بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمد انتظاری

@mohammad1380

19 دنبال شده

18 دنبال کننده

                      
                    

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            هر بار با کسی درباره امیرخانی حرف زدم و پرسید: خب چه کتابایی ازش خوندی؟ من جواب دادم که: ارمیا، قیدار، دوباره نصفه نیمه من او، یک بار نصفه ازبه و کمی از نشت نشا.
آنوقت آن طرف که اغلب هم از طرفداران امیرخانی بود میگفت بیوتن چی؟ و من میگفتم نه! آن هم با شوق و ذوق دستش را تکان میداد که اگر بیوتن را بخوانی نظرت عوض می‌شود. و بعد تعریف میکرد از بیوتن که ادامه ارمیاست و چنین است و چنان و بهترین اثر امیرخانی!
و من فکر میکردم به زمانی که نظرم نسبت به امیرخانی عوض خواهد شد. نظری که بعد از تمام کردن بیوتن در یک صبح جمعه رمضانی نه تنها عوض نشد که چرب تر شد و غلیظ تر.
.
اما درباره من بعد از بیوتن؛
حالا که بعد از دوره فرسایشی مطالعه این رمان ۴۸۰ صفحه ای وقتی به عقب نگاه میکنم میبینم که تجربه خوبی بود، منکر نیستم که ساعات خوبی هم سپری شد، اما خب امیرخانی یک چیزی دارد که فقط میشود گفت تجربه خوبی بود.
راستش اصلا حوصله نقد و به در و دیوار کوبیدن رمان را ندارم _شاید یکروزی فرصت آن هم پیش آمد_ ولی خب همین بی حوصلگی من بعد کتاب خودش یک عالمه سر کوبیدن به دیوار است.
پس سخن کوتاه، دو ستاره بسش است، آن هم به خاطر بعضی بازی های زبانی که گاهی لذت بخش بودند.
          
            از اولین باری که این کتاب را خواندم، بیش از دوسال می گذرد...بیست و چهارمِ تیر ماه سال نود و دو.( دو سال برای یک آدم نوزده ساله زمان زیادی است!)...تابستان کذایی قبل کنکور. بیشتر حجم بیوتن را طبق عادتِ دوران مدرسه، سر کلاس خواندم و حتی یادم هست که سر کدام کلاس تمامش کردم. کلاس مشاوره ی دوشنبه ها:) نشسته بودم ته کلاس و آقای مشاور کلی داشت جدول می کشید و پر حرفی می کرد که چگونه درس بخوانیم . من درگیر این بود بودم که عاقبت اِرمیا می رسد به قطع الوتین یا نه.


یادش به خیر بحث های بعد از بیوتن با دوستان...یک دوستی داشتم که تنها اشتراکمان همین بیوتن و من او بود و "بیا ره توشه برداریمِ" امید و نهایتا "ما عشق را به مدرسه بردیمِ" قیصر امین پور. بعد از خواندن بیوتن یک بحث مفصلی داشتیم در مترو درباره ی سنت و مدرنیته و افراط و تفریط در دین و عاقبت ارمیا! یادش به خیر:)

آن بار خیلی خوشم آمد از بیوتن. اصلا دیوانه ی سبک نوشتنش شدم. دیوانه ی بازی با کلمه های فارسی و انگلیسی و عربی، دیوانه ی پرش زمانی، دیوانه ی سجده واجب ها و اصلا دیوانه ی اسم کتاب...بی وطن...بیوتٍ...بیوتِن...( نه این که الان نباشم:) )...یک دفعه با یک کتاب ایرانی مواجه شده بودم که از هر جهت خوب بود (البته قبلش تجربه ی خوب من او را هم داشتم.) و خوب طبق حدیثی از امیر الموئمنین علاقه ی زیاد چشم را کور و گوش را کر می کند (نقل به مضمون)...برای منم آن موقع کتاب های آقای امیرخانی بی نقص بودند.
چقدر دفاع کردم از این کتاب جا های مختلف. همین امسال در یکی از اردو های دانشگاه، یک نفر حرفی زد که که کلی آن موقع بهش خندیدم. می گفت با وجود علاقه ای که به نوشته های آقای امیرخانی دارد دیگر حاضر نیست کتابی از ایشان بخواند. می گفت بعد از خواندن من او تا مدت ها به کسانی که انگشتر عقیق دست می کردند، حس بدی داشته...آن قدر ها هم بیراه نمی گفت.
این دفعه که بیوتن را خواندم چیز هایی دیدم که دفعه قبل نمی توانستم ببینم. بیوتن اصلا هم بی نقص نیست! با بعضی چیز هایش خیلی مشکل دارم و سر بعضی قسمت هایش خیلی حرف...
آن دفعه اِرمیا را خیلی دوست داشتم و گفتم راحت شد آخرش ولی این دفعه فکر می کنم اِرمی فقط به درد مردن می خورد چون زندگی کردن را بلد نبود. (شعاری شد؟)

با این حال هنوز هم بیوتن یکی از بهترین کتاب هایی است که خواندم.