بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فاطمه سالاری

@fatsalari

46 دنبال شده

45 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

اولین مواجههٔ من با آقای اومبرتو اکو که باعث شد دو تا کتاب دیگه‌ش رو هم بذارم تو فهرست انتظارم :)


داستان کتاب تو قرون وسطی می‌گذره، در اوایل قرن ۱۴ میلادی.
راوی یه راهب پیره که در زمان رخداد وقایع کتاب نوآموز جوونی بوده که در کنار استادش، ویلیام، راهی صومعه‌ای ایتالیایی میشه.
ویلیام که در واقع برای شرکت در مذاکره‌ای بین طرفداران فرقهٔ فرانسیسیان و نمایندگان پاپ به این صومعه اومده، در بدو ورود با معمای یه قتل مواجه میشه و به درخواست دیرسالار شروع می‌کنه به کنکاش دربارهٔ وقایع عجیب رخ‌داده در صومعه...
کل این ۸۸۰ صفحه هم در واقع در هفت روز اتفاق می‌افته...

 🔅🔅🔅🔅🔅

ویلیام یه دانشمنده، آدم باهوشی که می‌تونه با به کار بردن منطق، از مشاهداتش به علل وقایع برسه و مدل برخوردش با معماها من رو یاد شرلوک هلمز می‌انداخت (این آقای ویلیام اصولا باسکرویلی هم بود که باز یادآور «درندهٔ باسکرویل» آرتور کانن دویله).
و آدسو، راوی داستان، یه پسر نوجوونه که به سلک راهبان دراومده و به درخواست خانواده‌ش ملازم ویلیام شده و همه جا اون رو استاد خطاب می‌کنه.

🔅🔅🔅🔅🔅

بخش‌های زیادی از کتاب به گفتگوهای فلسفی و الهیاتی اختصاص داده شده که احتمالا از حوصلهٔ خیلی‌ها خارج باشه :) ولی من به شخصه از این تیکه‌ها هم لذت بردم.

البته یه جاهایی بود که موقع گوش دادن بهش جدا قیافه‌م اینطوری می‌شد: 😵‍💫
😂
اومبرتو اکو اصولا خودش یه تاریخ‌دانه با تخصص قرون وسطی. اینجا هم کلی بحث‌های تاریخی داریم مثل درگیری کهتران فرقهٔ فرانسیسیان با پاپ یوآنس بیست و دوم، که جدا از نصفشم سر در نیاوردم 😄
البته اینم هر چی می‌گذره واضح‌تر میشه، یعنی اولش یهو میاد چندین صفحه تاریخ میگه که آدم می‌مونه چی به چیه ولی بعد که پیش می‌ره کم‌کم می‌فهمه هر کی کجای این دعوا ایستاده و اصلا درگیری سر چیه 😅
دلم می‌خواست الان که کتاب رو تموم کردم برگردم یه دور از اول اون بخش‌های تاریخی رو بخونم، و کلا یه مقدار بیشتر در موردشون جستجو کنم...

🔅🔅🔅🔅🔅

وسط بحث‌های فلسفی/الهیاتی و تاریخی خط معمایی داستان هم ادامه داره و با اضافه شدن قتل‌ها گره‌های بیشتری ایجاد میشه.

من این بخش‌های معمایی رو هم خیلی دوست داشتم، مخصوصا به خاطر نوع حل مسئلهٔ ویلیام.
البته که اینجا هم یه سری چیزا رو نفهمیدم، مثلا تصور نقشهٔ  هزارتوی کتابخونه جدا از توانایی اندک من در تجسم فضایی برنمی‌اومد 😵‍💫😄
ولی اینقدر بخش‌های دیگه‌ش جالب بود که خیلی غصهٔ این قسمت‌ها رو نخورم :)

🔅🔅🔅🔅🔅

یکی از نکات مهم جذابیت داستان هم برای من شخص ویلیام بود.
آدمی که در عین دینداری، عقل‌گرا و علم‌گراست.
صادقانه بگم که در تصور عامیانه‌م از قرون وسطی این دیدگاه‌های علمی جایی نداشت.
اینجا با رویکردهایی طرفیم که باز در نظر غیر تخصصی من چندان تفاوتی با رویکردهای علم جدید ندارن (از دوستان فلسفه علمی و دیگر متخصصان تقاضا دارم که این اظهارنظر غیر تخصصی رو بر من ببخشایند 😂). ویلیام در موارد متعددی از استادش راجر بیکن نام می‌بره، یه شخصیت واقعی که در نوع خودش خیلی جالب به نظر می‌رسه و توصیفاتش به نظرم قشنگ به یه ساینتیست می‌خوره 😄

من از شخصیت ویلیام خیلی خوشم اومد و جدا دلم می‌خواست می‌تونستم مدتی مثل آدسو ملازمش باشم 😅

تو بحث‌های فلسفی/الهیاتی کتاب هم می‌شد موضوعاتی رو پیدا کرد که هنوز که هنوزه بین دینداران ادیان مختلف، حداقل ادیان ابراهیمی، در جریانه.
عجیب هم نیست. ما هنوز دین داریم و دنیا و با پرسش‌هایی که در مورد نسبت این دو تا وجود دارن درگیریم...
در واقع، کتاب خیلی جاها اشارات مسیحی داره که ممکنه برای ما غیر مسیحی‌ها ملموس نباشه ولی هستهٔ اصلی بحث‌ها به نظرم محدود به نسخهٔ خاصی از ادیان الهی نیست.

کلا هم به نظرم رویکرد نویسنده در قبال دین و قرون وسطی منصفانه بود...

🔅🔅🔅🔅🔅

من نسخهٔ صوتی کتاب رو با صدای آقای رضا عمرانی (با برنامهٔ نوار) گوش دادم و از اجرای ایشون جدا راضی بودم. 
البته نسخهٔ متنی کتاب رو هم خریدم و تو خیلی از موارد بعد از گوش دادن به صوت، یه مروری هم از روی متن می‌کردم :)
زبان اصلی کتاب هم ایتالیاییه و تا جایی که می‌دونم این نسخهٔ فارسی از روی همین نسخهٔ اصلی ایتالیایی ترجمه شده.
اینجا من دیگه امکان مقایسهٔ متن اصلی با ترجمه رو نداشتم ولی در همون حد فارسی که می‌دیدم ترجمهٔ آقای علیزاده خیلی خوب بود.
البته ترجمهٔ انگلیسی کتاب رو هم گرفتم ولی اینقدر سنگین بود و پر از جملات لاتین ترجمه‌نشده که کلا بی‌خیالش شدم 😄 (آقای اکو اعتقاد داشته باید لاتین بلد باشی اگه نیستی همون بهتر که نصف متن کتاب رو نفهمی 😅).

🔅🔅🔅🔅🔅

در نهایت اینکه کتاب واقعا سخت‌خوانه و اگه صرفا می‌خواستم متنی بخونم تموم کردنش بیشتر از اینها طول می‌کشید. با این حال ولی خیلی دوستش داشتم و دو تا کتاب دیگهٔ نویسنده، یعنی آونگ فوکو و گورستان پراگ، رو هم گذاشتم که بعدا گوش بدم. البته آتئیست بودن یا در واقع شدن جناب اومبرتو یه مقدار زد تو ذوقم ولی خب اصولا تو دنیای کتابخونی و درسی من از این چیزا زیاد پیدا میشه و اینا باعث نمیشه از کسی دست بکشم 😂
            اولین مواجههٔ من با آقای اومبرتو اکو که باعث شد دو تا کتاب دیگه‌ش رو هم بذارم تو فهرست انتظارم :)


داستان کتاب تو قرون وسطی می‌گذره، در اوایل قرن ۱۴ میلادی.
راوی یه راهب پیره که در زمان رخداد وقایع کتاب نوآموز جوونی بوده که در کنار استادش، ویلیام، راهی صومعه‌ای ایتالیایی میشه.
ویلیام که در واقع برای شرکت در مذاکره‌ای بین طرفداران فرقهٔ فرانسیسیان و نمایندگان پاپ به این صومعه اومده، در بدو ورود با معمای یه قتل مواجه میشه و به درخواست دیرسالار شروع می‌کنه به کنکاش دربارهٔ وقایع عجیب رخ‌داده در صومعه...
کل این ۸۸۰ صفحه هم در واقع در هفت روز اتفاق می‌افته...

 🔅🔅🔅🔅🔅

ویلیام یه دانشمنده، آدم باهوشی که می‌تونه با به کار بردن منطق، از مشاهداتش به علل وقایع برسه و مدل برخوردش با معماها من رو یاد شرلوک هلمز می‌انداخت (این آقای ویلیام اصولا باسکرویلی هم بود که باز یادآور «درندهٔ باسکرویل» آرتور کانن دویله).
و آدسو، راوی داستان، یه پسر نوجوونه که به سلک راهبان دراومده و به درخواست خانواده‌ش ملازم ویلیام شده و همه جا اون رو استاد خطاب می‌کنه.

🔅🔅🔅🔅🔅

بخش‌های زیادی از کتاب به گفتگوهای فلسفی و الهیاتی اختصاص داده شده که احتمالا از حوصلهٔ خیلی‌ها خارج باشه :) ولی من به شخصه از این تیکه‌ها هم لذت بردم.

البته یه جاهایی بود که موقع گوش دادن بهش جدا قیافه‌م اینطوری می‌شد: 😵‍💫
😂
اومبرتو اکو اصولا خودش یه تاریخ‌دانه با تخصص قرون وسطی. اینجا هم کلی بحث‌های تاریخی داریم مثل درگیری کهتران فرقهٔ فرانسیسیان با پاپ یوآنس بیست و دوم، که جدا از نصفشم سر در نیاوردم 😄
البته اینم هر چی می‌گذره واضح‌تر میشه، یعنی اولش یهو میاد چندین صفحه تاریخ میگه که آدم می‌مونه چی به چیه ولی بعد که پیش می‌ره کم‌کم می‌فهمه هر کی کجای این دعوا ایستاده و اصلا درگیری سر چیه 😅
دلم می‌خواست الان که کتاب رو تموم کردم برگردم یه دور از اول اون بخش‌های تاریخی رو بخونم، و کلا یه مقدار بیشتر در موردشون جستجو کنم...

🔅🔅🔅🔅🔅

وسط بحث‌های فلسفی/الهیاتی و تاریخی خط معمایی داستان هم ادامه داره و با اضافه شدن قتل‌ها گره‌های بیشتری ایجاد میشه.

من این بخش‌های معمایی رو هم خیلی دوست داشتم، مخصوصا به خاطر نوع حل مسئلهٔ ویلیام.
البته که اینجا هم یه سری چیزا رو نفهمیدم، مثلا تصور نقشهٔ  هزارتوی کتابخونه جدا از توانایی اندک من در تجسم فضایی برنمی‌اومد 😵‍💫😄
ولی اینقدر بخش‌های دیگه‌ش جالب بود که خیلی غصهٔ این قسمت‌ها رو نخورم :)

🔅🔅🔅🔅🔅

یکی از نکات مهم جذابیت داستان هم برای من شخص ویلیام بود.
آدمی که در عین دینداری، عقل‌گرا و علم‌گراست.
صادقانه بگم که در تصور عامیانه‌م از قرون وسطی این دیدگاه‌های علمی جایی نداشت.
اینجا با رویکردهایی طرفیم که باز در نظر غیر تخصصی من چندان تفاوتی با رویکردهای علم جدید ندارن (از دوستان فلسفه علمی و دیگر متخصصان تقاضا دارم که این اظهارنظر غیر تخصصی رو بر من ببخشایند 😂). ویلیام در موارد متعددی از استادش راجر بیکن نام می‌بره، یه شخصیت واقعی که در نوع خودش خیلی جالب به نظر می‌رسه و توصیفاتش به نظرم قشنگ به یه ساینتیست می‌خوره 😄

من از شخصیت ویلیام خیلی خوشم اومد و جدا دلم می‌خواست می‌تونستم مدتی مثل آدسو ملازمش باشم 😅

تو بحث‌های فلسفی/الهیاتی کتاب هم می‌شد موضوعاتی رو پیدا کرد که هنوز که هنوزه بین دینداران ادیان مختلف، حداقل ادیان ابراهیمی، در جریانه.
عجیب هم نیست. ما هنوز دین داریم و دنیا و با پرسش‌هایی که در مورد نسبت این دو تا وجود دارن درگیریم...
در واقع، کتاب خیلی جاها اشارات مسیحی داره که ممکنه برای ما غیر مسیحی‌ها ملموس نباشه ولی هستهٔ اصلی بحث‌ها به نظرم محدود به نسخهٔ خاصی از ادیان الهی نیست.

کلا هم به نظرم رویکرد نویسنده در قبال دین و قرون وسطی منصفانه بود...

🔅🔅🔅🔅🔅

من نسخهٔ صوتی کتاب رو با صدای آقای رضا عمرانی (با برنامهٔ نوار) گوش دادم و از اجرای ایشون جدا راضی بودم. 
البته نسخهٔ متنی کتاب رو هم خریدم و تو خیلی از موارد بعد از گوش دادن به صوت، یه مروری هم از روی متن می‌کردم :)
زبان اصلی کتاب هم ایتالیاییه و تا جایی که می‌دونم این نسخهٔ فارسی از روی همین نسخهٔ اصلی ایتالیایی ترجمه شده.
اینجا من دیگه امکان مقایسهٔ متن اصلی با ترجمه رو نداشتم ولی در همون حد فارسی که می‌دیدم ترجمهٔ آقای علیزاده خیلی خوب بود.
البته ترجمهٔ انگلیسی کتاب رو هم گرفتم ولی اینقدر سنگین بود و پر از جملات لاتین ترجمه‌نشده که کلا بی‌خیالش شدم 😄 (آقای اکو اعتقاد داشته باید لاتین بلد باشی اگه نیستی همون بهتر که نصف متن کتاب رو نفهمی 😅).

🔅🔅🔅🔅🔅

در نهایت اینکه کتاب واقعا سخت‌خوانه و اگه صرفا می‌خواستم متنی بخونم تموم کردنش بیشتر از اینها طول می‌کشید. با این حال ولی خیلی دوستش داشتم و دو تا کتاب دیگهٔ نویسنده، یعنی آونگ فوکو و گورستان پراگ، رو هم گذاشتم که بعدا گوش بدم. البته آتئیست بودن یا در واقع شدن جناب اومبرتو یه مقدار زد تو ذوقم ولی خب اصولا تو دنیای کتابخونی و درسی من از این چیزا زیاد پیدا میشه و اینا باعث نمیشه از کسی دست بکشم 😂
          
            این کتاب رو می‌تونین به عنوان یه کتاب مرجع درباره نحوه تشکیل اون دولت جعلی جانی گوشه کتابخونه‌تون داشته باشین. خوبه هر از گاهی بخونین تا اطلاعات تو ذهنتون نو بمونه و موقع جواب دادن به کسایی که بدون هیچ سوادی یا انصافی دری وری می‌گن، آماده باشین. با خوندن این کتاب براتون مشخص میشه که چرا شروع جنگ ۲۰۲۳ اسراییل - غزه از ۷ اکتبر و با حمله صبحگاهی حماس شروع نشد. این جنگ قدمتی ۷۵ ساله داره؛ تازه اگه از روز نکبت ۱۹۴۸ حساب کنیم و به چند سال قبل‌تر برنگردیم که به حدود ۸۰ سال هم می‌رسه.

علیانی کاملا روایت خودش رو از ماجرا داده. این به معنای تحریف یا دروغگویی نیست. بلکه ترتیب روایت‌ها و قایع تاریخی رو از جایی که خودش صلاح دونسته شروع کرده و ادامه داده تا بتونه نقشه راهی جامع برای خواننده فراهم کنه. هر چه تو کتاب جلوتر میریم این نقشه زوم بیشتری پیدا می‌کنه و جنایت‌ها ترسناک‌تر و غیرقابل‌تحمل‌تر میشن.
زبان علیانی خیلی صمیمیه و کاملا مخاطب رو با خودش همراه می‌کنه. شبیه همین برنامه تلویزیونیش که تو شبکه چهار داره و درباره فلسطین حرف می‌زنه. 
البته خودش چندبار گفته من این عنوان رو برای کتاب انتخاب نکرده بودم و انتشارات باهاش مثل بچه سرراهی رفتار کرده. اما واقعا نمی‌دونم چه اسمی می‌تونست مصیبت صهیونیسم رو در منطقه به این خوبی منعکس کنه.
خیلی عمیق دلم می‌خواد تو همین جنگ تومار اسراییل پیچیده و واقعا از روی زمین محو بشه. خیلی آروزی دوریه ولی محال نیست. اما بهای نزدیک شدنش رو مردم بی‌دفاع غزه دارن با جونشون میدن. 
به تاريخ
 ۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۱۴ مارس ۲۰۲۴
۱۵۹ روز بعد از شروع جنگ

در عکس ضمیمه فهرست جنایت‌های اسراییل علیه مردم فلسطین رو آوردم.


          
یکبار تو یوتیوب دیدم یک بلاگر یک ویدیو ساخته، معرفی رمان های عاشقانه نان اسپایسی! برام جالب بود که چقدر بازخورد خوبی داشت. ولی نفهمیدم منظورش از اسپایسی چیه چون اصلا مواجه نشده بودم باهاش. تا این که متأسفانه و بدبختانه کتاب وریتی کالین هوور رو تصمیم گرفتم به انگلیسی بخونم، به خاطر همین امتیاز بالا در گودریدز و توییست نهایی! اما واقعا توصیفات وحشتناکی داشت. باورم نمیشه یک نفر روش بشه انقدر وقیحانه رو کاغذ چنین چیزایی رو شرح بده. بعد این فهمیدم چرا بعضیا دنبال عاشقانه غیر اسپایسی هستن🤦🏻‍♀️
            
این کتاب تازه حدود ۶ ماه پیش منتشر شده و تو همین زمان کوتاه اونور آب خییییلی طرفدار پیدا کرده، با یه امتیاز خیلی خوب تو گودریدز با تعداد رأی‌دهنده‌های بسیار زیاد! 

داستان از زاویه‌دید دختری روایت میشه که با وجود مشکلات جسمی مجبور شده وارد آکادمی اژدها سواران بشه، جایی که با هیچ‌کس شوخی ندارن و آدمای ضعیف اونجا سرنوشتشون مرگه.

به فارسی هم گویا ترجمه شده ولی هنوز زیر دست ارشاد گیره 😏 در نتیجه من جزو اون دستهٔ اولیه از ایرانیایی هستم که این کتابو خونده (به شخصه امیدوارم کلا همون زیر دست ارشاد باقی بمونه 😄 نمی‌دونم مترجم چقدرشو ترجمه کرده ولی صحنه‌های نیازمند سانسورش زیاده)

خب میزان ارادتم به کتاب از امتیازی که بهش دادم مشخصه :)
جدا و انصافا نمی‌تونم درک کنم چطور این همه آدم از این کتاب خوششون اومده...

حتی یه شخصیت انسانی تو این کتاب نبود که بتونم بگم ازش خوشم اومده باشه و سرنوشتش برام مهم شده باشه. 
بله کتاب پره از صحنه‌های خطرناکی که هر لحظه ممکنه جون یه نفرو بگیره. ولی به همون دلیل بالا هیچ‌کدوم از این صحنه‌ها برام ذره‌ای هیجان نداشت. یعنی مثلا یهو همه می‌افتادن می‌مردن هم برام ذره‌ای مهم نبود 😄 نویسنده هم البته به جز اون آخرا دلش نمی‌اومد خشی به شخصیت‌های اصلیش بیفته و بیشتر باعث می‌شد صحنه‌های مثلا خطرناکش ذره‌ای هیجان نداشته باشن. 
من اصولا کسی هستم که وقتی شخصیت برام مهم میشه با صدای بلند سر هر صحنه ابراز احساسات می‌کنم و یه ذره اشک از چشم شخصیت بیاد دلم براش ریش میشه 😄 اونوقت تو کل این کتاب قیافه‌م یه چیزی تو این مایه‌ها بود: 😒
(یعنی فک کنید من از اینکه ایپولیت تو ابله داستایفسکی قرار بود بمیره باز یه مقدار ناراحت بودم، اینجا اون‌وقت هیچی 😂)
البته این موقعیت‌های خطرناک هم هیچ‌کدوم به یه معنا واقعی نبودن، یعنی صرفا یه سری چالش و بازی بودن که آکادمی برای آموزش، سر راه دانشجوهای بدبختش می‌ذاشت و این وسط یه سریا که از پسش برنمی‌اومدن راحت می‌مردن و ذره‌ای هم اهمیتی برای مسئولین امر نداشت 😄 حالا جالبه که بدون داشتن هیچ ویژگی خاصی گروه شخصیت اصلی بسیار کمتر از گروه‌های دیگه کشته می‌داد 😏


گفتم شخصیت انسانی درست و حسابی نداشت، به خاطر اینکه اژدهاهاش! خوب بودن و تنهااااا نقطهٔ قوت کتاب! 
من صحنهٔ انتخاب اژدها رو واقعا دوست داشتم و امیدوار شدم که از این جا به بعد قراره کتاب جالب بشه ولی زهی خیال باطل... قشنگی کتاب با همین صحنه شروع و به همین صحنه ختم شد 😏 (اون یک ستاره که می‌بینید واسه همین صحنه‌ست 😄)


بدترین بخش کتاب هم اصولا ماجرای عاشقانه‌ش بود، واااای خداااا

مثلا قرار بود داستان عاشقانه تروپ دشمن به عاشق باشه (Enemies to lovers) که اصولا یکی از تروپ‌های مورد‌علاقهٔ منه.
تو این مدل داستان عاشقانه، دو نفر اول با هم دشمن و از همدیگه متنفرن و بعد در خلال داستان عاشق هم میشن.
حالا حرف من اینه، ببین وقتی اینا از اول با دیدن همدیگه آب از لب و لوچه‌شون آویزون میشه خواهشا به شعور ما توهین نکن و طوری وانمود نکن که با هم دشمن هم هستن!

یعنی مثلا بلا استثناء دختره هر بار که پسره رو میدید اولین فکرش این بود که وااای چقدر این خوشگله! عجب لب‌های خوش‌ترکیبی! عجب عضلاتی! چقدر دلم می‌خواست باهاش...
بعد در عین حال یه جمله هم اضافه می‌شد که نه ولی آدم بدیه من اصلا خوشم نمیاد ازش 😐
یعنی جدا تفکرات دختره موقع دیدن پسره حالمو بهم می‌زد (با خوندن دو تا نظر از ملت خارجی تو گودریدز متوجه شدم که من تنها کسی نیستم که چنین حسی داشتم!). در این مورد خیلی بیشتر از اینا می‌تونم حرف بزنم ولی بی‌خیال، دیگه خیلی بخوام بیشتر بگم داستان لو می‌ره.

در مورد اینکه نویسنده انگار حس کرده بود باید صحنه‌های پورن رو رو کاغذ بازآفرینی کنه هم چیزی نمی‌گم.

یه نکتهٔ رو مخ دیگه استفاده بیش از حد نویسنده از کلمهٔ ***F بود، در انواع و اقسام حالت‌ها و معانی! 
باشه، من می‌دونم که آمریکایی‌ها خیلی از این کلمه استفاده می‌کنن ولی خدایی هیچ‌وقت با این حجم ازش تو یه کتاب مواجه نشده بودم (و می‌دونید که نصف بیشتر کتابایی که می‌خونم هم انگلیسیه).
یعنی یه جاهایی حس می‌کردم نویسنده هر جا ذهنش به یه کلمه نمی‌رسیده به جاش اینو می‌ذاشته مثلا 
I'm f***ed
یعنی پدرم در اومد
یا 
Don't f*** with my friends
یعنی دوستامو اذیت نکن

😐😐😐 

به قول یکی تو گودریدز کلا مدل صحبت کردن شخصیت‌های این کتاب مدل فضای مجازی ۲۰۲۳ بود! یعنی مثلا تو جامعه‌ای که هنوز با شمشیر همدیگه رو می‌کشن، کلماتی مثل وایب رو می‌شنوی و حس می‌کنی داری با نوجوانای ۱۶-۱۷ سالهٔ امروزی صحبت می‌کنی.


من اصولا از حدود ۶۰-۷۰ درصد به بعد دلم می‌خواست کلا بذارمش کنار ولی چون ملت می‌گفتن آخرش یه چرخش داستانی (توئیست) خفنی داره ادامه دادم.
اون‌وقت قیافه‌م موقع خوندن اون چرخش داستانی همچنان همین شکلی بود: 😒

این تازه اولین جلد از یه مجموعهٔ حداقل سه جلدیه و من با همین جلد مطمئن شدم که اگه یه چیزی بهم بدن هم جلدای بعدی رو نخواهم خوند.

به هر حال این کتاب طرفدارای زیادی داره و من جزو اون اقلیتی هستم که باهاش حال نکردم... فقط اینکه اصلا و ابدا این کتابو به هیچ‌کس توصیه نمی‌کنم و خودم هم دیگه هرگز دلم نمی‌خواد چیزی از این نویسنده بخونم....