بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

پیرمرد و دریا

پیرمرد و دریا

پیرمرد و دریا

ارنست همینگوی و 1 نفر دیگر
4.0
332 نفر |
98 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

31

خوانده‌ام

757

خواهم خواند

251

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

پیرمرد و دریا را شاهکار همینگوی می دانند. یک رمان کوتاه. کمی بلندتر از داستان کوتاه.داستان ماهیگیر پیری که چند وقت است هیچ صیدی نکرده است. والدین پسرکی که کمک دستش است پسرک را از همراهی او نهی می کنند و پیرمرد یک تنه به دریا می زند. پس از چند روز سرگردانی ناگاه یک نیزه ماهی بزرگ، خیلی هم بزرگ قلاب را می گیرد…نکته ی جالب پیرمرد و دریا این است که با آن که داستان ساده ای دارد سال هاست محمل مناقشه منتقدان بوده است و هرکدام تفسیر خود از این داستان را دارند.خود همینگوی درباره ی این کتاب می گوید: «شما هیچ کتاب خوبی پیدا نمی کنید که نویسنده اش پیشاپیش و با تصمیم قبلی نماد یا نمادهایی در آن وارد کرده باشد… من کوشش کردم در داستانم یک پیرمرد واقعی، یک پسربچه ی واقعی، یک دریای واقعی، یک ماهی واقعی و یک کوسه ماهی واقعی خلق نمایم؛ و تمام این ها آن قدر خوب و حقیقی از کار درآمدند که حالا هریک می توانند به معنی چیزهای مختلفی باشند.»

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به پیرمرد و دریا

یادداشت‌های مرتبط به پیرمرد و دریا

            کلا رابطه‌ی من با همینگوی زیادی خوبه و صحیح نیست مرور بنویسم برای کارهاش  یا بهتر بگم فکر می کنم برای خواننده ها بهتره مرور های دیگر رو هم نگاه کنن.
من انقدر قلم همینگوی برام لذت بخشه که پیش از خواندن می‌دونستم این یکی هم فوق العاده خواهد بود. اصلا کشته منو این آدم.
البته دروغ چرا اقتباس سینمایی پیرمرد و دریا رو خیلی سال پیش دیده بودم و کلیت داستان رو می‌دونستم.
اما داستان ، داستان پیرمردیه که تک و تنها از سواحل هاوانا به دریا می‌زنه و با یک قایق بادبانی نیزه ماهی ای حدود 1500 پوند رو به قلاب می اندازه. کل کتاب جریان تقلای پیرمرد تنهاست و دیالوگ با خودش، با  دریا و با ماهی.
اینم بدونید که در یک برهه ای خود جناب همینگوی همه چیز رو ول کرد رفت کوبا قایق گرفت و ماهی گیری کرد 
خلاصه اینجور کتاب ها خیلی نیازی به مرور نویسی من و امثال من نداره.
این ها ابر کتاب هستند و باید خواند و لذت برد .
البته سلیقه هم موثره، آدم های باسواد و کتاب خوان و خوش سلیقه ای هم می شناسم که اصلا از همینگوی خوششون نمی آد 
منظور اینه که حالا زوری هم نیست ، خوشتون نیومد هم طبیعیه .
          
            .




اگر بخواهم به یکی از مشکلات اصلی ادبیات داستانی امروز ایران بپردازم، این نقل قول را از ارنست همینگوی بیان می‌کنم: «دشوارترین کار این است که انسان نثر سرراست و صادقانه بنویسد. اول باید موضوع را شناخت، بعد باید نوشتن را یاد گرفت. هر دو کار یک عمر وقت می‌خواهد، و هر کس که سیاست را به عنوان راه فرار انتخاب کند تقلب کرده است.» 


نمونه‌ای نثر پیرمرد و دریا: «همیشه در اندیشه‌اش دریا را «لامار» می‌نامید، و این نامی است که در زبان اسپانیایی کسانی که دریا را دوست می دارند به دریا می‌دهند. گاه دوست‌داران دریا به دریا دشنام می‌دهند، اما دشنام را همیشه چنان می‌دهند که انگار دریا زن است. برخی از ماهی‌گیران جوان، آن‌هایی که ریسمان‌هاشان گوی شناور دارد و از پول کلان روزهای رونق بازار جگر بمبک قایق موتوری خریده‌اند، دریا را «ال‌مار» می‌نامند که مذکر است. از دریا همچون یک حریف یا مکان یا حتی دشمن نام می‌برند. ولی پیرمرد همیشه در اندیشه‌اش دریا را همچون زن می‌انگاشت، یا همچون چیزی که مهر و قهر می‌ورزد، و هر گاه کار زشت یا وحشیانه‌ای از او سر می‌زند از آن روست که اختیارش با خودش نیست. می‌پنداشت که مهتاب دریا را می‌گیرد، چنان که زنان را می‌گیرد.» 



مقدمه نجف دریابندری بر «پیرمرد و دریا» عالی است: «مارک‌توین به سنت زبان ادبی آمریکا در بهترین شکلش – یعنی زبان دقیق و فصیح ادگار آلن پو، هوتورن، تورو و امرسون – متصل است، و در حقیقت خود او یکی از نمایندگان برجسته این سنت است. در سرگذشت هکلبری‌فین مارک‌توین در قالب یک پسربچه ساحل می‌سی‌سی‌پی می‌رود و نه تنها جهان را، بلکه زبان انگلیسی و لهجه‌های گوناگون مردم سواحل رود می‌سی‌سی‌پی را هم از دریچه چشم او می‌بیند و از زبان او نقل می‌کند... در نسل بعد، زبان هلکبری‌فین رسمیت پیدا می‌کند. شروود اندرسن این زبان زنده و شیرین و گویا – و بی‌شکل و گسیخته – را نه به عنوان زبان آدم‌های داستان بلکه همچون زبان طبیعی نویسنده به کار می‌برد. نویسنده زبان توده مردم را بازی نمی‌کند، بلکه آن را زندگی می‌کند... همینگوی از زبان استادان فضل‌فروش، از زبان نویسندگان و شاعران متظاهر و متکلف، از زبان سیاست‌بازان و تبلیغ‌گران ژاژخا و هرزه‌لا، دور می‌شود و به زبان زنده و جاری توده روی می‌آورد. اما یکی از مشخصات زبان توده – یا دست کم زبان هکلبری‌فین که الهام‌بخش همینگوی است- محدودیت دامنه لغات و نیم‌بند بودن یا ژله‌ای بودن ساختار و صورت‌های دستوری آن است.»