بیوتن

بیوتن

بیوتن

3.9
228 نفر |
42 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

521

خواهم خواند

105

بیوتن بابل زبان و بایبل بازی‌های زبانی است. رضا امیرخانی در مصاحبه‌ای گفته بود من یک بار سنت و مدرنیته را در این رمان باز و بسته کردم. این کتاب گفت‌وگوی نیمه‌ی سنتی و مدرن ذهن ایرانی برای فهم پدیده‌های جهان مدرن است. شخصیت‌ها هر یک خواننده را به دل گفتمان خود می‌کشند و در این میان هزار بازی زبانی رخ می‌دهد؛ بازی‌هایی که گاهی دردناک‌اند و گاهی خنده‌دار، گاهی راه‌گشا هستند و گاهی ره‌زن. و آن‌چه در این میان جوانه می‌زند پرسش و اندیشه است، پیش از پاسخ. این کتاب که محصول سفر و زندگی یک ساله‌ی نویسنده به امریکاست برای نخستین بار در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است.

لیست‌های مرتبط به بیوتن

یادداشت‌های مرتبط به بیوتن

            هر بار با کسی درباره امیرخانی حرف زدم و پرسید: خب چه کتابایی ازش خوندی؟ من جواب دادم که: ارمیا، قیدار، دوباره نصفه نیمه من او، یک بار نصفه ازبه و کمی از نشت نشا.
آنوقت آن طرف که اغلب هم از طرفداران امیرخانی بود میگفت بیوتن چی؟ و من میگفتم نه! آن هم با شوق و ذوق دستش را تکان میداد که اگر بیوتن را بخوانی نظرت عوض می‌شود. و بعد تعریف میکرد از بیوتن که ادامه ارمیاست و چنین است و چنان و بهترین اثر امیرخانی!
و من فکر میکردم به زمانی که نظرم نسبت به امیرخانی عوض خواهد شد. نظری که بعد از تمام کردن بیوتن در یک صبح جمعه رمضانی نه تنها عوض نشد که چرب تر شد و غلیظ تر.
.
اما درباره من بعد از بیوتن؛
حالا که بعد از دوره فرسایشی مطالعه این رمان ۴۸۰ صفحه ای وقتی به عقب نگاه میکنم میبینم که تجربه خوبی بود، منکر نیستم که ساعات خوبی هم سپری شد، اما خب امیرخانی یک چیزی دارد که فقط میشود گفت تجربه خوبی بود.
راستش اصلا حوصله نقد و به در و دیوار کوبیدن رمان را ندارم _شاید یکروزی فرصت آن هم پیش آمد_ ولی خب همین بی حوصلگی من بعد کتاب خودش یک عالمه سر کوبیدن به دیوار است.
پس سخن کوتاه، دو ستاره بسش است، آن هم به خاطر بعضی بازی های زبانی که گاهی لذت بخش بودند.
          

24

            از اولین باری که این کتاب را خواندم، بیش از دوسال می گذرد...بیست و چهارمِ تیر ماه سال نود و دو.( دو سال برای یک آدم نوزده ساله زمان زیادی است!)...تابستان کذایی قبل کنکور. بیشتر حجم بیوتن را طبق عادتِ دوران مدرسه، سر کلاس خواندم و حتی یادم هست که سر کدام کلاس تمامش کردم. کلاس مشاوره ی دوشنبه ها:) نشسته بودم ته کلاس و آقای مشاور کلی داشت جدول می کشید و پر حرفی می کرد که چگونه درس بخوانیم . من درگیر این بود بودم که عاقبت اِرمیا می رسد به قطع الوتین یا نه.


یادش به خیر بحث های بعد از بیوتن با دوستان...یک دوستی داشتم که تنها اشتراکمان همین بیوتن و من او بود و "بیا ره توشه برداریمِ" امید و نهایتا "ما عشق را به مدرسه بردیمِ" قیصر امین پور. بعد از خواندن بیوتن یک بحث مفصلی داشتیم در مترو درباره ی سنت و مدرنیته و افراط و تفریط در دین و عاقبت ارمیا! یادش به خیر:)

آن بار خیلی خوشم آمد از بیوتن. اصلا دیوانه ی سبک نوشتنش شدم. دیوانه ی بازی با کلمه های فارسی و انگلیسی و عربی، دیوانه ی پرش زمانی، دیوانه ی سجده واجب ها و اصلا دیوانه ی اسم کتاب...بی وطن...بیوتٍ...بیوتِن...( نه این که الان نباشم:) )...یک دفعه با یک کتاب ایرانی مواجه شده بودم که از هر جهت خوب بود (البته قبلش تجربه ی خوب من او را هم داشتم.) و خوب طبق حدیثی از امیر الموئمنین علاقه ی زیاد چشم را کور و گوش را کر می کند (نقل به مضمون)...برای منم آن موقع کتاب های آقای امیرخانی بی نقص بودند.
چقدر دفاع کردم از این کتاب جا های مختلف. همین امسال در یکی از اردو های دانشگاه، یک نفر حرفی زد که که کلی آن موقع بهش خندیدم. می گفت با وجود علاقه ای که به نوشته های آقای امیرخانی دارد دیگر حاضر نیست کتابی از ایشان بخواند. می گفت بعد از خواندن من او تا مدت ها به کسانی که انگشتر عقیق دست می کردند، حس بدی داشته...آن قدر ها هم بیراه نمی گفت.
این دفعه که بیوتن را خواندم چیز هایی دیدم که دفعه قبل نمی توانستم ببینم. بیوتن اصلا هم بی نقص نیست! با بعضی چیز هایش خیلی مشکل دارم و سر بعضی قسمت هایش خیلی حرف...
آن دفعه اِرمیا را خیلی دوست داشتم و گفتم راحت شد آخرش ولی این دفعه فکر می کنم اِرمی فقط به درد مردن می خورد چون زندگی کردن را بلد نبود. (شعاری شد؟)

با این حال هنوز هم بیوتن یکی از بهترین کتاب هایی است که خواندم.
          

16

                کتاب خاص و خوبی بود 
ورود ارمیای رزمنده و جامانده در بهشت زهرا به آمریکا و حضورش در میان به ظاهر دوستان
 و توصیفاتش فقط از اقای امیرخانی بر میاد
در طول کتاب همش می گفتم خوب چرا ارمیا باید بره تو جمع همچین ادمایی که نمیفهمنش
با تله عشقی که حتی از اولش هم تردید داشت !!!!!!
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

            توجه: این یادداشت مربوط می‌شود به دو سال پیش که در اینستاگرام منتشر کردم و فکر می‌کنم جایش در بینِ یادداشت‌های بهخوانم خالی است.

قرار بود بیوتن از رضا امیرخانی بیشت و هشتمین کتابی باشد که در سال ۱۴۰۰ خوانده‌ام ولی بدون اغراق باید بگویم خسته‌کننده‌ترین کتابی بود که نه امسال که تا به امروز خوانده‌ام 
داستان سفر یک رزمنده جبهه‌دیده را به ینگه دنیا روایت می‌کند آن‌هم به‌خاطر عشق به دختری که ساکن همان ینگه دنیاست و زبان فارسی را هم به‌زور صحبت می‌کند.
حالا اینکه این رزمنده چطور با یکی دو گفتگوی جسته‌گریخته‌ی سرِ مزار عاشق می‌شود و فکر می‌کند نیمه گمشده‌اش را پیدا کرده است و اصلا چرا این قصه و اینکه بعدش چه می‌شود باید برای مخاطب جذاب باشد و دنبالش راه بیفتد را نفهمیدم ولی تعدد شخصیت‌ها و اسم‌ و القابِ عجیب‌وغریبی که نویسنده به هر کدام از شخصیت‌ها داده و اینکه چون قصه در آمریکا روایت می‌شود و شخصیت‌های ساکن آمریکا زیاد از اصطلاحات انگلیسی استفاده می‌کنند، نصف نوشته‌ها به همین اصطلاحات انگلیسی و ترجمه و زیرنویس آن‌ها اختصاص پیدا‌ کرده به‌شدت روی اعصاب من بود به حدی که گاهی فکر می‌کردم چیزی که می‌خوانم دیکشنری زبان انگلیسی‌ست و نه رمان و ادبیات فارسی !!
واگویه‌های افراطی نویسنده و ایضاً شخصیت اول هم که دیگر قوزبالای‌قوز بود برایِ منِ مخاطبی که یک‌جای ثابت برای فهم درستِ قصه و شخصیت‌ها و افکارشان پیدا‌ نکردم، از بس توی این واگویه‌ها هِی به گذشته و آینده رفت و آمد داشت و گاهی از دستم در می‌رفت که ما دقیقا کجای قصه‌‌ایم.
نمی‌دانم شاید اگر بیشتر صبوری می‌کردم این کتاب نصفه‌خوانده رها نمی‌شد ولی همین‌قدر بگویم که تا صفحه ۱۵۲ از این کتاب ۴۸۰ صفحه‌ای را به زور خواندم یعنی اگر بگویم تا همین صفحه به صورت سینه‌خیز خودم را رساندم اغراق نکرده‌ام.
ولی خودمانیم ۱۵۲ صفحه از یک کتاب، کم پتانسیلی ندارد که تکلیف قصه و شخصیت‌هایش معلوم نباشد ولی من ترجیح دادم شخصیت اولِ جبهه‌دیده‌ی داستان را وسط به قول خودشان دیسکوریسکو رها کنم و کنجکاوِ سرنوشتش نباشم‌.
فقط اینکه برای بار چندم شیرفهم شدم که اگر همه کتاب‌خوان‌های دنیا از نوشته‌های یک نویسنده معروف لذت می‌برند دلیل بر این نیست که تو هم همان حس و حال را تجربه کنی :) 

پی‌نوشت اول: این یادداشت فقط در مورد همان ۱۵۲ صفحه‌ای‌ست که از این کتاب خوانده شده، پس لطفا به آن‌هایی که تمامِ (بیوتن) را مطالعه کرده‌اند برنخورَد. 

پی‌نوشت دوم: تنها کنجکاوی من راجع به این کتاب علت نوشته‌شدن (بیوتن) بود با تِ نقطه‌دار و نه طای دسته‌دار، که حالا می‌دانم صرفا به‌خاطر علاقه امیرخانی به متفاوت نوشتن است :/
          

27