بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ماهی بالای درخت

ماهی بالای درخت

ماهی بالای درخت

4.4
76 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

173

خواهم خواند

39

هرکی به نوعی باهوشه. اما اگه بخوای یه ماهی رو بر اساس تواناییش در بالا رفتن از درخت قضاوت کنی، اون ماهی ممکنه همه عمرش فکر کنه یه احمقه.الای می تواند خوب نقاشی کند، می تواند همه چیز را در ذهنش به خوبی تصور کند، اما همیشه حقیقتی را از همه پنهان می کند: او نمی تواند کتاب بخواند.اما آقای دانلیز معلم جدید الای متوجه مشکل او می شود. هوش زیاد و خلاقیت بسیار الای را می بیند و می فهمد مشکل او چیزی نیست جز (خوانش پریشی).او می تواند به الای کمک کند تا احساس عقب ماندگی و حماقت نکند و دیگر نه برای خودش دردسر تازه ای بسازد و نه برای دیگران.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ماهی بالای درخت

نمایش همه

پست‌های مرتبط به ماهی بالای درخت

یادداشت‌های مرتبط به ماهی بالای درخت

            بعضی از انسان‌ها در ذهنشان زندگی می‌کنند. به جای خواندن، زل می‌زنند به بخار قطره‌هایی که می‌چکند توی قوری و به بخار آتش‌فشان‌ها فکر می‌کنند یا دایناسورهایی را تصور می‌کنند که دور هم قهوه می‌خورند و درمورد قشنگی شهاب‌سنگی که از بالای سرشان می‌گذرد، حرف می‌زنند. الی که یکی از همان انسان‌هاست، هرسال به‌خاطر کارهای عجیبش مجبور است مدرسه‌اش را عوض کند اما اینبار شخص دیگری‌ست که می‌رود و فرد دیگری جایگزینش می‌شود...

قبل از هرچیزی،‌ سراغ زاویه‌ دید کتاب می‌روم. شاید برای شخصیت‌های دردسرساز، درونگرا،‌ عجیب و یا آنهایی که خودشان را از هرکسی در دورترین نقطه نگه می‌دارند،‌ اول شخص، بهترین انتخاب در زاویه دید باشد و رعایت این مورد به وضوح در «ماهی روی درخت» قابل مشاهده است. الی و افراد مثل او را خودشان بهتر از هرکسی می‌توانند توصیف کنند در غیر این صورت هیچکس هیچوقت متوجه نمی‌شود که چرا بعضی کارها برای الی مثل این است که از یکی ماهی بخواهند بالای درخت برود.

داستان از لحاظ توانایی جذب خوانندگانش و نشاندنشان پای کتاب، قوی است و نقاط قوت خود را دارد. در راس این نقاط قوت نیز نحوه‌ی روی کاغذ پیاده شدن ایده‌ی داستان است. همانطور که احتمالا خودتان بدانید، ماجراهایی مثل الی که درمورد یک ۱۲ ساله‌ی متفاوت از بقیه هم سن و سالانش باشد،‌ اصلا کم نیستند ولی با این حال، روان بودن قلم «لیندا ماللی هانت» همان چیزی است که هرلحظه وابسته‌ترتان می‌کند.

در شخصیت‌پردازی نیز نویسنده تقریبا خوب عمل کرده است. اطلاعات خیلی کاملی درنهایت از الی و بعضی از شخصیت‌های دیگر به دست خواهید آورد اما چند فرد که همکلاسی‌های الی هستند، همچنان شکل نامعلومی خواهند داشت که حتی شاید با همان توصیفات کم،‌ اگر اسمشان تغییر کند، اینطور به نظر برسد که یک شخص جدید به داستان اضافه شده است.

به شخصه هیچ‌وقت به عنوان کسی که سلیقه‌اش انتظار تخیل و یا هیجان را از کتاب‌ها دارد، با داستان‌های رئال نتوانسته‌ام کنار بیایم. اما گاهی تخیل را حتی می‌توان بین تصورات غیرطبیعی یک کلاس ششمی دردسرساز هم پیدا کرد. آنچه در ذهن الی می‌گذشت را هرچند که گاهی تفاوت زیادی با ما داشته باشد اما با این حال دوستش داشتم. حتی ممکن است این همان چیزی باشد که احساس می‌کنم می‌تواند به یک کتاب رئال جان ببخشد.

با وجود تمام نکات مثبتی که گفته شد،‌ اتفاقاتی که نسبت به صفحات دیگر کتاب مهم و هیجان انگیز هستند، از اواسط ماجرا شروع می‌شوند و البته ممکن است که بتوان گفت سنگینی این موضوع در سی صفحه‌ی آخر، از همه بیشتر است و تا قبل از آن، هرآنچه تا اینجا بیان شد کتاب را حفظ کرده بودند.

«ماهی روی درخت» را بهترین کتاب رئالی می‌دانم که تاکنون خوانده‌ام. در کنار رئال بودنش،‌ شاید اگر به کمی حال خوب هم نیاز داشته باشید خواندن آن را پیشنهاد میکنم. و در آخر، به قول الی نیکرسون: ماهی‌ها می‌توانند پرواز کنند و پرنده‌ها می‌توانند شنا کنند. غیرممکن‌ها قرار است ممکن شوند :)
          
            چیزی که دیگران درباره تو می گویند ممکنه همه واقعیت تو نباشه
من با این کتاب رفتم به دنیای صدها مراجع کودکی که تا حالا داشتم، پا گذاشتم به دنیایی که میتونه برای اونها خیلی ترسناک باشه، رسیدم به رنج ها و تلاش هاشون. تلاش هر روز شون برای اینکه به دیگران ثابت کنند که احمق نیستند. و ما چی میفهمیم از دنیای کودکی که با دیگران متفاوته؟
و من بارها و بارها در خیالم مراجعانم را بغل کردم، فشار دادم و گفتم بزن قدش و در کلام به روشون آوردم که: بهت افتخار می کنم چون در حال تلاشی برای روشن کردن زندگی ات.
این کتاب برای من یادآور همین لحظه ها بود
کتاب از زبان آلای نیکرسون دختری که اختلال یادگیری داره نوشته شده و ما در خط خط کتاب با افکار و احساسات او جلو میریم.
این کتاب را پیشنهاد می کنم به همه والدین و معلم ها و همه بچه هایی که از آینده نگرانند چون فکر می کنند با دیگران فرق دارند
نوجوان های عشق رمان هم می توانند این کتاب را بخوانند چون متن روانی داره
          
            در این سال های فترت کتابخوانیِ من، کتابهای نوجوانِ زیادی منتشر شده بود که من حتی اسمشان را هم نشنیده بودم. «ماهی بالای درخت» یکی از همان کتاب ها بود. «اَلی نیکرسون» یک جایی میانه ی آن صفحات نشسته بود و از اختلال خوانش پریشی رنج می برد، در شش سال دبستان هفت بار مدرسه اش را عوض کرده بود و نمی گذاشت معلم ها بفهمند در کلاس ششم نمی تواند بنویسند و بخواند. داستان فضایِ دوست داشتنی و مدرسه ای اغلب کتاب های نوجوان را داشت. نوجوانی که با مشکلی دست و پنجه نرم می کند، یک دانش آموز شرور در کلاس که اذیتشان می کند و یک یا چند نفر که مهربان ترند و با شخصیت ما دوست می شوند. همه چیز از همان الگوی قدیمی پیروی می کرد و برای من که اغلب در حال خواندن کتاب های نوجوان بودم باید خسته کننده می بود اما عمق شخصیت اَلی نیکرسون باعث شد که بدون دلزدگی داستان را دنبال کنم. همان قدر که نوجوان ها متفاوت اند. اَلی نیکرسون با برادلی چاکرزِ «ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر» و آگوست پولمنِ «اعجوبه» تفاوت داشت. شاید عمقِ شخصیت به عنوان مهم ترین ویژگی یک کتابِ شخصیت محور می تواند جبران کننده پی رنگ و فضاسازی تکراری باشد. 
فضای رنگی و امیدوارکننده داستان برطرف کننده ی مهم ترین نیازهای نوجوان ها بود؛ در درجه اول «امید» و در درجه ی دوم «خودباوری». حتی از نظر من ایرادی ندارد که این کتاب ها نسبت به زندگی واقعی تا حد زیادی مهربان تر باشند، اینکه دنیا را بهتر از آنچه که هست تصور کنیم و به ادامه دادن اعتقاد داشته باشیم خیلی بهتر از این است که در دریای ناامیدی مان بیشتر فرو برویم.
از طرفی خرده پی رنگ های داستان که موازی داستان اصلی پیش می رفتند می توانستند در کنار پیام اصلی داستان، برای نوجوان ها پیامک های مناسبی داشته باشند. مثلا اینکه اَلی پدربزرگش را از دست داده بود یا حضور مهاجرین و رنگین پوست ها در کلاس درسشان، دست و پنجه نرم کردن یکی از بهترین دوستانِ اَلی با فقر و در کنار همه ی این ها این جمله ی عزیز در صفحات و پایینی «سرم را دور کلاس می چرخانم، یادم می افتد برایم تفاوت خواندن خودم با بقیه، مثل این بود که هر روز دارم یک بلوک سیمانی را روی زمین می کشم و چقدر هم همیشه دلم برای خودم می سوخت. حالا متوجه می شوم که انگار همه برای خودشان یک بلوک سیمانی دارند که باید با خودشان این طرف و آن طرف بکشند و چقدر هم همه شان سنگین اند.»
بعد از تمام کردن کتاب متوجه شدم، از این نویسنده کتابِ «یکی برای خانواده مورفی» را هم خوانده ام. گرچه ایده ی داستان دوم بدیع تر بود، اما «ماهی بالای درخت» پرداخت بهتری داشت و برای همین در لیست یکی از بهترین کتاب¬های نوجوانی که خوانده ام جا گرفت.
          
            این کتاب رو به صورت صوتی گوش دادم و بعد از تموم شدنش، به فهرست کتاب هایی که می خوام بخرم اضافه کردم.
 قبل از خوندن، یا بهتره بگم شنیدن این کتاب، هیچ چیز از خوانش پریشی نمی دونستم؛ بعدا، یکم دربارهء خوانش پریشی تحقیق کردم. این کتاب با این که داستان بود، نه کتاب علمی، باعث شد یک چیز به دانسته های کمم اضافه شه و اتفاقا بعدا هم به دردم خورد. 
معلم می تونه تاثیر زیادی روی دانش آموزهاش بذاره. این که مدرسه رو دوست داشته باشن یا نه، درس خوندن رو دوست داشته باشن یا نه، کشف استعدادها، بالا یا پایین بردن اعتماد به نفس، و خیلی چیزهای دیگه، تا حد زیادی دست معلم هست، مخصوصا توی دبستان. معلم خوب می تونه بفهمه هر بچه ای توی چه زمینه ای هوش و استعداد داره؛ و اگه تو موضوعی مشکل داشت، با روش درست باهاش کار می کنه. اَلِی که بعد از شش سال هنوز نمی تونست بخونه و بنویسه و همه مسخره می کردنش، بالاخره می فهمه که اتفاقا چه هوش بالایی داره، اعتماد به نفسش بیشتر میشه، دوست پیدا می کنه، و کم کم خوندن و نوشتن رو یاد می گیره، چون تا حالا معلم خوبی نداشته و حالا معلمش مشکلش رو فهمیده و کمکش می کنه.
خوندن این کتاب شاید برای معلم های دبستان خیلی مفید باشه؛ همینطور برای والدین یا معلم هایی که بچه یا دانش آموزی دارن که نمی تونه بخونه.
          
            اگر به قول یکی از دوستانِ شوخ طبعِ من، میگرن بیماری آدمهای شیک و پولدار باشد، به نظر می‌رسد خوانش پریشی یا  «دیسلکسیا» هم مشکل آدمهای معروف باشد!

والت دیزنی، لئوناردو داوینچی، انیشتین، وینستون چرچیل و جان لنون همه در زندگی با  «خوانش پریشی» یا دیسلکسیا دست و پنجه نرم می‌کرده‌اند و بخاطر این مشکل در طول تحصیل سرزنش و تحقیر شده‌اند.

حالا متخصصان می‌گویند خوانش پریشی ناتوانی نیست، بلکه نوعی تفاوت در نحوه‌ی یادگیری است و اتفاقا خیلی از خوانش پریشها آدمهای باهوشی هستند (فهرست خوانش پریشهای تاریخ هم این را تایید می‌کند).

«ماهی روی درخت» داستانِ نوجوانی است که این مشکل را دارد.  «اَلی» بابت متفاوت بودن خودش را سرزنش می‌کند و آرزو دارد مثل بقیه بچه‌های کلاس عادی باشد، اما بعد از مدتی می‌فهمد در واقع هیچکدام از بچه‌ها به معنایی که در ذهن اوست عادی نیست و شخصیت هرکدام مجموعه‌ای از ویژگی‌های خاص است که او را متفاوت و درواقع منحصر به فرد می‌کند.

کتاب در ستایش تفاوت ها و نترسیدن از آنهاست. درباره‌ی منحصر به فرد بودنِ انسانها؛ چیزی که نظام‌های آموزشی رسمی با قوانین، تکالیف و شیوه‌های آموزشی یکسان و انعطاف ناپذیر در پی نادیده گرفتن و کمرنگ کردنش هستند.

شخصیت آقای  «دانیلز» معلم کلاس، جذاب و الهام‌بخش است. اگر معلم یا حتی والد هستید، خیلی چیزها میتوانید از او یاد بگیرید.

این کتاب درباره‌ی خوانش پریشی اطلاعات خوبی می‌دهد و علاوه بر  «به رسمیت شناختن تفاوتها»، به مفاهیم و موضوعاتی مثل دوستی، همدلی، مهربانی و شوق یادگیری نیز پرداخته‌است.