یادداشت محمد خزائی

بیوتن
        هر بار با کسی درباره امیرخانی حرف زدم و پرسید: خب چه کتابایی ازش خوندی؟ من جواب دادم که: ارمیا، قیدار، دوباره نصفه نیمه من او، یک بار نصفه ازبه و کمی از نشت نشا.
آنوقت آن طرف که اغلب هم از طرفداران امیرخانی بود میگفت بیوتن چی؟ و من میگفتم نه! آن هم با شوق و ذوق دستش را تکان میداد که اگر بیوتن را بخوانی نظرت عوض می‌شود. و بعد تعریف میکرد از بیوتن که ادامه ارمیاست و چنین است و چنان و بهترین اثر امیرخانی!
و من فکر میکردم به زمانی که نظرم نسبت به امیرخانی عوض خواهد شد. نظری که بعد از تمام کردن بیوتن در یک صبح جمعه رمضانی نه تنها عوض نشد که چرب تر شد و غلیظ تر.
.
اما درباره من بعد از بیوتن؛
حالا که بعد از دوره فرسایشی مطالعه این رمان ۴۸۰ صفحه ای وقتی به عقب نگاه میکنم میبینم که تجربه خوبی بود، منکر نیستم که ساعات خوبی هم سپری شد، اما خب امیرخانی یک چیزی دارد که فقط میشود گفت تجربه خوبی بود.
راستش اصلا حوصله نقد و به در و دیوار کوبیدن رمان را ندارم _شاید یکروزی فرصت آن هم پیش آمد_ ولی خب همین بی حوصلگی من بعد کتاب خودش یک عالمه سر کوبیدن به دیوار است.
پس سخن کوتاه، دو ستاره بسش است، آن هم به خاطر بعضی بازی های زبانی که گاهی لذت بخش بودند.
      
8

25

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.