بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

یوناس یوناسون و 1 نفر دیگر
3.7
79 نفر |
34 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

149

خواهم خواند

64

یوناس یوناسن در سال 1961 در جنوب سوئد به دنیا آمد . نوشتن را با روزنامه نگاری در چندین روزنامه سوئد آغاز کرد . بعد مشاور رسانه ای و تهیه کننده تلویزیون شد. شرکت رسانه ای او بسیار موفق شد. بیست سال تمام شانزده ساعت در روز کار کرد. در 47 سالگی شخصیت رمان را در ذهن خویش ساخت و در خلال سالها گاه صفحه ای از رمان را می نوشت تا بتواند با فشار عصبی خرد کننده کنار بیاید. این فشار سرانجام او را بر آن داشت تا خسته و افسرده کار را رها کند . شرکتش را فروخت و همراه با پسر پنج ساله اش به نقطه ای دور افتاده ای دور افتاده در جزیره یوتلاند سوئد نقل مکان کرد. حال می توانست تمام وقت به نوشتن اولین رمانش بپردازد. یوناسن رمان خود ، «مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد»،را کتابی توصیف کرده است که به نحوی هوشمندانه بسیار ابهانه است و آلن ، قهرمان رمانش ، را من دیگر خود می بیند . بارها دست به دامن او شده تا از پنجره فرار کند و زندگی اش را از بیخ و بن تغییر بدهد. «مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» رمانی است سرراست و مفرح و شگست انگیر و گاه حتی قهقهه آور که با هوشمندی و تخیلی غنی شهخصیت اصلی اش را ناخواسته در میانه مهم ترین رخدادهای تاریخی قرار میدهد. آلن کارلسن سرحالِ سهلگیر و «باری به هر جهت» نمونه ای به یاد ماندنی به دست میدهد که «هیچ وقت برای شروع دیر نیست». این زمان در جهان با توفیقی چشمگیر رو به رو شده و با انتشار ترجمه های آن در ?? کشور بیش از هشت میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. فیلمی نیز اخیرا بر اساس آن ساخته شده است. رمانِ یوناسن داستان نویسی اسکاندیناویایی را به جهتی مفرح تر و به دور از تیرگی و عبوس قهرمانان معمول آثار ادبی این خطه سوق می دهد.

لیست‌های مرتبط به مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

یادداشت‌های مرتبط به مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

            با خواندن صفحه اول حس می کنید باید حتما این کتاب را بخوانید؛ کمی که پیش بروید در گیر فضای ذهنی پیرمرد با مزه داستان و قصه زندگی اش می شوید که جالب خواهد بود. تم طنز کتاب و اتفاقات پی در پی اگر فیلم فارست گامپ با بازی تام هنکس را دیده باشید قطعا کتاب شما را به یاد این فیلم خواهد انداخت چرا که اینجا هم با پیرمردی روبرو خواهید که یکی از مهره های اصلی و تعیین کننده در اتفاقات تاریخی است. ناگفته نماند که ترجمه خوب فرزانه طاهری هم خواندن این کتاب را لذت بخش می کند.
هیچ¬کس بهتر از بابا بزرگ نمی توانست مستمعانش را مسحور کند، وقتی که روی نیمکت محبوبش می نشست و، تکیه داده بر عایش، در حالی که توتونش را می جوید، برایمان قصه می گفت. ما نوه با چشمان گشاده از حیرت می پرسیدیم:"بابابزرگ... یعنی اینها راست است؟" بابا بزرگ جواب می داد:"اونایی که فقط حرف راست می زنند، لایق نیستند که آدم به حرفشان گوش بدهد" این کتاب را به او تقدیم می کنم. یوناس یوناسن
آلن به او هشدار داد:"انتقام چیز خوبی نیست. انتقام مثل سیاست است، یک چیز همیشه به چیز دیگر منجر می شود تا اینکه بد بدتر می شود و بدتر بدترین"(ص 67)
          
            میتونم در مورد این کتاب بگم که خیلی ظریف اتفاقات تلخ رو آمیخته با طنز بیان میکنه... جوری که حتی کشته شدن یه آدم بیشتر خنده داره تا تاسف برانگیز... چرا؟ چون که زیر یه فیل گنده له شده... .
داستان از صدمین سالگرد تولد آلن کارلسن شروع میشه که اون تصمیم میگیره از پنجره اتاقش توی آسایشگاه سالمندان فرار کنه و نویسنده همزمان با حال، زندگی اونو از کودکی هم شرح میده... .
چیزی که خیلی برام جالب و شایدم عجیب بود، سرد بودن بیش از حد آلنه... آدمی یخی از سوئد که انگار مثه هوای کشورش احساساتشم قندیل بسته... در حدی که تنها چیزای مهم زندگیش یه لقمه غذای بخور و نمیر ، یه جای خواب راحت و البته ودکا به مقدار کافیه... و اینکه مثلا همکار چندسالش درست کنارش کشته بشه یا خودش کسی رو منفجر کنه خیلی براش اهمیت نداره... ولی خوب دست نویسنده این آقای کارلسن رو دور دنیا میچرخونه و حتی پاش به ایرانم میرسه و مدتی رو توی زندان ساواک میگذرونه که البته اونجاهم با ترکوندن رییس زندان خلاص میشه... خلاصش این آقای آلن افتخار آشنایی با چندتا رییس جمهور از آمریکا رو پیدا میکنه، استالین رو میبینه، پاش به کره شمالی و چین هم باز میشه و........
‌برای من بعد خوندن چندتا رمان تلخ و سنگین، طنز کتاب مفرح بود ولی اصلا کتاب راحت خونی نبود... به خاطر پراکندگی اتفاقات دنبال کردن کتاب به صورت پشت هم سخته... البته مقادیری هم مترجم زحمت کشیده بودن و غلطهای املایی و... داشت کتاب ولی اونقدر عجیب نبودن که منظور رو نرسونه یا مانع خوندن بشه.
          
محمد

1401/05/11

                نحوه روایت داستانش جالب بود، یک درمیان بازگشت به گذشته داشت و خود این امر سبب میشد مشتاق برگشت به زمان حال و ادامه دادن ماجرا باشی در عین حال بازگشت به گذشته سبب میشد به سوالاتی مثل اینکه « چی شد اینطوری شد؟ :)» هم پاسخ داده بشه. به طور کلی به نظر من داستان پرکششی دارد.
ولی نمی دونم چرا مدام در داستان تکرار می‌شود آلن از سیاست بدش میاد ولی نوکر اوامر غرب است، کمکش به شرقش هم از سر مستی بود، اینطور برداشت کردم که از غرب هم بدش میاد ولی کاچی به از هیچی ، بده ماچو =)))
تاکید وحشتناک به مشروب خواری هم جالب توجه است، نمی‌دونم نشانه‌ای خاص است و نویسنده قصدی داشته و نکته‌ای در آن هست و یا فقط یک شخصیت اینچنینی را خلق کرده است.
شاید منطقی نباید برخی اتفاقات داستان را تحلیل کرد، کتاب علمی نمی‌خونیم که البته با تاریخ شوخی و بازی می کند ولی خب انتظار کتاب علمی نباید داشته باشیم، اتفاقات فقط برای پیشبرد داستان است‌.
‏این کتاب سال ۲۰۰۹ نوشته شده است، فکر می‌کردم دست از سر کمونیست‌ها برداشتند ولی انگار ول کن نیستند.
کلا داستانش در زمره کتاب‌های اورول قرار میگیره منتها بدون روتوش‌تر.
پایان بندیش هم حداقل من خوشم نیومد، یک مقدار زمخت‌تر بود به نظر جالب تر میشد ...
من کتاب صوتی را گوش دادم و همینطور با این ترجمه مقایسه کردم، به نظرم ترجمه خانم شادی حامدی روان‌تر بودی ( کتاب صوتی) و کتابخوانی آقای سروری نژاد بد نبود، نکته منفی‌اش به جای شخصیت ها صحبت کردن بود که حقیقتا لوس بود ولی در نقش راوی خوب بود.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            غیر معمولی برای آدمهای معمولی

تا اطلاع ثانوی از تاریخ حماقتهای بشر نمی شود انتقام گرفت. متاسفانه این سیر حماقتها ادامه هم دارد و ما شهروندان و آدمهای معمولی، ریز و درشت زندگی مان تحت تاثیر تصمیم های بزرگ آدمهایی است که هیچ فکر نمی کنیم احمق باشند. بعدا معلوم می شود سر هیچ و پوچ جان و جوانی در معیت آرزو به باد رفته است که البته خیلی دیر شده. مثلا الان ما برای کشتگان جنگهای جهانی اول و دوم یا آنها که پای سخنرانی هیتلر کف به دهان آوردند و رفتند تیر و توپ در کردند چه می توانیم بکنیم؟ نهایت سبیلمان را با حرص بجویم یا سری تکان دهیم.
از این بیشتر اگر دلمان بخواهد تنها راهش همین هنر است، خاصه ادبیات. البته شاید  لابلای برکات این دویدنهای های قلم و ورق زدنهای اهالی کتاب، جایی در وجود بشر دردش بگیرد و آخر سر ملخ تخم حماقت را نیست و نابود هم کرد، الله اعلم.
" آلن" در رمان "مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد" برای من همین است. همین خندیدن به ریش حماقتهای تاریخی. به سیاست زدگی و ارزان شمردن جان آدمها و ریشخند به چوب حراجی که خیلی ها در طول تاریخ به فرصت محدود حیات ما آدمهای معمولی زدند.
البته آلن، این مخلوق دوست داشتنی یوناس یوناسن فقط این نیست. تفریح و مرور تاریخ هم هست، نمادی است از شکستن کلیشه ها. همراه آلن می شود از پنجره عادتها فرار کرد، خندید و زمانی را دور از هیاهوی روزمره سفر کرد؛ ارزان و مفرح. 
آلن را در صدسالگی اش میبرند گوشه ی خانه ی سالمندان رها میکنند که باشد و بماند و این روزهای آخر را بی صدا شبیه یکی از پیرمردهای معمولی تمام کند.  آلن این تصور را طبق عادت معهود منفجر می کند. او نه تنها غرق در رخوت در رختخواب تن به پایان نمی دهد بلکه شروع جدیدی را رقم می زند. از همان پنجره ای که یوناس یوناسن آنقدر دوستش داشته که دلش نیامده در عنوان کتاب هم ذکر خیرش را جا بیندازد.
خواننده در طول داستان با دو تا روایت روبروست. روایت فرار و آنچه پیش خواهد آمد و روایت گدشته ی زندگی آلن.
شاید برای خواننده ی ایرانی جالب باشد که پای آلن به ایران هم باز می شود و سر از اتاق های شکنجه ی حکومت وقت هم در می آورد. در تمام طول سفر آلن حتی در ملاقات با استالین، ترومن، چرچیل، مائو و مردان تاریخ ساز یا تاریخ خراب کن، زبان طنز یوناس یوناسن همراه خواننده است، بعید است لبخند در صفحه ای به خواننده تعارف نشودف گیرم که لازم شود با زبان طنز به جان سبیل استالین هم افتاد.
آلن در تمام زندگی با کلیشه میانه ای ندارد. مثل همین کلیشه ی سالخوردگی و برای اثبات آن کار را از همان پنجره و فرار شروع می کند و به زعم نگارنده در سکانسی به اوج میرسد که مشخص می شود متخصصان اورولوژی هم اشتباه می کنند و آلن بار دیگر می تواند داماد که هیچ، اصلا پدر شود.
کتاب آنقدر دوست داشتنی بوده است که چند تا ناشر ردش را بزنند و چند تا ترجمه روانه ی بازار شود. شخصا پیشنهادم ترجمه ی فرزانه طاهری است.