معرفی کتاب خانه ادریسیها اثر غزاله علیزاده

خانه ادریسیها

خانه ادریسیها

3.5
45 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

88

خواهم خواند

117

ناشر
توس
شابک
9789643155131
تعداد صفحات
608
تاریخ انتشار
1399/9/3

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
بروز آشفتگی در هیچ خانه یی ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوب ها، تای ملافه ها، درز دریچه ها و چین پرده ها غبار نرمی می نشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزا پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به خانه ادریسیها

نمایش همه

پست‌های مرتبط به خانه ادریسیها

یادداشت‌ها

          کتاب "خانه ادریسسها" معروف ترین اثر خانم عزاله علیزاده است. روایت بلندی از مردمی در شهری فرضی به نام عشق آباد که عده‌ای آمده اند تا حق ستم دیدگان را از سرمایه داران و ثروتمندان بگیرند. این عده در خانه ای قدیمی با هم ساکن میشوند و این سرآغاز داستان این کتاب است
کتاب پر است از شخصیتهای متفاوت مثل: وهاب، شوکت، قباد، لقا، خانم ادریسی و ... و نقطه قوت کتاب هم پرداخت دقیق و موشکافانه این شخصیتهاست.شخقصیتهایی متفاوت که همه در کنار هم تنوعی عجیب در این خانه را رقم میزند. کتاب مملو است از بیان جزئیات مکان و اتفاقها. نثر نه چندان آسان کتاب به زیبایی و جزئیات همه فضاها را توصیف میکند.
برای فهمیدن معنی بعضی لغات گاهاً مجبور شدم در اینترنت سرچ کنم و یاد بگیرم. مخصوصا اسامی قسمتهای مختلف خانه و وسایل و ...
رمان خوش خوانی نیست و متن سنگین آن به سختی جلو میرود ولی در عین حال به زیبایی تغییرات از آرمانهای یک انقلاب تا پیاده سازی و انحراف آن را به نمایش میگذارد. شاید استفاده از شهری با اسامی خیابانها و فامیلهای روسی و افرادی با نامهای ایرانی به دلیل دور شدن این فضا از ایران و انقلاب اسلامی باشد تا مجوز چاپ را در اوایل دهه هفتاد شمسی بگیرد
        

14

نابهنگامی
          نابهنگامی یک صدا

اگر ارزش‌های حاکم بر اخلاق و جهان‌بینی یک جامعه ارزش‌هایی مردانه باشد، زن‌ها راهی ندارند جز این که مردانه تربیت شوند. اشتباه نکنید! منظورم این نیست که زن‌ها در چنین جامعه‌ای شبیه به مردها بار می‌آیند و خصلت‌هایی مردانه کسب می‌کنند. نه! بدتر از آن. زن‌ها در چنین جامعه‌ای به آن چیزی تبدیل می‌شوند که مردان می‌خواهند و از آنان انتظار دارند. زن‌ها کماکان زن‌اند اما صدا ندارند چرا که صدایشان صدایی مردانه است. در چنین جامعه‌ای صدای زنان شنیده نخواهد شد زیرا چنین صدایی اصلاً فرصت شکل‌گیری، پرداخت و بیان ندارد. صدای زنانه صدایی پرلکنت، خام و آموزش‌ندیده است که گاهی در میان هیاهوی کرکننده‌ی مردانه نجوایی می‌کند و به سرعت خاموش می‌شود (دوگانه‌ی کلیشه‌ای «مردان پلید» و «زنان فرشته»؟ نه! مسئله خباثت مردان نیست، فقدان صدای زنانه است. صدایی که خوب یا بد، فرشته‌گون یا شیطانی، اصلاً فرصت بیان نیافته است. مسئله، زنی است که همواره پیش روی ماست اما در واقع وجود ندارد).
در خانه‌ای اشرافی، در عشق‌آباد، چند زن با خصلت‌ها و شخصیت‌هایی متفاوت به هم می‌رسند تا داستان ناکامی‌های زندگی‌شان را روایت کنند. داستان‌هایی متفاوت از عشق‌های ناکام و جفاهای جهان و جامعه‌ی مردسالار، که در یک چیز مشترکند: صدای تمام این داستان‌ها مردانه است. این زن‌ها، خسته از ارزش‌های مردانه‌ای که بر زندگی و عشق حاکم است، در گوشه‌ای تاریک و افسرده پناه گرفته‌اند تا زنانگی خود را بازیابند غافل از این که صدای مردانه‌شان، کماکان آنها را در جهان مردسالاری که از آن گریخته‌اند نگاه می‌دارد. زن‌های این رمان، هر یک به شکلی قربانی ارزش‌های مردسالارانه شده‌اند و صدای زنانه‌شان پرورش‌نایافته باقی مانده است.
انقلابیون به خانه می‌ریزند تا باز هم ارزش‌های مردانه را حاکم کنند. اما این بار، بر خلاف کل تاریخ و سنت چند هزار ساله، چیزی تازه در جریان است: زن‌ها، در برخورد با این فضای خشن، کم‌کم صدای خود را می‌پرورانند و بلند می‌کنند.
از خلال روایت‌های این زن چندپاره، این زن متکثر، کم‌کم صدایی شکل می‌گیرد که در تاریخ رمان فارسی بی‌سابقه است: صدای زنانه. علیزاده خودش را در قالب چند زن پاره‌پاره می‌کند تا به صدایی تازه و زنانه برسد: صدایی که از طریق آن، زن‌ها می‌توانند به خودشان بیندیشند و ارزش‌هایشان را بنا کنند. نتیجه، یکی از درخشان‌ترین رمان‌های فارسی است: «خانه‌ی ادریسی‌ها» یا، با چه زبانی خود را در مقام یک زن به جامعه بازگردانیم.
        

0

          کتاب اول رو واقعا دوست داشتم و کتاب دوم رو واقعا دوست نداشتم.☹
در کتاب اول، سیر روایت، سرعت پیشرفت داستان، شخصیت پردازی و فضاسازی واقعا خوب بود. 
اما در کتاب دوم، انگار رشته‌ی کار از دست نویسنده در رفت. همون شروع کتاب اینجور احساس می‌شد که مدت زیادی از اتفاقات کتاب اول گذشته ولی فقط چند روز گذشته بود. با این حال، شخصیت‌ها به شدت تغییر کرده بودند. فضاسازی‌ها هم چندان ملموس نبود‌ و گاهی رفتار شخصیت‌ها به شدت اغراق‌آمیز می‌شد. در کنار این‌ها، چیزی که اذیتم می‌کرد سرعت پیشرفت داستان بود. در کتاب دوم بعضی اتفاقات معمولی خیلی کش داده می‌شد در حالی که به اتفاقات مهم پرداخته نمی‌شد. بزرگ‌ترین ضعف کتاب هم از همین موضوع براومده بود؛ دگرگونی ناگهانی و کم‌وبیش غیرمنطقی و بی‌دلیلِ رفتار و اندیشه‌های شخصیت‌ها.
فکر می‌کنم کتاب دوم بیشتر از داستان، تکرار بود؛ تکرار همه‌ی چیزهایی که در جلد اول گفته شده بود. کاش نویسنده با چند فصل کوتاه، پایان‌بندی رو به کتاب اول وصل می‌کرد و اصلا کتاب دوم رو نمی‌نوشت.

با این همه، خواندن خانه‌ی ادریسیها خالی از لطف و لذت نیست.
        

9

          خانه‌ی ادریسی‌ها یکی از بهترین رمان‌های سیاسی-اجتماعی ایرانه. در شروع کتاب چهار نفر در خانه‌ی مجلل ادریسی‌ها زندگی می‌کنند، خانم ادریسی، دخترش لقا، نوه‌ی پسریش وهاب و مستخدم خونه یاور. خانه‌ی ادریسی‌ها در شهر خیالی عشق‌آباد قرار داره. این کشور اخیراً دچار انقلاب شده، یک انقلاب کارگری-کمونیستی. داستان از جایی شروع میشه که آتشکارها به خانه‌ی ادریسی‌ها میان و پس از بازدید اعلام می‌کنند به زودی افرادی برای استقرار در این خانه به اونجا میان و در واقع این مکان یک خانه‌ی اشتراکی میشه. چندین نفر به خانه‌ی ادریسی‌ها میان و زندگی مشترک افراد طبقه‌ی کارگر و فقیر با افراد مرفه(از دید تازه‌واردان) شروع میشه. این کتاب به جز نقد جریان سیاسی آشنای موجود در کتاب به مسائل مهم اجتماعی دیگه‌ای می‌پردازه که چه بسا مهمتر از نقدهای سیاسی باشه. اولین موضوع تغییر و تطبیق افراد مختلف در شرایط مختلف. نکته‌ی بعد نقد ظلمی که به زنان شده در طول نسل‌های مختلف، از خانم ادریسی و دختر عموی زیباش، تا دخترانش رحیل و لقا و حتی عروسش رعنا و زنان تازه‌وارد به خانه حتی قوی‌ترین اونها، قهرمان شوکت. موضوع بعدی موجود در کتاب، موضوع عشقه، هرچند کمرنگ‌تر از بقیه‌ی مسائل. کتاب شخصیت‌پردازی خیلی خوبی داره و برای ساخته و پرداخته شدن این شخصیت‌ها نیاز به موقعیت‌های زیادی داره و این موقعیت‌ها گاهی باعث کسل کننده شدن کتاب میشه، اما من این مورد رو جزو عیوب کتاب نمی‌دونم چون هر کتابی که بیش از ۵۰۰ صفحه باشه اونم در دسته‌های سیاسی، اجتماعی، درام و ... که ماهیت هیجانی ندارند، خواه ناخواه گاهی کسل کننده میشه. سبک کتاب من رو یاد نویسندگان روس میندازه. کتاب جذاب به معنای سرگرم کننده بودن نیست اما از نظر «حرف برای گفتن» داشتن بسیار جذاب و خواندنیه.ه
        

27

          معرفی رمان ایرانی « خانه ادریسی‌ها » 📖
#غزاله_علیزاده
اگر بخوام #خانه_ادریسی‌ها رو در یک جمله خلاصه کنم ، میتونم بگم ؛رمانی چندلایه و عمیق با داستانی تمثیلی و ساده.
رمان خانه ادریسی‌ها، مشهورترین اثر غزاله علیزاده است که در سال ۱۳۷۰ در دو جلد به چاپ رسید و سه سال بعد از مرگ نویسنده ، در سال ۱۳۷۸، برنده لوح زرین و جایزه بیست سال ادبیات داستان‌نویسی شد.
داستان کتاب خانه ادریسیها، درباره شهری است به نام عشق آباد و گروهی به قدرت رسیده که وارد شهر شده‌اند تا حق مظلومین را از ثروتمندان بگیرند و آنها را از خانه هایشان بیرون کنند.
کل ماجرا در یک خانه بزرگ و قدیمی می‌گذرد. ادریسیها نخستین ساکنین خانه هستند: مادربزرگ زلیخا (خانم ادریسیها)، لقا (دختر میانسال خانم ادریسیها که عمرش را به تنهایی و دور از مردها به گذرانده است)، وهاب (نوه پسری خانم ادریسیها که در خارج تحصیل کرده ) و یاور (باغبان پیر خانه).ساکنین خانه خود را در خانه و خاطرات گذشته زندانی کرده‌اند. آنها هرگز خانه را ترک نکرده‌اند و به گفته وهاب علتش « خو گرفتن، ناچاری و تن آسایی بوده است ». این خانه پر از رخدادهای شگفت انگیز، اندوهگین و عجیب است.
به نظر می‌رسد که سرنوشت زنان در نسل‌های مختلف یکی از دغدغه‌های غزاله علیزاده در کتاب خانه ادریسی ها بوده است. او در این رمان سرنوشت چند زن از این خاندان را به صورت کلیدی مورد پردازش خود قرار داده است. زنانی که هر کدام به گونه‌ای یا زندگی خود را از دست داده‌اند یا حق شاد زیستن را.

پ.ن ۱: گرچه سبک رمان رئال (واقع‌گرایانه) است اما اکثر  روایت‌ها و دیالوگ‌ها نمادینند و تمثیل‌ها و توصیفاتی که در متن استفاده شده ،نشاندهنده باورها و جهان‌بینی نویسنده و همچنین مناسبات اجتماعی افراد و یا کاراکترهاست‌.
و البته میشه گفت که گاهی نگاه غزاله به محیط، مکان‌ها و شخصیت‌ها، شاعرانه و فراواقعی است به همین دلیل گفتارها در سطح یک مکالمۀ معمولی صورت نمی‌گیرد و همین امر موجب سخت‌خوانی این رمان شده است .
پ.ن۲: پیشنهاد میکنم این کتاب رو بدون وقفه و آهسته و باتمرکز بخونید و حتما قبل از شروع کتاب ،خلاصه‌ای ازش در ذهن داشته باشید تا هنگام رویارویی با حوادث و کاراکترهای متعدد، رشته داستان از دستتون در نره.
پ.ن۳: خوندن این رمان رو به همه توصیه نمی‌کنم.اگر از طرفداران داستان‌های بی‌تکلف و روان هستین ، این کتاب رو نخونید .

        

17

مهرنوش

مهرنوش

1403/4/12

          اگه بخوام ۱۰ رمان برتر ایرانی معرفی کنم، این رمان قطعا جزوشونه
رمانی که علیزاده در هفت سال نوشت

 وقتی این رمان رو شروع می‌کردم بیشتر به خاطر شناخت دقیق‌تر این «پری کوچک غمگین» و رازآلود بود. اما واقعا خود رمان جذابیتی به همون اندازه برام پیدا کرد.

 برای منی که علاقه‌م به نوشته‌هایی با شخصیت‌های محدود و توصیفات کمه، این‌که چنین اثری باز هم برام جذاب بود، یعنی نویسنده کارشو خوب انجام داده.
کلمات انگار با پنس کنار هم چیده شدند. گاهی توصیفات ان‌قدر دقیق و رنگارنگ و خاص بود که گویی تابلوی نقاشی بودند تا چند سطر جمله.
 (به نقل از اطرافیان، غزاله دایره لغات خیلی وسیعی داشت‌. به حدی که سپانلو در مستند «محاکات» ذکر می‌کنه که بارها در اشعارش از نظرات علیزاده بهره گرفته)


 از دیگر نقاط قوت این رمان شخصیت‌پردازی قوی‌، علی‌رغم تعداد زیاد شخصیت‌ها بود.
نویسنده موفق شده بود برای هر شخصیت یک هویت مجزا بسازه و کاری کنه که مثل یک انسان واقعی بهشون عاطفه پیدا کنیم.
 چیزی که خیلی نظرمو جلب کرد سیر تغییر شخصیت‌ها در طول داستان و عوض شدن احساسات و قضاوت‌های ما نسبت به هر کدوم از این افراد بود و بخش دوم که به گذشته هر کدام از «قهرمان‌»ها می‌پرداخت، برای من یکی از جالب‌ترین بخش‌های کتاب بود.

وقتی کتاب رو می‌خوندم مدام با خودم می‌پرسیدم چه‌طور تونسته دچار تکرار شخصیت‌ها و تک‌صدایی نشه و دیدگاه‌های متخلف و به این اندازه کارکتر‌هایی جدا از وجود و ذهن خودش بسازه و خب شاید بررسی زندگی اعیانی غزاله و حضور همیشگی آشپز و خیاط و... در خانه‌اش برای فرار از احساس تنهایی‌، بتونه تا حدی جواب این سوال رو بده.

نکته جالب دیگه نوع نگارش رمانه،‌ غزاله با  چشم‌ها رو با چشم‌بندی سیاه می‌بست، در تصورات خودش غرق می‌شد ، مدتی بعد به حرف می‌آمد و منشی کنار تختش شروع به نوشتن می‌کرد.

«سلمی الهی» تو مصاحبه‌ای اشاره کرده، مادرش گاهی به حدی در شخصیت‌های مختلف داستان غرق می‌شد که لحن و صدایش با قرار گرفتن در پوسته هر کدام از قهرمان‌ها تغییر می‌کرده.

غزاله اهل ادبیات کلاسیک و به‌خصوص ادبیات روس بود، که تاثیراتشو در رمان خانه ادریسی‌ها هم می‌شه دید.


حالا یه‌کم بیشتر بپردازیم به این رمان:

خانه‌ی ادریسی‌ها یکی از سیاسی‌ترین آثار داستانی ایرانه.
این رمان با توصیفی از یک خانه اشرافی بزرگ و قدیمی در عشق‌آباد شروع می‌شه، که حالا از آن تجملات و افراد خاندان، فقط ۴ نفر باقی مانده‌‌اند.
خانم ادریسی بزرگ و دخترش «لقا» و نوه پسری‌ش «وهاب» و خادم باوفایشان «یاور» که هرکدام به‌گونه‌ای در انزوای خود دست و پا می‌زنند. و البته خاطرهٔ پررنگ دختر زیبا و فوت‌شدهٔ خانم ادریسی «رحیلا»، که مدام در خاطرات وهاب برای ما در هاله‌ای از رمز و راز و زیبایی و عطر کشمیر توصیف می‌شود.

در بیرون خانه نیز به تازگی انقلاب بولشویکی به پیروزی رسیده و خانه خاندان ادریسی هم به عنوان خانهٖ عمومی برای سکونت بعضی از «قهرمان‌»ها (لقبی برای افراد طبقه کارگر)، انتخاب و به صورت اشتراکی بین خانواده و انقلابیون تقسیم می‌شه. که البته این‌‌بار با حکمرانی قشر ضعیف بر طبقه بورژوا :)

اضافه شدن شخصیت‌های متعدد و ایفای نقش پررنگ هر کدوم و اثری که شخصیت‌های افزوده‌شده بر این چهار شخصیت اصلی می‌ذارن، چارچوب کلی داستان رو شکل می‌ده.

این کشش و تقابل بین مردم معمولی و آخرین بازماندگان اشرافیت و کم‌کم به درک یک‌دیگر رسیدن و گویی جمع شدن اضداد و فهم مفهوم انسانیت و درد و رنج مشترک در سراسر این اثر به خوبی بسط داده شده.

 گفتگوهای بین وهاب با افراد «آتش‌خانهٔ مرکزی» و جوانان تندروی انقلابی، به خوبی کاربرد غلط از ایدئولوژی‌های خوب را نشان داده و این‌که چه‌گونه نظریاتی که قراره آرمان‌شهر بسازند، می‌تونن منجر به پادآرمان‌شهر بشن.

خوندن این رمان رو خیلی زیاد توصیه می‌کنم و اگه با توصیفات و حجم زیاد میونه خوبی ندارید هم می‌تونین با صدای «سلمی الهی» دختر غزاله و بیژن، این کتاب رو گوش بدین
حتی اگه پنجاه صفحه اولش هم جذبتون نکرد یا احساس سردرگمی کردید بهش زمان بدید مطمئنم پشیمون نخواهید شد :)

و اگه خواستید بیشتر درباره غزاله علیزاده بدونید، پادکست «چنین شد»، شماره پانزدهم قویا سفارش می‌شه.
همچنین مستند «محاکات» ساخته پگاه آهنگرانی 
        

17

          متاسفانه تا انتهای بخش اول خواندم و وقت کم آوردم. بخش دوم را گذاشتم آذر سال بعد انشاالله بخوانم.
این شهودی ترین رمان ایرانی بود که تا به حال خوانده ام. فقط همین دو سطر آغاز رمان را به عنوان گواهی محکم مدعایم می آورم:

بروز آشفتگی در هیچ خانه یی ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوبها، تای ملافه ها، درز دریچه ها و چین پرده ها غبار نرمی می نشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزاء پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند. 

بین آدمها تارهای نامرئی روابطی کشیده شده که غیرقابل توضیح اند. انگیزه ها هم غیرقابل توضیحند. ترس ها هم همین طور. همه چیز در دنیای غیرقابل اثبات شهود فهمیده میشود و اگر شما یک مخاطب منطقی و حسی باشید همان اول کتاب را به کناری پرتاب میکنید
شهود چنان پررنگ است که جای خالی تنوع مکان را پر کرده و در این 300 صفحه حتی یک بار هم از خانه ادریسیها خارج نشدیم ( و در ادامه هم قرار نیست خارج شویم)
البته هرچقدر لقا و وهاب و خانم ادریسی که صاحبان خانه هستند خوب پرداخت شده اند، شوکت و برزو تیپ هستند و دهان باز نکرده میشود فهمید قرار است چه بگویند
این را هم اضافه کنم که به نظرم غزاله علیزاده نه رمانی ضد کمونیستی که رمانی ضد اجتماعی نوشته است. از فردیت محض طرفداری کرده است و وجه اجتماعی آدمها را مطلقا بی معنی و مخرب نشان داده
فعلا تا اینجا! خانم علیزاده تا سال آینده خدانگهدار
        

0

          آدمی نیستم که از بلندی کتاب و توصیف‌های زیاد خسته بشم. این‌کتاب هم پر از توصیف‌های درخشان و زیبا و فضاسازی‌های فوق العاده بود. دایره لغات نویسنده بسیار وسیع و عالی بود. نقدهای زیادی در مورد جلد دوم کتاب شنیده بودم اما از آنجا که معمولا نقد به کتاب‌های بلند را نمی‌پذیرم. به مطالعه کتاب ادامه می‌دادم و حتی تا ۷۰ درصد کتاب برایم قابل قبول بود. اما از یک جایی به بعد داستان از مسیر خودش خارج شد و به آن باز نگشت. این را متوجهم که کل داستان یک نقد اجتماعی سیاسی به انقلاب‌هاست. چیزی شبیه به آن‌چه در قلعه حیوانات اتفاق می‌افتد. اما انتظار من از توصیفات بلند و زیبای شخصیت‌ها و محیط، تاثیر‌گذاری آن در فهم بهتر و عمیق‌تر داستان بود. اما فکر می‌کنم سیر داستان خانه ادریسی ها اینطور نبود.
مثلا یکی از فصل ها به طور کامل دست نوشته های یکی از شخصیت های داستان خوانده می‌شود از یک جهت این کار بسیار ماهرانه انجام شده. نویسنده به زیبایی توانسته یک متن ادبی را در متن ادبی خودش بیاورد و لحن و  نحوه بیان را طوری تغییر دهد که نشان دهد این متن دیگری است در داستان من و این کار فوق العاده بود. اما اصل این سوال باقی بود که اصلا چرا اینجا چنین کاری کردی و چه کمکی به جریان داستان می‌کرد.
شخصیت های داستان کلی تلاش می‌کنند که طرحی را برای نجات مردم بدهند با کلی زحمت به کوه می‌روند تا اقدامی انجام دهند اما بدون بیان دلایل بر می‌گردند به شهر و بعد از چند روز هم دستگیر می‌شوند. بعد شما فکر می‌کنی اینها حتما نقشه بوده خودشان می‌خواستند دستگیر شوند اما نه. در عین ناباوری کتاب با توصیفات به پایان می‌رسد و متوجه می‌شوی احتمالا واقعا کشته شدند. من مشکلی ندارم که چرا اینها شکست خوردند مشکلم این هست که داستان مسیری برای رسیدن به این شکست ندارد همینطوری آمدند گرفتندشان و نتوانستند کاری کنند؟ خب اینکه دیگه این‌همه شخصیت پردازی نمی‌خواست.
خلاصه از خواندنش پشیمان نیستم اما خب نقدهایم هم سر جایش هست.
اگر فکر می‌کنید من داستان را متوجه نشدم و اشتباه می‌کنم پیشاپیش می‌پذیرم و خوشحال می‌شوم درباره‌اش گفت‌و‌گو کنم.
        

110

آزاده اشرفی

آزاده اشرفی

3 روز پیش

          ‍ داستان آشنای حکومتی توتالیتر،آدم‌هایی که انقلاب کردند،کسانی که سود بردند.
غزاله علیزاده با انتخاب هوشمندانه حکومتی نزدیک به نظام فعلی والبته نزدیکی فرهنگ جغرافیایی،راه گریزی برای انتقاد پیدا کرد.
ساکنین شهری که زیر پرچم دیکتاتوری و استبداد،تن به پذیرش هر تفکری می‌دادند،چرا که تصمیمات بزرگ‌قهرمان مصداق وحی منزل بود. 
نخستین کنایه شاید همین انتخاب نام شهر بود،شهری که عشق نجاتش داد.نمادهای داستان ذره‌ذره روشن می‌شدند.آتشکاران که بذر آتش می‌نشاندند،اما درواقع آتش درونی از نگفتن در جانشان می‌سوخت.
و خانه‌ای نماد جامعه،باچهارکارکتراصلی و هفده مهمان که هرکدام راوی بخشی از رویدادها یا عکس‌العمل‌های اجتماعی هستند.
شخصیت‌های گسترده و عمیقی که در هر باب داستان،وجهی از وجوه تاریک‌شان معرفی می‌شد.
داستان توازن دارد اما وجه زنانه‌اش پررنگ‌تر و قوی‌تر است. و شاید نگاهی مغرضانه به پرورش قوای آنیمایی داستان.
خانم ادریسی،یکی ازاشخاص موردپسند من، کم‌گو اماموثر.برآمده از دل عشق،و همین عشق نهفته باعث شد حتی شستن پای دیگران یا شکستن گلدان‌های چندصدساله آزارش ندهد.و تکرار می‌کرد،در سن او دیگر چیزی مهم نیست.اقتدار و وقارش را گاه به رخ می‌کشد وجایی می‌گوید،تا زنده‌ام خانه را حفظ می‌کنم.جنگ برای حفظ حریم و بقا.وتبدیلش از خانم‌ادریسی به زلیخا،شکستن پوسته.
لقا باهزار قابلیت خفته.زنی عاشق کودکان و گریزان از مردان.با فوبیای سنگ‌پا! نقطه مقابل وهاب درتغیرشرافتمندانه.در نهایت خانه شرمنده وقار و صبوری زن شد.وداستان روی شانه‌های لقا به آخر رسید.
رکسانا،سیاه و سفید.فرشته و ابلیس.برآمده از دل هنر.همین کافی‌ست تا به وجه انتقادی او اشاره شود.هنرمندان دغدغه‌مند.توانا در بازی کردن.هم به نعل زدن و هم به میخ کوبیدن.
در آخر،شوکت،فردی که دیالوگ‌هاش را با جان و دل می‌خواندم.زنی قوی،بادهانی بی‌چاک و بست،که اهل ویران کردن است و افتخار می‌کند به ویرانی‌.همین زن درطویله کنار شیرین می‌نشیند،باعربده برای خانم ادریسی چای می‌خواهد.دنبال وهاب می‌دود تا آدمش کند.برای درست کردن آدم‌ها می‌جنگد و عاطفه را به سبک خودش ابراز می‌کند.با یادآوری مداوم مادرش،کودکی وخاطرات. می‌گویدانگار این فرشته،جایی به قلب منم تیر زده که در تمام عمرم آرام و قرار نداشتم.
چندفصل پایانی کتاب،داستان‌های هر قهرمان گویی از دل پرونده‌ای که نویسنده نوشته،بیرون‌ کشیده و می‌خوانیم. خرده‌پیرنگ‌هایی که بودنشان نه لازم،امادوست‌داشتنی بود.
قرارگرفتن متساوی زن و مرد در داستان،بی‌هیچ عنوان و پسوندی،فقط براساس قابلیت،نمونه‌ای از تفکر بهادادن به حضور زن در هر مقامی‌ست.بالاکشیدن زنان در جایگاه مادر،معشوقه،رییس،در کمترین سطح اجتماعی یا بالاترین.
وجه دیگر داستان،اشرافیت گول‌زننده و بیچارگی انسان‌هایی در دل رفاه است.از صاحب‌کاران گوناگون،تاصاحب‌منصبان بی‌مقامی که از دل تمول و مقام،در تلخترین و تاریکترین سمت‌ خودشان زیست می‌کنند.
از نشانه‌های انتقادی داستان،رد مذهب،فشار تفکر حاکم،بدبینی مرسوم بین مردم است.که جایی می‌گوید همین مادربزرگ‌های پاکدل از پشت پنجره خانه‌شان برای آتشخانه گزارش می‌نویسند.
جاذبه داستان تاانتها ادامه داشت.از بخشی پایان قابل حدس بود اما باعث نمی‌شد کتاب را پس بزنی.
داستان اجازه کشف را به مخاطب می‌داد.
بازی باصحنه‌ها،بوها،رنگ‌ها،عاشقانه‌ای با گیاهان و عطرها.حتی مسافرخانه سیاه وکثیف باشمعدانی پژمرده تصویر شد.انقلاب بابوی بومادران و علف.
سوختن قسمتی ازکتابخانه وباقی ماندن تعدادی کتاب.شکستن گلدان‌های عتیقه و پشت به قدمت و تمدن کردن.نادیده گرفتن ارزش‌های کهن.که هیچ قدمتی لزوماکامل و درست نیست.
شستن خانه درست وقتی که شوکت فهمید ماندگار نیست،اشاره به ساختن جایی برای آسایش،بی‌اتکا به قدرت.ساختن آنچه خراب کرده و عکس یادگاری.وبعد تن دادن به گفتگو و همراهی باشورش.
خانه‌ ادریسی‌ها،وجهی از من،ما،جامعه وجهان بود.ذره‌ذره نمادها راباید دید،کشف کرد وبرایشان،تفکر خرج کرد.

خانه ادریسی‌ها/ غزاله علیزاده
نشر توس
        

0