بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ابوالمشاغل

ابوالمشاغل

ابوالمشاغل

4.4
79 نفر |
25 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

168

خواهم خواند

74

من هنوز بستنی را، در خیابانهای پر ازدحام ، لیس می زنم و لیس زنان سراسر خیابان و بستنی را می پیمایم ... من هنوز هم به جانب شیشه ی پنجره ی بسته ی اتاق تو سنگی می پرانم، شاید که صدای شکستن بیدارت کند و به خیابانت بیاورد ... من هنوز با تو می دوم، تا لب مرز، تا دوردست وطن، تا خانه یی مخروب، تا خط مقدم جبهه، تا کنار یک انفجار، تا زمین بازی پشت خانه ی همسایه ... صبر کن ! من در کنار تو جان می دهم نه در کنار منقل، نه با روح بازنشستگی ، نه خسته، نه دلشکسته ، نه بریده و نه آه و ناله کنان... نه... من نمی میرم، جوان پرواز می کنم...

لیست‌های مرتبط به ابوالمشاغل

نمایش همه

پست‌های مرتبط به ابوالمشاغل

یادداشت‌های مرتبط به ابوالمشاغل

            ابوالمشاغل نوشته نادر ابراهیمی همان‌طور که از اسم کتاب مشخصه در زمینه شغلی از مصائب و مشکلات زندگی‌ش میگه که با چه وضعیت‌هایی روبه‌رو شده و برای تخطی نکردن از باور و اعتقادات خودش در سخت‌ترین شرایط مالیِ زندگی، در مقابل  داشتن بهترین فرصت زندگی مرفه، دست از کار کشیده و برای باورهاش استقامت می‌کنه.

کتاب بیشتر به وجود فسادهای سیستمی و سازمانی در دستگاه‌های دولتی و همچنین مواجه با اون در زندگی شخصی نویسنده که خودش رو ابن‌مشغله معرفی می‌کنه می‌پردازه.

ابن‌مشغله برای ساختنِ فیلمِ کتابِ خودش یعنی «آتش بدون دود» وارد عرصه سینما و تلوزیون میشه که باز هم با فضایی روبه‌رو میشه که در تعارض با باورهای خودش میدونه و بر همین اساس به همراه چند نفر از دوستان خودش تصمیم میگیره برای تغییر این وضعیت اقدام کنه و بعد از ورود به فضای سینما آیین‌نامه‌ای داخلی وضع میکنه که دوست دارم این قوانین رو اینجا بنویسم :
مشروب خوری، مطلقا ممنوع! مصرف تریاک حشیش و شیره و… هر نوع مخدر شناخته شده یا ناشناس مانده‌ی دیگر، مطلقا ممنوع! ورق بازی و هر نوع قمارِ یک نفره، دو نفره، چند نفره، به هر شکل و اسم، حتی بدون شکل و اسم، مطلقاً ممنوع! پوشیدن لباس‌های آستین کوتاه یا هر جای دیگر کوتاه، و نیز باز بودنِ دگمه‌های بالای یقه، برای آقایان و بانوان محترم، مطلقاً ممنوع! گپ زدن‌های دو نفره‌ی آقایان و بانوان محترم، جدا از جمع و بیرون ِ ﴿سالنِ گفت‌وگو﴾ یا محل تمرین و سر صحنه، مطلقاً ممنوع! بیرون رفتنِ آقایان و بانوانِ محترم از محوطه‌ی اردوگاه، بدون اجازه و حضور نماینده‌ی اردوگاه، مطلقاً ممنوع! گفتنِ هر نوع لطیفه، مَثَل و مَتَل که توهین یا بی احترامی نسبت به مردم یکی از بخش‌های وطن تلقی شود، مطلقاً ممنوع!

این قوانینِ انقلاب‌گونه من رو بیاد کتابِ قلعه حیواناتِ جورج اورول انداخت اونجا که حیوانات هر روزشون رو با سرود انقلابی که ترتیب داده بودن شروع می‌کردن و همیشه ادامه می‌دادن و در نهایت هم تونستن با اتحادشون انقلاب رو به ثمر برسونن که البته اونجا هم وجود فساد در سیستم باعث انحراف انقلاب‌شون شد. ابن مشغله با همه‌ی مصائب سعی کرد تا آخرین لحظه برای تغییر و به هدف رسیدن تلاش کنه ولی غافل از اینکه برای یک انقلاب باید به اِن‌تا قُلاب وصل شد(تعبیر شخصی بود😅) تا انقلاب به ثمر بنشینه. و در نهایت با وجود کارهای دیگر بعد از ساخت فیلم آتشِ بدون دود، فساد‌ها و باج‌خواهی‌ها باعث از بین رفتن گروه و بی کاری چندین باره ابن‌مشغله میشه.
          
            «ابولمشاغل»
تصور کن که نشسته ای و هنرمندی خوان دلش را صمیمانه برای تو بگشاید و از ناملایمات روزگار شغلی و حرفه ای اش برایت قصه ها تعریف کند. اگر «ابن مشغله» را نخواندی اصلا به سراغ این کتاب نرو که این دو تقدم و تاخری دارند بسان «نوجوانی» و «میان سالی». 

کسانی که حال و حوصله و دل و دماغی برای شنفتن حرف دل و تجربه چندساله بزرگ مردان را ندارند از نظر من یا متکبرترین انسان ها هستند و یا دل مرده ترین آنها. صراحت لهجه ابن مشغله مرا هم بی پروا کرده است! یافتن کسی که در تلویزیون زمان حکومت سابق کارهایی انجام داده و با امثال محمدعلی کشاورزها کار کرده، مثل یک مرد -اینجا نقش صفت دارد،هرچند بدعتی است در ادبیات- جان و مال و آبرویش را در دست گرفته و برای آرمان هایش جنگیده و با هرکسی نشست و برخواست نکرده و حتی پس از انقلاب با تمام دغدغه های روشنفکری اش در کمال متانت به قم می رود و برای طلاب کلاس برگزار می کند و سپس راهی جبهه های جنوب می شود چون حسی وظیفه شناسانه وجدان کم نظیرش را به تحرک وا داشته بود. 

دوست عزیزم، همانی که این متن را می خوانی، با فراغ بال و خاطری آسوده شما را می سپارم به قلم این دستان خسته و دل شکسته که با چشمان با صلابتش از مرزهای اندیشه این خاک پهناور دفاع کرد. 
روح و یاد و اندیشه ات جاوید سرباز وطن.
          
            نادر ابراهیمی در ابن مشغله و ابوالمشاغل کنار شما می نشیند و همه تجربه های گرانی را که بابت به دست آوردنشان سختی های زیادی کشیده رایگان به شما می دهد. آنچه که این تجربه را ارزشمند می کند این است که کسی که جلوی شما نشسته یکی مثل شماست با همه خطاها و اشتباهاتی که هر انسان دیگری ممکن است بکند؛ با اینکه برای خودش خط قرمز و اصولی دارد دارد و سعی می کند به آن اصول پایبند باشد، اما تلاش نمی کند از خودش یک اسطوره بسازد و هر وقت خطایی کرده و اعتراف می کند.
با وجود همه درس هایی که این دو کتاب دارد، به نظرم مهم ترین درس آن "امید" است. نادر از خیلی ها زخم می خورد؛ از اجنبی و غریبه گرفته تا آشنا (که به قول خودش آشنا میزند و بد میزند) اما هیچ وقت ناامید نمی شود و هر بار قوی تر برمی خیزد و بیشتر تلاش می کند. هر دری که روی او می بندند او در دیگری پیدا می کند و شغل دیگری.
درس دیگر زندگی نادرابراهیمی که همیشه برای من تحسین برانگیز بوده، عزت نفس و شجاعت اوست. مردی که هیچ وقت در بند پول و جایگاه قرار نمی گیرد و هیچ چیز او را وسوسه نمی کند تا وارد بازی باج دادن و باج گرفتن شود. نادر می گوید: " مساله اساسی انسان مسئول عصر ما غلبه بر ظلم نیست؛ ناسازگاری قطعی و لجوجانه با ظلم است" یعنی همان کاری که او در برابر سیستم فاسد اداری می کند.
نکته دردناک کتاب این است که همه آن مشکلات، باج ها، رانت ها و سواستفاده های دوران پیش از انقلاب، عینا در دوران  پس از انقلاب هم تکرار می شود و عوض شدن آدمها هیچ تاثیری در سیستم کاری کشور ندارد.
من اگر رئیس آموزش و پرورش بودم این دو کتاب را به عنوان منبع درسی می گذاشتم تا همه آن جوان هایی که قرار است روزی در این مملکت کار و زندگی کنند، بدانند که می شود با پایبندی به اصول و ارزش ها و عزت نفس کار کرد، درست بود و ماند؛ هر چند که راحت نیست.
" بدون هیچ تردید، در هر شرایطی، و اوضاعی، می توان، قطعا، درست بود و درست ماند؛ منتهی، در برخی شرایط، درست بودن و ماندن، بسیار دشوار است، و در برخی شرایط، فقط دشوار!"


بخشی هایی از کتاب

آرزو ها سربازان سپاه زندگی ما هستند...
برای یک سپاه،  حتی اگر یک سرباز هم به پیروزی برسد اما آن پیروزی واقعی، عمیق، ماندگار و معتبر به اعتبار یک آرمان باشد، کافی ست.

پیمودن راه نو، گفتن حرف نو، پدیدآوردن کارنو، درد دارد و مشقت و مصیبت.