برام ملموس شد: قسمتی از غنای هر زبان، به سواد اون ملت بر می گرده. هر چه قدر ملتی در یک شاخه از علم/فرهنگ/هنر  عمیق تر شده باشند، کلمات بیشتری برای توصیف مفهوم های مختلف پیدا می کنند و به غنای زبان اون ها اضافه میشه. اینطور میشه که بقیه ی زبان ها از اون زبان کلمات بیشتری قرص می گیرند. پس زبان هم نشونه ی قدرت اون ملت میشه و هم توسعه ی علم و فرهنگ، ضامن بقای اون زبان.

از یه جایی به بعد از کتاب، شکوه زبان انگلیسی برام کمتر شد. انگار واضح تر و واقعی تر بهش نگاه می کردم. بابت لحظه هایی که برام زبان خیلی مهمی بوده (و در واقع شاید  فهمیدن اینکه یه جایی در عمق وجودم شاید نسبت به زبان مادری خودم اهمیت کمتری قائل بودم)  احساس بدی بهم دست داد. (این در تضاد با ضرورت یادگیری و تسلط به زبان انگلیسی نیست.)

حرف آخر: ما کلمه ی چین رو بارها در این کتاب می بینیم اما من فلسطین رو هم می دیدم....


***خطر فاش شدن داستان***

با وجود همه ی خوبی های کتاب، من یه فاز همه ی سفید پوست ها بد اند و همه ی رنگین پوست ها خوب و یه فاز حق به جانب بودن هم از کتاب احساس می کردم. آزاردهنده نبود اما بود.

جاهایی از کتاب از خودم می پرسیدم آیا شیوه ی نویسنده یا مثلا  کارهای هرمس  رو درست می دونم؟  در اسلام نظر ما در مورد کارهای مشابه این چی می تونه باشه؟

قسمت های آخر کتاب ذهنم رو به چالش کشید و ذهنم درگیر همون مفهومی شد که در زیرعنوان کتاب آورده شده: ضرورت یا عدم ضرورت اعمال خشونت و مسائلی که حول اون شکل می گیره مثل اینکه هدف وسیله رو توجیه می کنه یا نه؟

سوال اینه آیا آخرین تصمیم  رابین درست بود؟  



      
198

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.