چوب بدستهای ورزیل
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
45
خواهم خواند
14
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
چوب به دستهای ورزیل که نخستین بار در دهه ی چهل چاپ شد، نگاه نویسنده است به حضور مستشاران خارجی که به ظاهر برای بهبود اوضاع می آیند اما کم کم مقیم شده و همه چیز را می بلعند .حمله گرازها در دهی که محصول را غارت می کنند، روستائیان را به اندیشه ی استخدام شکارچیانی می اندازد اما شکارچیان رحل اقامت می افکنند و وضیعتی بدتر از گرازها پدید می آورند، روستائیان چاره ای جز قیام ندارند اما آیا قیام می کنند. ….غُلامحُسین ساعِدی معروف به گوهرمراد متولد شنبه 13 دی 1314 در تبریز یکی از بزرگ ترین نویسندگان معاصر ایرانی است. از داستان گاو او (در مجموعه عزاداران بیل)، فیلمی به همین نام ساخته شده است که موفقیتی جهانی یافت.ساعدی تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، گرایش روان پزشکی در تهران به پایان رساند. نویسندگی را از سن 16 سالگی آغاز کرد و سال های زیادی را به نمایش نامه نویسی و داستان نویسی فارسی گذراند. وی در روز شنبه 2 آذر 1364 در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپرده شد.او که خود ترک آذری بود و به زبان مادری خویش نیز بسیار علاقمند بود، درباره ی زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقشِ آن در وحدت ملی ایرانیان، طی مصاحبه ای با رادیو بی بی سی چنین گفت: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من می خواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.»
لیستهای مرتبط به چوب بدستهای ورزیل
یادداشت ها
1401/8/20
5
1401/7/21
17
1401/12/15
0
1402/5/11
18
1402/6/20
3
1403/1/30
26
1403/4/13
کتاب در 96 صفحه در قطع رُقعی و در انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. این کتاب از چاپ هفتم، در مهر ماه 1399 و در 500 نسخه منتشر شده است. داستان کتاب، مردمان یک روستا را نشان میدهد که مدتی است گرازها به زمینهایشان زده و همۀ محصولات راخراب کرده و زمینها را شخم زده و دار و ندارشان را به یغما بردهاند. اهالی برای حل این مسئله با همفکری تصمیم میگیرند با دُهُلزدن آنان را فراری دهند، اما کاری از پیش نمیرود. بعد با استفاده از تجربۀ روستایی دیگر، از یک خارجی ـ به قول دهاتیها اجنبی ـ به نام موسیو، دو شکارچی را استخدام میکنند تا گرازها را شکار کرده یا فراری دهند. شکارچیان آن قدر میخورند و هزینۀ خورد و خوراکشان زیاد است که مردم را فقیر و بیچاره میکنند. مردم ناچار باز هم به همان موسیو متوسل شده و دو شکارچی دیگر برای فراری دادن این شکارچیان اولی که شبیه گراز شدهاند، استخدام میکنند. اما در بزنگاه داستان و لحظۀ شکارِ شکارچیانِ گروهِ اول؛ به دست شکارچیانِ گروهِ دوم، ناگهان هر دو گروه شکارچی، لولۀ اسلحهها را به طرف مردم میگیرند و کار تمام میشود. من از این داستان با عنوان «قلعۀ حیوانات فارسی» یاد میکنم. چون در این داستان هم ناجیان مردم، خود به آزاردهندگان تبدیل و به نوعی مسخ میشوند. تنها تفاوت در این است که در قلعۀ حیوانات، خوکها مثل آدمها شده و ستم به دیگر حیوانات را ادامه میدهند و در چوب به دستهای وَرَزیل، آدمهای شکارچی که باید شر گرازها را از سر مردم کم میکردند، خودشان مثل گرازها شده بودند و زندگی مردم را نابود میکردند. یعنی همان تبدیل شدن به حیوان و به نوعی مسخ! در این داستان، آدمهای ورزیل با اینکه هم محلی هستند، اما به جای کمک به فرد و خانوادۀ آسیب دیده، تنها به ابراز همدردی اکتفا نموده و برای کمک واقعی به آنان هیچ اقدامی نمیکنند. یعنی این مشکل را مسئلۀ آن فرد آسیب دیده میدانند و خدا را شکر میکنند که به زمین و مزرعۀ آنان آسیبی نرسیده است! درست مثل آن تاجر بغدادی که از آتشسوزی و بیچارگی نیمی از مردم بغداد، نگران و ناراحت نشد و خدا را شکر میکرد که آتش به دکان او نرسیده است! اینجا به یاد حکایت آن موجودی افتادم که برای ابراز همدردی با فردی گرسنه، در کنار او نشسته بود و همپای او گریه میکرد؛ اما لقمهای از آن نانهایی که همراه داشت، به او نمیداد! خلاصۀ کلام اینکه؛ در این نمایشنامه هم مثل دیگر آثار ساعدی، دنیایی از سادگی، بیتفاوتی به سرنوشت دیگران، نادانی، خرافهپرستی، نشستن و از بیرون گود اُرد دادن که لِنگَش کُن، ترسو و بزدل بودن، خودپسندی بیش از حد و بیتوجهی به مسائل و مشکلات دیگران و فضای تیره و بیاحساس و مملو از مشکلات و دردسرها که گاه راه چارهای ساده دارد و اهالی و اطرافیان آن را نمیدانند یا شجاعت دست به اقدام و عمل زدن را ندارند و ... قابل مشاهده است. نثر ساعدی روان، ساده و خوشخوان است و چون زبانش به زبان مردم نزدیک است؛ ادامۀ جملات و عبارات یا واژگان بعدی به راحتی قابل حدس است و همین نکته سرعت مطالعه را بالا میبرد. به نظر من سبک ساعدی که در نوع خودش سهل و ممتنع است؛ خیلیها را به طمع انداخته که از روی دست او بنویسند و آثاری عالی و خوب بیافرینند، اما در عمل به بن بست خوردهاند و نتوانستهاند راه به جایی که در نظر داشتهاند، ببرند. هر چند برخی از بزرگان آنان در تاریخچۀ داستاننویسی ما به جایگاهی در خور و شایسته دست یافتند و به وزنههایی ارزشمند تبدیل شدند. به هر صورت من ساعدی را آغازگر راهی میدانم که سبک و سیاق نوشتاری او ارزشمند و قابل پیروی است و باید که مورد مطالعه قرار گیرد و علاوه بر نشان دادن مسائل و مشکلات جامعۀ امروز، برخی نکات و ویژگیهای مثبت موجود را هم بدانها افزود تا تنها به سیاهی، تاریکی، زشتیها و پلشتیها نپردازیم و سبکی واقعگرایانه و ملایم را در بیان داستانها و حکایات در پیش بگیریم. تمام علاقهمندان داستانهای فارسی را به مطالعۀ این اثر و دیگر آثار ساعدی دعوت میکنم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
10