یادداشت مجید اسطیری

                متاسفانه تا انتهای بخش اول خواندم و وقت کم آوردم. بخش دوم را گذاشتم آذر سال بعد انشاالله بخوانم.
این شهودی ترین رمان ایرانی بود که تا به حال خوانده ام. فقط همین دو سطر آغاز رمان را به عنوان گواهی محکم مدعایم می آورم:

بروز آشفتگی در هیچ خانه یی ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوبها، تای ملافه ها، درز دریچه ها و چین پرده ها غبار نرمی می نشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزاء پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند. 

بین آدمها تارهای نامرئی روابطی کشیده شده که غیرقابل توضیح اند. انگیزه ها هم غیرقابل توضیحند. ترس ها هم همین طور. همه چیز در دنیای غیرقابل اثبات شهود فهمیده میشود و اگر شما یک مخاطب منطقی و حسی باشید همان اول کتاب را به کناری پرتاب میکنید
شهود چنان پررنگ است که جای خالی تنوع مکان را پر کرده و در این 300 صفحه حتی یک بار هم از خانه ادریسیها خارج نشدیم ( و در ادامه هم قرار نیست خارج شویم)
البته هرچقدر لقا و وهاب و خانم ادریسی که صاحبان خانه هستند خوب پرداخت شده اند، شوکت و برزو تیپ هستند و دهان باز نکرده میشود فهمید قرار است چه بگویند
این را هم اضافه کنم که به نظرم غزاله علیزاده نه رمانی ضد کمونیستی که رمانی ضد اجتماعی نوشته است. از فردیت محض طرفداری کرده است و وجه اجتماعی آدمها را مطلقا بی معنی و مخرب نشان داده
فعلا تا اینجا! خانم علیزاده تا سال آینده خدانگهدار
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.