سقوط
خرید این کتاب از کتابفروشیها
کتاب حاضر داستانی فرانسوی است که به زبان فارسی ترجمه شده است. در این اثر می خوانیم که ژان باتیست کلمانس در رستوانی به نام مکزیکوسیتی با غریبه ای آشنا می شود. این غریبه، خواننده این کتاب است! او داستان زندگی اش را برای این غریبه تعریف می کند که وکیلی تراز اول در پاریس بوده و زندگی موفقی داشته است. اما شبی که در حال گذشتن پلی در پاریس بوده، زنی را می بیند که به صورت غیرعادی به لبه های پل نزدیک شد است. ژان باتیست با بی توجهی از کنار زن می گذرد، بعد از چند قدم صدای افتادن در را می شنود اما هیچ کاری نمی کند. این اتفاق بر زندگی موفق او به عنوان یک وکیل تاثیر بسزایی می گذارد.
پرفروش ترین کتاب ها پرفروش های ایران کتاب ادبیات کلاسیک دهه 1950 میلادی داستان فلسفی ادبیات اگزیستانسیالیسم جایزه نوبل ادبیات جریان سیال ذهن فهرست برترین رمان ها درباره شهرها فهرست برترین آثار داستانی جریان سیال ذهن فهرست برترین کتاب های اگزیستانسیالیسم فهرست برترین آثار فلسفی گودریدز ادبیات داستانی
بریدۀ کتابهای مرتبط به سقوط
نمایش همهیادداشتهای مرتبط به سقوط
چند شب پیش و در نیمههای شب، خواندن کتاب "سقوط" اثر آلبر کامو را تمام کردم. تعریفهای زیادی دربارهاش شنیده بودم. چه از اهل کتاب، چه نظرات برنامه فیدیبو و چه گاه و بیگاه از منابع مختلف. تاحدودی با نظرات موافق بودم و تاحدود زیادی مخالف. اول برای شفاف شدن موضوع به قصهی کتاب میپردازم و بعد انشاءالله تا جایی که متوجه شدهام به نقدش. کتاب دربارهی ژان باتیست کلامنس است که در رستورانی با غریبهای آشنا میشود و داستان زندگی خودش را برای او بازگو میکند. او تعریف میکند که چندسال پیش وکیلی موفق و مردمدار و بسیار ریاکار بوده است و در زندگی خود خوشبخت بوده، او خودش را از دیگران هوشمندتر و موفقتر میدانسته است. تا این که شبی از روی پلی میگذشته و زنی را میبیند که از روی پل خم شده است. کمی که دور میشود صدای افتادن چیزی در آب را میشنود اما بدون هیچ اقدامی به راه خود ادامه میدهد و عمل خودش را توجیه میکند. از اینجا سقوط شروع میشود. میفهمد که هیچ دوستی ندارد، به دو رویی خودش پی میبرد و از دیگران متنفر میشود. او به جستجوی خودش میپردازد و نیاز به اعتراف، برای آرامش روح در او موج میزند. دست به کارهای مشغول کننده میزند و به مرگ فکر میکند و برای خواننده اعتراف میکند و... گروهی که موافق این کتاب هستند بیشتر سخن "ژان پل سارتر" را راجع به این کتاب نقل میکنند که گفته: «این کتاب زیباترین و فهمناشدهترین اثر کاموست.» من نیز در مورد فهم ناشدهترین اثر با سارتر موافق هستم. زیرا جملات آنقدر بهم چسبیده و پشت سر هم بود که گاها خسته کننده و از حوصلهی مخاطب خارج میشد و این فهم اثر را کمتر میکرد. در این کتاب کامو به مردی پرداخته که قبلا یک وکیل موفق بوده است اما در تمام کارهایش که از دید مردم بسیار خیرخواهانه و همراه با ادب اجتماعی بالا نیز بوده، ریا موج میزند و نویسنده صریحا به تمام اهداف پشت کارهایش اشاره میکند. این ویژگی در تمام ما انسانها کم و بیش وجود دارد که این دید صریح را ما نیز باید در زندگی خود و در مواجه با اعمالمان داشته باشیم. اما چیزی که در کتاب مرا آزار میداد و در جستجوی نقدهایی که داخل اینترنت و... انجام دادم نیافتم - در حالی که حس میکردم باید حتما چنین چیزی در جایی نوشته شده باشد و هرچه گشتم ندیدمش-، اشاره به کفر گوییهای نویسنده در خلال مباحث بعضا جالبی بود که به آن اشاره کردم. دیدگاه نویسنده در مورد حضرت مسیح(ع) این است که مسیح(ع) خودش میدانسته گناهکار است و برای همین تن به اینجور شکنجه و مرگی داده است، او فقط نمیدانسته برای کدامیک از گناهانش دارد مجازات میشود! سپس نویسنده به این موضوع میپردازد که مسیح(ع) سرچشمه ی تمام گناهانی بوده که در کشتن خودش شکل گرفته، چرا که به خاطر ولادت او کودکانی کشته شدند( البته این تصور نویسنده است.) + من نقاد نیستم و به لحاظ ادبی اصلا سررشتهای از روش نقد کتاب و آثار ادبی ندارم که بخواهم چنین اثری را به ورطهی نقد بکشم. اما طبق آموزههای دینی و حدیثی که از حضرت مسیح(ع) به ما رسیده با این مضمون که نقد کنندهی کلام باشید و هرچیزی را همینطور بدون نقد نپذیرید، سعی کردم نقدی هرچند کوچک و ضعیف بر این کتاب داشته باشم. خوندن این کتاب رو اگر با دید نقادانه بخوانید توصیه میکنم البته فقط برای متوجه شدن فضای فکری نویسنده و جامعه و یادگیری نکات نویسندگی، وگرنه به جز نکاتی که گذاشتم چیز خاص دیگری نداشت که ارزش خواندن داشته باشد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0