بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آنک نام گل

آنک نام گل

آنک نام گل

اومبرتو اکو و 1 نفر دیگر
4.5
29 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

47

خواهم خواند

82

سال 1327 میلادی است . برخی از اعضای فرقه ی قدیس فرانسیس در یکی از صومعه های ثروتمند ایتالیا متهم به بدعت و ارتداد شده اند و برادر ویلیام اهل باسکرویل، کشیشی انگلیسی برای اعلام مواضع امپراطور لوئی باواریایی در منازعه بین پاپ و فرقه به آنجا اعزام شده است. ماموریت برادر ویلیام ناگهان تحت الشعاع رشته ای از جنایات عجیب و غریب قرار می گیرد و او با سوابق و تجاربی که در دستگاه تفتیش کلیسا اندوخته ، مثل یک کارآگاه دست به کار می شود . ابزار های او در این تحقیقات عبارتند از : منطق ارسطو ، الهیات توماس آکویناس و شناخت تجربی راجر بیکن که طنزی شیطنت آمیز و نوعی کنجکاوی بی امان آن را صیقل داده و برنده کرده است. ویلیام به گردآوری شواهد و رمزگشایی نمادهای سری و نسخ خطی پر رمز و راز نشغول می شود و در دل هزار توی خوف انگیز صومعه کند و کاو می کند، صومعه ای که جالب ترین حوادث شب ها در آن اتفاق می افتد.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به آنک نام گل

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به آنک نام گل

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

یادداشت‌های مرتبط به آنک نام گل

فیکا

1403/01/27

            با اینکه رمان قوی ای است ولی می‌تواند سلیقه همه افراد نباشد چون سبک روایت داستان شیوه خاصی دارد. 
رمان دربارهٔ مواجهه بین قدرت‌های مختلف و جنبش‌های سیاسی و مذهبی در قرون وسطی است. مفهوم قدرت و دانش و تلاش برای حفظ و یا نابودی آنها در این دوران به عنوان یکی از محورهای اصلی داستان به تصویر کشیده می‌شود.
از طرفی  دین و ایمان نیز به عنوان یک موضوع مهم در رمان حضور دارند. اکو دربارهٔ نقش و تأثیر دین و مذهب در زندگی انسان‌ها، اعتقادات مذهبی و نسبت آنها با دانش و فلسفه بحث می‌کند.
در کتاب عملا شاهد چند مناظره هستیم. اکو به بحث‌های فلسفی و مناظرات دینی و علمی بین شخصیت‌های داستان اهمیت زیادی می‌دهد و مفاهیمی مانند دانش، حقیقت، فراگیری و حقوق انسانی را مورد بحث قرار می‌دهد.
رمان حالت معماگونه دارد پس
 رمز و رمزگشایی یکی از مفاهیم مهم و محوری در رمان است. شخصیت اصلی، ویلیام او بسیار تخصص در رمزگشایی دارد و تحقیقاتش دربارهٔ رمزهای موجود در صومعه و جنایات رازآلودی که در آنجا رخ می‌دهد، را پیش می‌برد.

نکته آخر که رمان به بررسی مفهوم قتل و عدالت می‌پردازد. مفاهیمی مانند عدالت خواستاری، معنای قتل، محاکمه و تمامیت قانونی را بررسی می‌کند و تمام اینها  در قالب داستان. 


          
            اول از همه باید از امبرتو اکو نوشت. یک کتاب باز درجه یک و یک عاشق کتاب بی نظیر. میزان خونده ها و نوشته های این آدم و عشقش به کتاب و کتاب ها ( که در جای جای این اثر به خوبی مشخصه ) وصف نشدنیه. 
یک رمان جنایی - پلیسی و معمایی و در عین حال تاریخی. پر از نشانه و اسطوره و تاریخ و هیجانه. 
این کتاب تا لحظه آخر شما رو همراه خودش نگه میداره. اما دوتا ایراد اساسی داره.جاهایی که اکو وارد مباحث تاریخی میشه ، کمی ارتباط برقرار کردن با وقایع اون روز برای مخاطب سخت میشه و ایراد دوم هم گفتگوهای طولانی و بعضا بی ارتباط با قصه و سیر داستانه که البته به خودی خود میتونه جذاب باشه اما مخاطب رو کمی خسته میکنه. 
در کل از اون دست کتاب هاست که برای خوندنش باید حوصله به خرج داد و صبوری کرد ولی اینطوری نیست که کتاب رو نیمه تمام کنار بذاری. خود داستان این کشش رو ایجاد میکنه که ادامه قصه رو پیگیری کنی و بفهمی توی این صومعه مخوف چه خبره.
توصیه میکنم این اثر زیبا رو حتما با صبر و حوصله مطالعه کنید.
          
اولین مواج
            اولین مواجههٔ من با آقای اومبرتو اکو که باعث شد دو تا کتاب دیگه‌ش رو هم بذارم تو فهرست انتظارم :)


داستان کتاب تو قرون وسطی می‌گذره، در اوایل قرن ۱۴ میلادی.
راوی یه راهب پیره که در زمان رخداد وقایع کتاب نوآموز جوونی بوده که در کنار استادش، ویلیام، راهی صومعه‌ای ایتالیایی میشه.
ویلیام که در واقع برای شرکت در مذاکره‌ای بین طرفداران فرقهٔ فرانسیسیان و نمایندگان پاپ به این صومعه اومده، در بدو ورود با معمای یه قتل مواجه میشه و به درخواست دیرسالار شروع می‌کنه به کنکاش دربارهٔ وقایع عجیب رخ‌داده در صومعه...
کل این ۸۸۰ صفحه هم در واقع در هفت روز اتفاق می‌افته...

 🔅🔅🔅🔅🔅

ویلیام یه دانشمنده، آدم باهوشی که می‌تونه با به کار بردن منطق، از مشاهداتش به علل وقایع برسه و مدل برخوردش با معماها من رو یاد شرلوک هلمز می‌انداخت (این آقای ویلیام اصولا باسکرویلی هم بود که باز یادآور «درندهٔ باسکرویل» آرتور کانن دویله).
و آدسو، راوی داستان، یه پسر نوجوونه که به سلک راهبان دراومده و به درخواست خانواده‌ش ملازم ویلیام شده و همه جا اون رو استاد خطاب می‌کنه.

🔅🔅🔅🔅🔅

بخش‌های زیادی از کتاب به گفتگوهای فلسفی و الهیاتی اختصاص داده شده که احتمالا از حوصلهٔ خیلی‌ها خارج باشه :) ولی من به شخصه از این تیکه‌ها هم لذت بردم.

البته یه جاهایی بود که موقع گوش دادن بهش جدا قیافه‌م اینطوری می‌شد: 😵‍💫
😂
اومبرتو اکو اصولا خودش یه تاریخ‌دانه با تخصص قرون وسطی. اینجا هم کلی بحث‌های تاریخی داریم مثل درگیری کهتران فرقهٔ فرانسیسیان با پاپ یوآنس بیست و دوم، که جدا از نصفشم سر در نیاوردم 😄
البته اینم هر چی می‌گذره واضح‌تر میشه، یعنی اولش یهو میاد چندین صفحه تاریخ میگه که آدم می‌مونه چی به چیه ولی بعد که پیش می‌ره کم‌کم می‌فهمه هر کی کجای این دعوا ایستاده و اصلا درگیری سر چیه 😅
دلم می‌خواست الان که کتاب رو تموم کردم برگردم یه دور از اول اون بخش‌های تاریخی رو بخونم، و کلا یه مقدار بیشتر در موردشون جستجو کنم...

🔅🔅🔅🔅🔅

وسط بحث‌های فلسفی/الهیاتی و تاریخی خط معمایی داستان هم ادامه داره و با اضافه شدن قتل‌ها گره‌های بیشتری ایجاد میشه.

من این بخش‌های معمایی رو هم خیلی دوست داشتم، مخصوصا به خاطر نوع حل مسئلهٔ ویلیام.
البته که اینجا هم یه سری چیزا رو نفهمیدم، مثلا تصور نقشهٔ  هزارتوی کتابخونه جدا از توانایی اندک من در تجسم فضایی برنمی‌اومد 😵‍💫😄
ولی اینقدر بخش‌های دیگه‌ش جالب بود که خیلی غصهٔ این قسمت‌ها رو نخورم :)

🔅🔅🔅🔅🔅

یکی از نکات مهم جذابیت داستان هم برای من شخص ویلیام بود.
آدمی که در عین دینداری، عقل‌گرا و علم‌گراست.
صادقانه بگم که در تصور عامیانه‌م از قرون وسطی این دیدگاه‌های علمی جایی نداشت.
اینجا با رویکردهایی طرفیم که باز در نظر غیر تخصصی من چندان تفاوتی با رویکردهای علم جدید ندارن (از دوستان فلسفه علمی و دیگر متخصصان تقاضا دارم که این اظهارنظر غیر تخصصی رو بر من ببخشایند 😂). ویلیام در موارد متعددی از استادش راجر بیکن نام می‌بره، یه شخصیت واقعی که در نوع خودش خیلی جالب به نظر می‌رسه و توصیفاتش به نظرم قشنگ به یه ساینتیست می‌خوره 😄

من از شخصیت ویلیام خیلی خوشم اومد و جدا دلم می‌خواست می‌تونستم مدتی مثل آدسو ملازمش باشم 😅

تو بحث‌های فلسفی/الهیاتی کتاب هم می‌شد موضوعاتی رو پیدا کرد که هنوز که هنوزه بین دینداران ادیان مختلف، حداقل ادیان ابراهیمی، در جریانه.
عجیب هم نیست. ما هنوز دین داریم و دنیا و با پرسش‌هایی که در مورد نسبت این دو تا وجود دارن درگیریم...
در واقع، کتاب خیلی جاها اشارات مسیحی داره که ممکنه برای ما غیر مسیحی‌ها ملموس نباشه ولی هستهٔ اصلی بحث‌ها به نظرم محدود به نسخهٔ خاصی از ادیان الهی نیست.

کلا هم به نظرم رویکرد نویسنده در قبال دین و قرون وسطی منصفانه بود...

🔅🔅🔅🔅🔅

من نسخهٔ صوتی کتاب رو با صدای آقای رضا عمرانی (با برنامهٔ نوار) گوش دادم و از اجرای ایشون جدا راضی بودم. 
البته نسخهٔ متنی کتاب رو هم خریدم و تو خیلی از موارد بعد از گوش دادن به صوت، یه مروری هم از روی متن می‌کردم :)
زبان اصلی کتاب هم ایتالیاییه و تا جایی که می‌دونم این نسخهٔ فارسی از روی همین نسخهٔ اصلی ایتالیایی ترجمه شده.
اینجا من دیگه امکان مقایسهٔ متن اصلی با ترجمه رو نداشتم ولی در همون حد فارسی که می‌دیدم ترجمهٔ آقای علیزاده خیلی خوب بود.
البته ترجمهٔ انگلیسی کتاب رو هم گرفتم ولی اینقدر سنگین بود و پر از جملات لاتین ترجمه‌نشده که کلا بی‌خیالش شدم 😄 (آقای اکو اعتقاد داشته باید لاتین بلد باشی اگه نیستی همون بهتر که نصف متن کتاب رو نفهمی 😅).

🔅🔅🔅🔅🔅

در نهایت اینکه کتاب واقعا سخت‌خوانه و اگه صرفا می‌خواستم متنی بخونم تموم کردنش بیشتر از اینها طول می‌کشید. با این حال ولی خیلی دوستش داشتم و دو تا کتاب دیگهٔ نویسنده، یعنی آونگ فوکو و گورستان پراگ، رو هم گذاشتم که بعدا گوش بدم. البته آتئیست بودن یا در واقع شدن جناب اومبرتو یه مقدار زد تو ذوقم ولی خب اصولا تو دنیای کتابخونی و درسی من از این چیزا زیاد پیدا میشه و اینا باعث نمیشه از کسی دست بکشم 😂
          
            هوووووف!
بالاخره تموم شد. 💥💥💥

۹۰۰ صفحه کتابی که فقط داستان نبود بلکه داستانش محملی بود برای طرح سال‌های پایانی قرون وسطی، دوره‌ای از کشمکش‌های فرقه‌های مسیحیت،  فلسفه، مذهب و عشق‌های پنهانی.

داستان کتاب شرح کشف ماجرای چند قتله. راوی مردی است به نام آدسو که خاطرات دوران جوانیش رو تعریف می‌کنه. آدسوی جوان همراه با عاقله مردی به اسم ویلیام باسکرویلی به صومعه‌ای ثروتمند و باشکوه میرن تا در جلسه‌ای مهم با نمایندگان پاپ یوآنس از یک طرف و امپراتور لویی در طرف دیگه جلسه‌ای مهم بذارن. اما به محض ورود با ماجرای مشکوک مرگ یکی از راهب‌ها مواجه میشن. دیرسالار از ویلیام می‌خواد با توجه به سابقه مفتشی که داشته این ماجرا رو روشن کنه. و از اینجا پروسه قتلی به سبک داستان‌های شرلوک هولمز شروع میشه.

اما بخش عمده کتاب بحث‌های فلسفی و عقیدتی مسیحیت رو در نیمه اول قرن چهارده میلادی مطرح می‌کنه. اگر اطلاعاتی درباره کلیت این فرقه‌ها و فلسفه‌شون نداشته باشیم، متنی کشدار و حوصله سربره.
اعتراف می‌کنم بخش عمده این گفتگوها رو رد می‌کردم تا به داستان اصلی برسم.
کتاب و اونچه با کتاب حفظ و منتقل میشه هسته اصلی این داستان رو تشکیل میده. به حدی این مفهوم مقدسه که به خاطرش یک کتابخانه عجیب ساخته شده و کتابدارها حافظ مگوترین اسرار اون هستن.

جالبه که این کتاب اولین رمان اکو بوده، البته تو دهه پنجاه زندگیش اما کاملا مشخصه پشتش سال‌ها دانش و تحقیق بوده. تسلط اکو به زبانشناسی، نشانه شناسی و تاریخ مسیحیت در این کتاب متبلور شده. اتفاقات صومعه بهانه خوبی برای به رخ کشیدن این دانش بوده. 
خوندنش رو توصیه می‌کنم؟ بله.فقط کمی حوصله می‌خواد و صبوری.
          
حسین

1402/02/21

            دلم میخواد درباره این کتاب بنویسم. ولی دوست دارم بگم که این کتاب چه شکلی روم تاثیر گذاشت. 
داشتم به این فکر می کردم که قیمت کتاب چقدر زیاد شده. برای منی که شغلم به کتاب و فروشش ربط داره، این خیلی مشهوده. مدام دارم افزایش تقریبا بی رویه قیمت کتاب رو می بینم. 
ولی خب یه چیز رو در نظر نمیگیریم.چیزی که "آنک نام گل" این رو به خوبی بهم نشون داد. 
این که واقعا ارزشش رو داره. ادبیات سراسر امکاناته. به راحتی و با خوندن کتاب میتونیم مرزهای زمانی و مکانی رو پشت سر بذاریم. میتونیم به آرومی در تخت خودمون دراز بکشیم و با خوندن کتاب پرت شیم به 700 سال قبل. میتونیم لذت قدم زدن در کنار کشیش ها و راهب های قرن 14 رو تجربه کنیم. میتونیم نظاره گر مجادله ها، بحث ها و رنج هاشون باشیم. میتونیم در یه کتابخونهِ پر از راز قدم بزنیم. همراهِ همسفرهایی که سعی در گشودن رازها دارن. میتونیم اندوه و سرخوردگی هاشون رو ببینیم. میتونیم همراهشون عصبانی بشیم، بخندیم، گریه کنیم و عشق بورزیم.
شاید ادبیات تنها چاره باشه. ادبیات میذاره که زندگی کنیم.به جای تموم زندگی هایی که نمیکنیم. فراتر از زندان هایی که برای زندگی انتخاب می کنیم.
          
            آیا تایید قدرت مطلق خدا و اراده‌ی غیرمشروط او در خصوص تصمیماتش، معادل اثبات این نکته نیست که خدا وجود ندارد؟

آنک نام گل، عنوان رمانی‌ست به قلم عالیجناب «اومبرتو اکو» که توسط آقای رضا علیزاده از زبان واسطِ انگلیسی به فارسی برگردان شده است. از نظر حقیر ترجمه‌ی کتاب و متنش عالی نبود، اما با توجه به حرف‌هایی که مترجم در وصف قلم عالیجناب در گفتگویی پس از انتشار کتاب انجام داده، متن قابل قبولی به خواننده ارائه شده است.

نخستین کتابی بود که از اومبرتو اکو می‌خواندم. نویسنده‌ی مشهور و پرآوازه‌ای که هرکجای دنیا نامش به میان آید، شنونده یا خواننده به شکل غیرارادی به یاد کتاب‌خانه‌ی افسانه‌ایِ‌ او می‌افتد.
خرسندم از این‌که در راستای سیاست خواندن نویسنده‌هایی که از آن‌ها چیزی نخوانده‌ام،‌ این بار به سوی آقای اکو شتافتم. 

عجب رمان خوب؟ نه... عالی؟ نه... خارق‌العاده‌ای بود!!!
آقای اکو با تکیه به دانشش که حاصل سال‌ها سال زندگی در دنیای کتاب‌ها بوده، با استفاده‌ از دین، فلسفه و تکیه بر نشانه‌شناسی، شروع به پختن آشی لذیذ و دلچسب برای خواننده می‌کند.
با شروع کتاب به هفتصد سال قبل سفر می‌کنیم. وقایعی از امپراطوری رم، مناسبات در کلیسای کاتولیک، نحوه‌ی حکمرانی پاپ و از همه مهمتر چگونگی و چرخه‌ی زندگیِ راهبان در یک صومعه‌ی تحت نظرِ‌ پاپ و کلیسای کاتولیک را می‌خوانیم.

راوی داستان ما آدسو است. آدسو راهبی است که در روزگار پیری که دیگر سوی چشمی برایش باقی نمانده، یکسری رویدادها را که در گذشته تجربه کرده و با چشم‌هایش دیده به روی کاغذ می‌آورد.
راوی و شخصیت اصلی رمان (آدسو) که با توجه به سن و سال و شخصیتش، من را به یاد «آلیوشا» مخلوق داستایفسکی در ابررمان «برادران کارامازوف» می‌انداخت. به شکلی که در داستان می‌خوانیم،  به شخصی به نام «ویلیام» سپرده می‌شود که خود در گذشته در رم و دستگاه کلیسای کاتولیک، به تفتیش عقاید می‌پرداخته و حال از این کار دست کشیده است. 
ویلیام برای انجام یک ماموریت، به شرحی که در کتاب می‌خوانیم، راهی یک صومعه می‌شود و آدسوی داستان ما نیز در رکاب اوست. 
به محض رسیدن آدسو و ویلیام به صومعه، حادثه‌ای به وقوع می‌پیوندد که خواننده در همان آغاز فکر می‌کند که قرار است رمانی صرفا در ژانر معمایی بخواند و همانند شرلوک، پرده از معمایی بگشاید... اما، این حادثه سرآغاز رویدادهای کتاب است.

اعتراف می‌کنم برای من که این روزها در سفر هستم، رمان ساده‌ای نبود. داستان روندی یکنواخت نداشت، گاهی کند می‌شد و حتی لازم می‌شد روی برخی موارد فکر کنم و دوباره بخشی را بخوانم، و گاهی هم داستان سرعت می‌گرفت و به پیش می‌رفت، اما با همه‌ی این حرف‌ها نمی‌توانستم خواندنش را به تعویق بیندازم چون شدیدا کنجکاو رویدادها بودم.

به ماجراهای کتاب ورود نمی‌کنم، چون با خود عهد بسته‌ام که برخلاف گذشته داستان‌ها را اسپویل نکنم، اما با این کتاب چیزهای زیادی را خواهید آموخت، با دنیای روحانیونِ به ظاهر دین و خداپرست و در حقیقت تشنه‌ی قدرت و ثروت بیشتر آشنا خواهید شد و نهایتا سفری جذاب به گذشته خواهید داشت.

پ.ن: 
دلم می‌خواست حرف‌های زیادی بزنم، اما از آن‌جایی که عده‌ای تروریستِ کله‌خراب با مغزهای پوسیده به نام دین در سراسر جهان دوره افتاده‌اند و به دنبال گردن برای طناب‌های دار و شمشیرهای تیزشان می‌گردند، همچنین از آن‌جایی که سلمان رشدیِ دوست‌داشتنی، جلوی چشم‌هایم است، از بیان آن حرف‌ها اجتناب کردم.