خال کوب آشویتس

خال کوب آشویتس

خال کوب آشویتس

هدر موریس و 2 نفر دیگر
3.7
73 نفر |
30 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

119

خواهم خواند

41

شابک
9786004611992
تعداد صفحات
262
تاریخ انتشار
1398/3/21

توضیحات

        در آوریل 1942 و در بحبوحه جنگ جهانی دوم، لالی سوکولوف به اجبار به اردوگاه آشویتس - بیرکناو منتقل می شود. او که به زبان های مختلف تسلط دارد، مسئول خالکوبی شماره های شناسایی بر دست زندانیان تازه وارد می شود؛ شماره هایی که سرنوشت آن ها را رقم می زند؛ اگر جوان و سالم باشند به کار اجباری فرستاده می شوند، در غیر این صورت راهی اتاق گاز و کوره های آدم سوزی می شوند. لالی طی دو سال و نیم اسارت در آشویتس - بیرکناو شاهد هولناک ترین قساوت ها و وحشی گری های بشر و همچنین شجاعت و شفقت مردمی ست که هر لحظه امکان دارد با مرگ روبه رو شوند. در همین اردوگاه است که با دختری به نام گیتا آشنا و در نخستین نگاه عاشقش می شود. «خالکوب آشویتس» روایتی ست عاشقانه از پایبندی لالی و گیتا به عشقشان در دورانی آکنده از اندوه و وحشت.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خال کوب آشویتس

نمایش همه

یادداشت‌ها

فهیمه

1400/8/4

          از دوست داشتن این کتاب همه نوشته اند و انصافا کتاب جذابی است، اما موارد عجیبی در داستان کتاب هست که هیچ کس در موردشان صحبت نمی کند:
- مثلا اینکه بلافاصله بعد از مشغول شدن لالی به خالکوبی، خالکوب قبلی کشته می شود. 
- لالی علی رغم یهودی بودن، در جایی متفاوت از سایر یهودیان و در یک اتاق تک نفره ساکن می شود و شرایط نسبتاً خوبی دارد. 
- به علاوه تجارتی که در اردوگاه به راه می اندازد، حاشیه سود بسیار بالایی دارد و نهایتاً زیر تشکش پر می شود از یک لایه طلا و جواهر قیمتی. 
- علی رغم تمام محدودیت ها خیلی راحت عاشقی می کند و با معشوقه خود در ارتباط است. 
- تنها کسی که لالی ذره ای ترحم به اون نشان می دهد، یک یهودی بسیار غول پیکر است و بعدا نیز این ترحم نشان دادن به نفع او تمام می شود. در واقع تمام رفقای لالی افراد قدرتمندی هستند. حتی وقتی تجارتی که به راه انداخته لو می رود، هیچ اتفاقی برای او نمی افتد.
- بعد از جنگ با یک جیب پر پول به خانه برمی گردد که ادعا می کند از روس ها دزدیده!
- مجبور می شود از کشور خود فرار کند (ادعا می کند به جرم حمایت از اسرائیل)، اما شاید علت، بازگشتن یهودی ها و فاش شدن کارهای لالی در اردوگاه باشد.
در واقع لالی با سایر یهودی ها وارد اردوگاه می شود، اما شغل، محل زندگی جدا از یهودی ها، زن و یک عالمه پول دارد!!! عجیب نیست؟ و نهایتاً این همه سال بعد از جنگ، و بعد از فوت تمام شاهدان اقدام به تعریف داستانش می کند... 
        

21

        نوع بیان داستان خیلی جالب نبود و  کشش چندانی ایجاد نمیکرد، تو گیر و دار به سختی زنده موندن داستان عشقی پر رنگی به تصویر کشیده بود که به شخصه دوست نداشتم.
چطور خالکوب بعد از لو رفتن کارهاش زنده موند؟ همونجا فرمانده میتونست بکشدش خیالشو راحت کنه؟
چقدر راحت دوباره لالی و گیتا بهم رسیدن، اتفاق خیلی خاص و عجیبی بوده.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

          در نگاه ما بخش بزرگ چهرهٔ جنگ، زشتی، رنج، تلخی، سختی و مرگ است. بااین‌همه، گاهی در این چهرهٔ تاریک، لبخندی از عشق، امید، زیبایی و زندگی هم دیده می‌شود. 
«خالکوبِ آشویتس» آمیزه‌ای از همهٔ اینهاست. همان‌ اندازه که رویِ خواننده را از خشم، برافروخته و چشمانش را بارانی می‌کند، همان اندازه هم از امید، رُخش را گلگون و دیدگانش را تر می‌سازد. 
خالکوب، جوانی یهودی است که به اردوگاه کار اجباری برده می‌شود و آنجا برای اینکه زنده بماند وادار است کارهایی بکند که هیچ‌گاه فکرش را نمی‌کرده‌است. آنچه در خاطرات خالکوب می‌خوانیم، متأسفانه از زشت‌ترین و سیاه‌ترین برگه‌های تاریخ است. شرایطی که در جنگ‌ها برای غیرنظامیان پیش می‌آید، تااندازه‌ای قابل پیش‌بینی است اما اینکه هر کس در چنین شرایطی چه واکنشی نشان خواهد داد، قابل پیش‌بینی نیست. چه بسا افراد به‌ظاهر قوی که تاب نمی‌آورند و چه بسیار ضعیفانی که به نیروی ایمان و امید و عشق سختی‌ها را شکست می‌دهند.

روند داستان و برگردان فارسی، هر دو روان است.
خواندن این کتاب را نمی‌توان به همه سفارش کرد. اما اگر به تاریخ و خاطرات جنگ علاقه دارید و مهم‌تر از آن، تابِ خواندن صحنه‌های زجرآور و ستمگری‌ها را دارید، این داستان گوشه‌ای از واقعیت‌های جنگ دوم جهانی را روایت می‌کند. 🌺
        

25

ری‌را

1402/6/31

        عاشقانه های لالی و گیتا اونم درست وسط جنگ باعث میشد هر لحظه نگران این باشم که نکنه الان دیگه همه چیز تموم بشه 
آخ که چقدر حس قشنگی از کلمات لالی برای احساساتش میگرفتم
و گیتا ... چقدر دختر جالبی بود 
عشق بین این دو نفر حتی احساس من رو هم قلقلک میداد
و اما کرکتر های دیگه مثل لئون یا دانا یا... حقشون مرگ نبود :) 
مخصوصا لئون که بعد از اون اتفاقات لیاقت تجربه آرامش زندگی رو داشت، آدم های زیادی توی کتاب از بین رفتن که وحشتناک بودن جنگ‌رو هر لحظه تو صورتم میکوبید، من به پای این کتاب اشک ریختم و لذت بردم از ورق زدن هر صفحه‌اش، امیداورم هرکسی این کتاب رو میخونه ازش به اندازه‌ی من لذت ببره !:)

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10