هدی اسماعیل‌نیا

هدی اسماعیل‌نیا

کتابدار
@hodaesmaeilnia

20 دنبال شده

13 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        اعتراف می‌کنم که تو انتخاب کلمه‌های درست، برای انتقال درصد زیادی از افکار و احساساتم راجع‌به آنا کارنینا، بسیار ناتوانم. 
اما باید بگم که یه بار دیگه، همونطور که داشتم زار می‌زدم چون مثل همیشه تولستوی حقیقت زندگی رو به زیبایی و با قدرت کوبیده بود تو صورتم، حس کردم که از یک سفر دور و دراز برگشتم‌.
از روسیه‌ی قرن ۱۹.
و دقیقا بعد از تموم شدن کتاب، دچار افسردگی بعد از سفر شدم. :))
دقیقا همونقدر که توی سفر یه‌سری قاب‌های خاطره‌انگیز توی ذهن ثبت می‌شن و ممکنه حتی با آدم‌های جدید آشنا بشیم، همونقدر از این کتاب قاب‌های خاطر‌انگیز برام ثبت شد و با آدم‌های زیادی آشنا شدم که بعضی از اون‌ها رو حتی تا عمیق‌ترین لایه‌های شخصیتی‌شون شناختم.
استیوا و همسر ساده و مهربونش دالی
آنا و کارنین بسیار ترحم‌برانگیز
ورونسکی منفورِ رو اعصاب
و موردعلاقه‌ترین‌های من، کیتی و لوین دوست‌داشتنی.
-------------------------
من این کتاب رو با اجرای بی‌نظیر آقای علی عمرانی گوش کردم و پیشنهاد می‌کنم که اگر اهل کتاب صوتی هستید، از دستش ندید.
-------------------------
برای بیشتر نوشتن فکر می‌کنم که نیاز دارم حداقل یه چند بار دیگه کتاب رو بخونم اما فقط این رو بگم: توی بخش‌های پایانی کتاب که افکارو تحولات لوین رو نشون می‌داد، این قسمت از دعای ابوحمزه‌ی ثمالی مدام توی ذهنم تکرار می‌شد:
"بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ.
تو را به تو شناختم، و تو مرا بر هستى خود راهنمایى فرمودى، و به سوى خود خواندى، و اگر راهنمایى تو نبود، من نمی‌دانستم تو که هستى"



      

6

        "فداکاری مظنون x" اولین داستانیه که تو سبک جنایی خوندم. و باید بگم علی‌رغم اینکه تا حدی حدس زده بودم که آخرش چی می‌شه، برام خیلی هیجان‌انگیز بود.
اینکه گفتم تا حدی قابل حدس بود، اصلا ناامیدتون نکنه چون به اندازه‌ی کافی چیزهایی هستن که نمی‌دونید و قراره در ادامه شگفت‌زده بشید. 
-------------------------
ابتدای داستان با هویت قاتل و انگیزه‌ش از قتل آشنا می‌شیم و در ادامه شاهد کارآگاه‌بازی‌های پلیس برای کشف حقیقت هستیم. و ایشیگامی هم شخصیتیه که کل داستان حول نبوغ اون می‌چرخه و واقعا شایستگی این رو داره که ایستاده براش یه کف مرتب زد. :)) و به نظرم ماجرای اصلی داستان، جدای از کشف ماجرای قتل شاید کشف هویت پیچیده‌‌ی ایشگامی باشه. 
-------------------------
اگر از این تست‌های روانشناسی آنلاین داده باشید، اکثرا توی نتیجه، منطق و احساس روبه‌روی هم قرار می‌گیرن و درنهایت توی این رقابت تنگاتنگ، یکی بر اون یکی غلبه پیدا می‌کنه و من همیشه برام سوال بوده که آیا واقعا آدمی که خیلی منطقیه نمی‌تونه درآن واحد خیلی احساسی باشه؟ آیا واقعا منطق و احساسات نمی‌تونن خوش و خرم و دست‌در‌دست، دوستانه با هم زندگی کنن؟
این موضوع توی شخصیت ایشگامی برای من کاملا نمود پیدا کرد و من برخلاف نظر یوکاوا که معتقد بود تمام وجود ایشیگامی منطقه و احساسات با اختلاف خیلی زیاد توی جایگاه دوم قرار دارن. معتقدم که داستان از جایی شروع می‌شه که احساسات ایشیگامی بر منطقش چیره می‌شن. جایی که شاید راه منطقی و اخلاقی‌ اعتراف قاتل باشه اما ایشیگامی تصمیم می‌گیره تا به خاطر احساساتش، با نهایت دقت و ذکاوت نقشه‌ای رو طراحی کنه تا یاسکو رو از این مخمصه نجات بده.
این بخش از هویت ایشیگامی از نیمه‌ی داستان کم‌کم خودش رو بروز می‌ده و آخر داستان به اوج خودش می‌رسه که حقیقتا باید خون گریست. :')))
در آخر این رو هم اضافه کنم که به نظرم آقای هیگاشینو که انقدر خلاقه، می‌تونست یه اسم بهتر برای داستانش انتخاب کنه. 
همچنین دلم می‌خواد به پایان کتاب هم یه گیری بدم اما اونقدر زخمی‌م کرده که تصمیم گرفتم سکوت پیشه کنم. :')
      

0

        "اتاق شماره ۶" داستانیه که توسط یک پزشک نوشته شده و چخوفِ پزشک سعی می‌کنه تا شرایط جامعه‌ی روسیه‌ و نظامِ پزشکی زمان خودش رو به تصویر بکشه. 
داستان کوتاهی که نشون می‌ده ژست روشن‌فکری گرفتن، تا وقتی که درکی از درد و رنج وجود نداشته باشه، در عین اینکه شاید از آدم یک شخصیت متفکر و عاقل بسازه، خیلی هنر نیست. 
بله، خیلی ساده‌ست، کسی که رنج رو فقط از خوندن اون روی کاغذ یا شنیدنش از این و اون درک کرده، دست‌به‌کمر و با ژست عقل‌ِ کُل، درباره‌ی فلسفه‌ی درد و رنج سخنرانی کنه. 
"خشنودی و سعادت واقعی در دنیای خارج نیست، بلکه در درون توست" و از اینطور موعظه‌ها. :)
-------------------------
فضای داستان و سرنوشت آندره یفیمیچ من رو تا حدی یاد فیلم "One Flew Over the Cuckoo's Nest" با ترجمه فارسی "پرواز بر فراز آشیانه فاخته" انداخت.

▪︎ دیوانه‌ی واقعی کیه؟
▪︎ همه دیوانه‌ها، واقعا دیوانه‌‌ان؟ یا پرجسب دیوانه‌بودن رو به‌دنبال خودشون یدک می‌کشن؟
▪︎ خطی که عقل و جنون را از هم جدا می‌کنه، کجاست؟
▪︎ جامعه در دیوانگی آدم‌ها چه نقشی داره؟
...
و همچنان مقدار متنابهی از این‌طور سوال‌ها، که یکهو بعد از خوندن این کتاب به مغز آدم هجوم میارن...

      

0

باشگاه‌ها

نمایش همه

باشگاه کارآگاهان

713 عضو

خدمتکار

دورۀ فعال

باشگاه ال‌کلاسیکو

547 عضو

سفر به دور اتاقم

دورۀ فعال

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

635 عضو

آرزوهای بزرگ

دورۀ فعال

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

از جناب غول چه خبر؟

0

علم شناخت یا شناخت پژوهی: مقدمه ای بر رویکردها،  نظریه ها و پژوهش های علمی درباره ذهن

2

بله کاملا درست می‌گید. یکی مثل ویلیام جیمز ‌ خودش میاد کارکردگرایی رو هدایت می‌کنه به سمت عمل‌گرایی ولی از اون‌طرف توی رفتارگرایی، اسکینر حتی میاد در جواب نقدهایی که درمورد باگ ایده‌ش مطرح شده، کتاب می‌نویسه. اونطور که خوندم ظاهرا خیلی هم ساده‌انگارانه مسئله زبان رو توجیه می‌کنه که خب بعدا چامسکی از خجالتش در میاد. تو کتاب هم نوشته به صورت "گزنده" انتقاد کرده.😅

3

روان شناسی شناختی

3