بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Hossein Rastegar

@hras93

7 دنبال شده

2 دنبال کننده

                      i can't explain but i wanna try.
                    
hras93

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ثبت نکرده است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

Hossein Rastegar پسندید.
Hossein Rastegar پسندید.
Hossein Rastegar پسندید.
            گوته بعد از شکست امپراطور محبوش، یعنی ناپلئون، از جنگ‌ها که دور و اطرافش رو پر کرده بودند خسته شد ‌و حالی مثل حال شعرای ما بعد از حمله مغول رو پیدا کرد. شعرای ما بعد از خون ریزی‌های چنگیز به عرفان پناه بردن و گوته هم به شرق (که تو نظرش ما باشیم). در این بین ترجمه ای آلمانی از حافظ به دستش رسید که اون رو شیفته خودش کرد و نتیجه شد دیوان غربی - شرقی.

کتاب بیشتر مجموعه مقالاتیه که در شرح و بسط اشعار این دیوان و اگر چه بعضاً حاوی نکات جالبیه اما به صورت کلی حوصله آدم رو سر می‌بره. شاید به درد کسی که بخواد خیلی تخصصی بخونه بخوره ولی به نظرم در این صورت هم اگه آقای حدادی با همین اطلاعات داخل کتاب زحمت تالیف یه اثر مستقل رو میکشید خیلی بهتر بود.

فقط نکته‌‌ای که به نظرم خیلی جالب اومد این بود که با اینکه ترجمه آلمانی حافظ خیلی چنگی به دل نمیزده ولی گوته با شم شاعرانه خودش متوجه شده که منظور حافظ از شراب دو پهلوعه و اونم این کلمه رو تو اشعارش دوپهلو استفاده کرده و به سمت برداشت افراطی و یا تفریطی از اون نرفته.
          
Hossein Rastegar پسندید.
Hossein Rastegar پسندید.
Hossein Rastegar پسندید.
Hossein Rastegar پسندید.
            داستانی زیبا، دردناک وسوزناک
از همونا که نويسنده قلب خواننده رو هدف قرار میده
اشک هام بی اختیار گونه هام رو خیس میکردن و با خودم میگفتم
اینه قدرت کلمات
همینه.
شوخی های کوچیک و بامزه بین شخصیت ها، این غم بزرگ رو خیلی قابل تحمل تر می‌کرد ولی هنوز جای زخمش میمونه. 
خیلی دلم رو شکست. و در طول خوندن، داشتم آروم میخوندم تا کتاب دیرتر تموم بشه
و از اون کتاب هایی هست که میتونی در عرض 2 یا 3 روز تمومش کنی انقدر که تورو وادار به خوندنش میگیره
درک کردم که تو هرچقدر هم بدنت پیر باشه ولی قلبت جوان، در اصل یه جوونی
مهم نیست 80 سالت باشه یا 16
مهم اینه خودت فکرمیکنی چند سالته
کمی پیش تمومش کردم و هنوزم اشکام بند نیومدن
پدر مادر آرئوم شاید در چندین دهه بعد شبیه اون میشدن، ولی اون توی 16 سالگی شبیه چندین دهه بعده پدرومادرش بود
شخصیت لی‌سوها باعث شد بفهمم عشق رو میشه تجربه کرد، حتی اگه هیچ ایده ای از چهره طرف مقابلت نداشته باشی، با شنیدن صدای زنگش قلب پیرت تا آسمونا تند میزنه
روایتی دردناک و همینطور عاشقانه
با نويسنده خیلی همزاد پنداری کردم
بیشتر قسمت های کتاب چیزهایی نوشته بود که من هم دقیقا مثل اون بودم
و از طرفی میشه گفت بهترین کسی که میشد تورو درک کنه نويسنده هست
همه قسمت های داستان به قدری ظریف و قشنگ به تصویر کشیده شده بودن که چیزی ندارم بگم
اتفاقات، جوری که احساسات باید احساس بشن، رنگ ها، توصیفات، تشبیه هاا، و کارهای آرئوم به عنوان یه نوجوان 80 ساله.
به معنای واقعی کلمه شاهکار بود و هست و حاضرم بارها و بارها بخونمش
و امیدوار بودم که بتونم دوباره برای بار اول بخونمش
شاید بار دوم من خیلی نتونم با نويسنده و شخصیت داستان ها همزاد پنداری کنم.
باباجانگ کوچولو هم شخصیت مورد علاقم بود، البته که آرئوم هم بود، ولی باباجانگ به عنوان یه شخص پیر ولی کودک دوست خوبی برای آرئوم بود.
وقتایی که آرئوم میگفت چقدر حسه خوبیه که کسیو داشته باشی تا درمورد همه چیز باهاش حرف بزنی خیلی موافق بودم باهاش.
هنوزم با این کتاب کار دارم.
کاش میشد بی‌نهایت تا ستاره داد بهش.
ممنون از این کتاب خوب، خیلی وقت بود همچین کتاب جذاب و خوبی نخونده بودم.
♡♡