معرفی کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو مترجم زهره روشنفکر

کوری

کوری

ژوزه ساراماگو و 1 نفر دیگر
4.1
583 نفر |
152 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

81

خوانده‌ام

1,453

خواهم خواند

384

شابک
9782000682608
تعداد صفحات
392
تاریخ انتشار
1373/10/11

توضیحات

        رمان کوری، حکایت شیوع یک نابینایی جمعی و ناشناخته در شهری بی نام و نشان، و اثرات اجتماعی متعاقب آن است. رمان، داستان بداقبالی های چند شخصیت را پی گرفته که جزو اولین نفرات مبتلا شده به این بیماری هستند و بر دکتر، همسرش، چند تن از بیمارانش و افراد گوناگون دیگری تمرکز دارد که شانس و سرنوشت، آن ها را در کنار هم قرار داده است. این افراد، پس از سپری کردن دوران طولانی و رنج آور قرنطینه در یک آسایشگاه، با هم ارتباطی صمیمی شکل داده و به مانند اعضای یک خانواده، با استفاده از هوش و قدرت بینایی همسر دکتر[که به شکل عجیبی از بیماری مصون مانده است]تلاش می کنند تا از این شرایط سخت، جان سالم به در ببرند. شیوع ناگهانی و منشأ ناشناخته ی این کوری، باعث هراس و وحشتی گسترده بین مردم شده و همزمان با تلاش های حکومت برای محدود کردن سرایت بیماری و برقراری نظم با روش های سرکوب گرانه، جامعه روال عادی خود را از دست داده و وارد آشوب می شود. اولین بخش رمان، تجارب شخصیت های اصلی در آسایشگاهی کثیف و بیش از حد شلوغ به همراه سایر افراد کور و قرنطینه شده را دنبال می کند. بهداشت، شرایط زندگی و اخلاقیات در زمان بسیار کوتاهی به شدت تنزل پیدا می کند که منعکس کننده ی اوضاع و احوال زندگی در بیرون آسایشگاه نیز هست. رمان کوری که داستان کهن شیوع یک بیماری همه گیر را بن مایه ی خود قرار داده است، ترس ها و فجایع قرن بیستم را به شکلی بسیار ملموس به تصویر کشیده و درکی عمیق از نقاط ضعف و قوت روح آدمی را برای مخاطب خود به ارمغان می آورد
      

پست‌های مرتبط به کوری

یادداشت‌ها

59

          کوری کتاب خوبی‌ست، به حق اینقدر شهرت یافته. ترجمه کتاب نیز رضایت‌بخش و خواندن ا‌ست. از خوبی‌های این اثر می‌توان بسیار گفت، ویژگی‌های اختصاصی خود را دارد. این که کسی در کل داستان نامی ندارد و همه با القاب و صفات‌شان، هچون "چشم‌‌پزشک" و "همسرِ چشم‌پزشک" و "دخترِ عینکی" شناخته می‌شوند به گمانم جالب است. ایده کلی داستان نیز جذابیت دارد، بیماری‌ای واگیردار که موجب کوری می‌شود کشور و شاید دنیا را درمی‌نوردد، و چشم‌پزشک از اولین قربانیان آن است و کسی را گریزی نیست، در این میان همسرِ چشم‌پزشک با وجود تماس زیاد با کورها، مبتلا نمی‌شود و این مبتلانشدنش را پنهان می‌کند تا او را در قرنطینه راه دهند، تا شوهرش را همراهی کند... و دنیا کم کم از هم می‌پاشد با انسان‌هایی که مهمترین داشته‌ی ندانسته‌ی خود را از دست می‌دهند، چه ایده‌ای بهتر از این؟! و در این بین ساراماگو به زیبایی خباثت و وحشیگری و خودخواهیِ عده‌ای از نوع بشر را به تصویر می‌کشد، خودخواهی کسانی که در میانه بحران به چیزی جز خود فکر نمی‌کنند. 

 کوری کتاب بسیار خوبی‌ست، ایده‌ای ناب دارد و روند داستان معمولی و نه چندان ممتاز است، در هر صورت ولی ارزش خواندن دارد، حتما اگر فرصت کردید و روحیه‌ای حساس ندارید آن را بخوانید. خودِ من این کتاب را جز کتاب‌های خوب می‌دانم نه عالی، بخشی بخاطر خود داستان است و این که غافلگیری و پیچش خاصی، مخصوصا در نیمه دوم آن ندارد. دلیلِ اصلیِ این که این کتاب را نمی‌ستایم، همان چیزی‌ست که پیشتر گفتم، روحیه حساسم خیلی تابِ دنبال کردن چنین داستانِ پر از صحنه‌های چندش‌آور و افسردگی را ندارد. با این حال باعث نمی‌شود که از خواندن و تجربه‌ی کوری خرسند نباشم، و آن را پیشنهاد نکنم. و می‌دانم که شما نیز از خواندنش پشیمان نخواهید شد. هیجانِ خواندنش را از دست ندهید. 

        

8

فرنوش

فرنوش

1403/3/15

          بعضی کتابا واقعا برازنده جوایزشون هستن و کوریم جزو اونا بود. خیلیییی چیزا می‌گه که فکر کنم یادم بره به همشون اشاره کنم.
خیلی وقتا بهتر می‌شد اگه ادم چشماشو می‌بست  و به حواس دیگه‌اش برای قضاوت کردن اتکا می‌کرد. مثل اون دختر با عینک دودی که تو کتاب می‌گفت اگه ظاهرشو می‌دیدی کلی صفت بد و هرزه و فلان بهش نسبت می‌دادی؛ ولی وقتی الان فقط می‌تونی صداش رو بشنوی و باهاش فقط با گوشت ارتباط برقرار کنی دیگه اون قضاوت‌ها رو نمی‌کنی و در عوض کلیم ازش خوشت میاد… ما به جای سعی برای شناخت واقعی آدما از روی قیافه‌اشون قضاوتشون می‌کنیم. کلا توی همه چی ظاهرپسندیم نه فقط برای آدما…
یه چیز دیگه این که همه به یه رهبر نیاز دارن چه یه گروه مثلا هفت نفره چه دویست نفره چه یه کشور چون اولا که همیشه حداقل یه نظر مخالف هست و باعث چنددستگی می‌شه و یه نفر لازمه که رهبری چیزی باشه که تصمیم قاطع بگیره. دوم هم اینه که همه جا آدم آشغال پیدا می‌شه که بخواد سواستفاده کنه و اگه کسی نباشه که مدیریت کنه همه به چوخ می‌رن.
جالبه حتی توی این کتابم نشون داد آدم عوضی توی هرررر شرایطی هست حتی وقتی توی یه تیمارستان متروک توی کثافت و ‌بی‌غذایی گیر افتاده و بدتر از اینا حتی چشمشم نمی‌بینه😐
اون جریان تجاوز به خانما واقعا افتضاح بود. حتی مردی که قبل از همه هم کور شده بود تنها کاری که کرد فقط مخالفت کرد! هیچ راه حلی سعی نکرد ارائه بده و حتی سعی نکرد مبارزه کنه. فقط وقتی زنش با باقی زنا رفت، به نشونه اعتراض و ناراحتی رفت زیر‌ پتو. تازه بعد از اون افتضاح بود که تصمیم گرفتن مبارزه کنن اونم بعد از قتل همسر دکتر! خسته نباشین واقعا! خیلی تاثیرگذار بود.
نمی‌فهمم واقعا توی شرایط سختی مثل اون کوری، یعنی واقعا اونقدر سخته که زندگی بقیه رو مشکل‌تر نکنی؟ یعنی خودخواه نبودن اینقدر سخته؟ من نمی‌گم وظیفه ماعه بقیه رو درک کنیم ولی به نظرم وظیفه‌امونه دیگه حداقل زندگی رو برای بقیه سخت‌تر از اینی که هست نکنیم. دیگه یه سری چیزا واقعا اگه یه ذره انسان باشی باید توی وجودت باشه پس چرا همیشه فقط خودبینی می‌کنیم؟ بعد جالبه آخه احمق یه ذره از مغزت کار بکش ببین کاری که می‌کنی شاید ضررش بیشتر از فایده‌اش باشه. اگه مثلا تو توی راهرو دستشویی کنی اون لحظه راحت می‌شی ولی بعدش + بقیه خودت هم از بوی گند و کثافتی که درست کردی عذاب می‌کشی. تازه مریضیم میاره و از این کارا زیاد توی کتاب می‌بینیم.
خیلی چیزای دیگه هم داشت ولی الان دیگه توی ذهنم نیست. کتاب خیلی خیلی واقع‌گرایانه‌ای بود. توصیه می‌کنمش؟ آره قطعا.
اون نیم نمره هم  که کم کردم چون به نظرم آخرشو یکم زود جمع کرد ولی این از ارزش‌هاش کتاب کم نمی‌کنه😂
        

0