یادداشت لیلا زمانی

خالکوب آشویتس
        در نگاه ما بخش بزرگ چهرهٔ جنگ، زشتی، رنج، تلخی، سختی و مرگ است. بااین‌همه، گاهی در این چهرهٔ تاریک، لبخندی از عشق، امید، زیبایی و زندگی هم دیده می‌شود. 
«خالکوبِ آشویتس» آمیزه‌ای از همهٔ اینهاست. همان‌ اندازه که رویِ خواننده را از خشم، برافروخته و چشمانش را بارانی می‌کند، همان اندازه هم از امید، رُخش را گلگون و دیدگانش را تر می‌سازد. 
خالکوب، جوانی یهودی است که به اردوگاه کار اجباری برده می‌شود و آنجا برای اینکه زنده بماند وادار است کارهایی بکند که هیچ‌گاه فکرش را نمی‌کرده‌است. آنچه در خاطرات خالکوب می‌خوانیم، متأسفانه از زشت‌ترین و سیاه‌ترین برگه‌های تاریخ است. شرایطی که در جنگ‌ها برای غیرنظامیان پیش می‌آید، تااندازه‌ای قابل پیش‌بینی است اما اینکه هر کس در چنین شرایطی چه واکنشی نشان خواهد داد، قابل پیش‌بینی نیست. چه بسا افراد به‌ظاهر قوی که تاب نمی‌آورند و چه بسیار ضعیفانی که به نیروی ایمان و امید و عشق سختی‌ها را شکست می‌دهند.

روند داستان و برگردان فارسی، هر دو روان است.
خواندن این کتاب را نمی‌توان به همه سفارش کرد. اما اگر به تاریخ و خاطرات جنگ علاقه دارید و مهم‌تر از آن، تابِ خواندن صحنه‌های زجرآور و ستمگری‌ها را دارید، این داستان گوشه‌ای از واقعیت‌های جنگ دوم جهانی را روایت می‌کند. 🌺
      

25

(0/1000)

نظرات

کنار هم قرار گرفتن عشق و جنگ می‌تونه روایت جذابی رو بسازه. مثل همین کتاب، کتاب‌دار آشویتس، بلبل و... .
1

0

بله، درسته. 👌🏻🌸 

0