یادداشت ‫حامد حمایت کار

                "کور، شاگرد پیش خود فکر کرد ما کوریم، نشست کوری را نوشت تا به آنهایی که آن را می خوانند یاداوری کند که وقتی زندگی را خوار می کنیم، منطق وامی گذاریم. حیثیت آدمی هر روز با ابر قدرت ها لکه دار می شود و دروغ جهانی جایگزین حقایق جمعی می شود، که آدم وقتی که حس احترامش به دیگران را از دست می دهد به خودش هم احترام نمی گذارد، سپس شاگرد که انگار که سعی داشته هیولاهایی را که زاده کوری منطق است از خود دور کند، شروع کرد به نوشتن ساده ترین داستان: یک نفر دنبال دیگری می گردد، چون فهمیده است زندگی چیز مهمتری ندارد که از انسان دیگری بخواهی اش. نام کتاب ، همه نام هاست، همه اسامی ما نوشته در آن است . اسامی زندگان و مردگان."
.....
اگر در شهری که زندگی می کنی همه کور باشند آنگاه چشم داشتن تو بیشتر بر عذابت می افزاید هر روز بارها فکر می کنی ای کاش من هم نمی دیدم غافل از اینکه قبلا تو هم کور شده ای، غرور تو باعث شده عده ای تو را کور ببینند
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.