بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

همسایه ها

همسایه ها

همسایه ها

4.1
122 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

204

خواهم خواند

116

داستان رمان نگاهی به زندگی پایین ترین طبقات مردم ایران در شهر اهواز و از دیدگاه جوانی به نام خالد است. زمان داستان در دوره ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق است و به نوعی می توان گفت فعالیت های حزب توده و تاثیرات آن در طبقه پایین و عمدتا کم سواد کشور را برای بسیج شدن در حرکت ملی کردن صنعت نفت نشان می دهد. از این بابت می توان گفت که گرایش های ذهنی و سیاسی نویسنده به صو داستان رمان نگاهی به زندگی پایین ترین طبقات مردم ایران در شهر اهواز و از دیدگاه جوانی به نام خالد است. زمان داستان در دوره ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق است و به نوعی می توان گفت فعالیت های حزب توده و تاثیرات آن در طبقه پایین و عمدتا کم سواد کشور را برای بسیج شدن در حرکت ملی کردن صنعت نفت نشان می دهد. از این بابت می توان گفت که گرایش های ذهنی و سیاسی نویسنده به صورتی کاملا پررنگ در متن داستان به چشم می خورد.داستان در نهایت با کودتای ۲۸ مرداد به پایان می رسد، هرچند در هیچ یک از مراحل داستان وقایع سیاسی و تاریخی ملی شدن صنعت نفت به صورت مستقیم به چشم نمی خورد و تنها بازتاب آن ها در میان مردم طبقه پایین کشور دیده می شود.احمد استاد مسلم زبان و فضا سازی است. او نویسنده داستان های کارگری است. و در این راه بسیار موفق می باشد. آثارش به لحاظ فضا بازتاب همه ی جنوبی ها است. زاویه دید رمان اول شخص مفرد است. سیر تحول شخصیت قهرمان داستان به خوبی پرداخت شده است. این سیر تحول مرا یاد پابرهنه ها اثر زاهاریا استانکو می اندازد. آنجا هم قهرمان پسربچه ای است که در انتها فلسفه و دیدش تکامل پیدا می کند و دارای نگرش جدیدی می شود. این دگرگونی در همسایه ها برای خالد(قهرمان داستان) به تدریج اتفاق می افتد با شرح دقیقی که در کتاب آمده است. همراه با تحولات جامعه. توصیفات و تصویرسازی ها کاملا ما را به فضای جامعه و مردم آشنا می کند. این هم نقطه قوت و مهارت دیگری از محمود است. مهم تر آنکه کلیشه در رمان نیست. احمد مردم را بهانه برای شعارها و عقاید خود نمی کند. مردم کاملا مردم هستند با حرف های خودشان. داستان رنج و تلخی واقعیت با بیان زیبا و روایت عالی محمود برای خواننده شیرین هضم می شود. رمان در اوج تمام می شود. گویا داستان یک شهر ادامه زندگی خالد است. ...more

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به همسایه ها

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به همسایه ها

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به همسایه ها

            همیشه در مطالعاتم درباره جنبش چپ در ایران یک سوال بی پاسخ داشتم که باعث میشد دانسته هایم به هیچ کاری نیایند. این سوال بی پاسخ، حلقه اول زنجیر بود. اینکه اندیشه مارکسیستی چطور توانست در ایران با توده ها ارتباط برقرار کند؟ نقطه اتصال چه بود؟ قلاب ماجرا کجا گیر کرد؟ چه شد که بعد این همه سال هنوز این اندیشه اینقدر در میان دانشجویان و روشنفکران و ... نفوذ دارد؟ این را نمیفهمیدم. یعنی مثلا درباره اینکه جنبش چپ چه سیر تحولی را پشت سر گذاشته است، کلی مطلب هست. اما اینکه اصلا این اندیشه از کجا اینقدر دامنگیر شد، سوالی بود که کسی برایش جوابی نداشت. کسی برایش جوابی نداشت جز احمد محمود. همسایه ها، به فارسی آسان توضیح میدهد که چه شد که این اندیشه در ایران جدی گرفته شد. 
نویسنده آنقدر با فضای رمان آشناست که آن را سرشار از جزئیات کرده است. باورکردنی نیست. انگار هر صفحه از رمان، یک داستان کوتاه باشد با جزئیاتی که نویسنده ای کلی وقت صرفش کرده باشد. همین جزئیات است که به آدم میفهماند چپ از کجا آمد و چطور در دل مردم جا باز کرد و ماندگار شد. 
نویسنده آشکارا از مذهبی ها دل خوش ندارد. حاج شیخ علی حضور کوتاه اما پر رنگی دارد. همانطور که شربت بیدمشک را سر میکشد، سرنوشت قهرمان داستان را هم تعیین میکند. اما نویسنده با بقیه تقریبا جانب انصاف را نگه داشته است.
اما از همه اینها مهم تر، مقدمه ای است که ویراستار بر چاپ اول کتاب در سال ۵۳ نوشته است. اینجاست که آدم به قدرت خوانش متن پی میبرد. انگار که مثلا احمد محمود از دربار پهلوی سفارش گرفته باشد برای نوشتن کتاب. و تو میبینی که چطور میشود با یک مقدمه این کتاب را از دل سیستم سانسور پهلوی رد کرد و به دست چاپ سپرد. از مهدی سهرابی عزیز هم ممنونم که برایم چاپ افست کتاب را خرید که این مقدمه را هم داشته باشد و بتوانم بخوانم.
          
            احمد محمود برای من نویسندهٔ مورد احترام، ارزشمند و بزرگی است.

و این، بخش سخت ماجرا است. اینکه نوشته‌های آدم بزرگی مثل محمود، برایم دلچسب نیست. چه در فرم و چه در محتوا.
راستش را بخواهید اصلا هم قصدم این نیست که بخواهم برخلاف جهت رودخانه شنا کنم و این صحبت ها...

فارغ از هرزه‌نویسی‌های پرتراکم که هیچ نفهمیدم چه پیشبردی در داستان دارد، رمان کاملا دوپاره است. تحول خالد برایم غیرقابل لمس است. داستان علیرغم اینکه در اهواز دارد اتفاق می‌افتد اما با یک اهواز بی‌شخصیت روبرو هستیم که هیچ کنش و واکنشی ندارد. خبری از لهجه نیست. چرا یک آدم درست در بین همسایه‌ها وجود ندارد؟ همه یا هیز و چشم‌چران و زنباره هستند، یا بدکاره. داستانی که اینقدر نمادین است، مادرش فقط بلد است دعا بخواند؟
چرا انقدر پرگویی؟ اگر دو فصل اول را حذف کنیم اصلا چه خللی در داستان به وجود می‌آید؟ و کلی سوال بی‌جواب دیگر...


آقای محمود.
من از شما نمی‌بُرم و سراغ باقی کتاب‌هایتان هم می‌آیم. بلکه با شما آشتی‌ام بشود...
          
Mahsa bgbn

1402/02/02

            ‌
۳.۵ ستاره
۱۰/بهمن/۱٤۰۱
‌
📌یه اسپویل‌های خیلی ریزی داره، اگه حساسین نخونین. 
تو بگو فلان کتاب، بهترین کتابیه که وجود داره و من همه تلاشمو می‌کنم تا ازش خوشم نیاد! ناخودآگاه! 
همسایه‌ها برای من شاهکار نبود، بهترین داستان فارسی نبود، بهترین اثر ژانر رئال هم نبود. یه کتاب متوسط ولی خوشخوان بود.
خیلی نوشتم و پاک کردم، دلم نمیاد از کتابی که محبوب قلب خیلیاست، ایراد بگیرم. اما واقعا این کتاب، برای من نبود! عمیقا به دلم ننشست. حس و حال سریال‌های صداوسیما رو داشت:)) 
مثل چشم‌هایش بزرگ علوی، خطی، قابل پیش‌بینی و بیات بود💔
با اینکه نثر چندان قوی‌ای نداره، اما واقعا چندروزی درگیرم کرد. هی می‌خواستم بخونمش. بخصوص نیمه ابتدایی کتاب که راجع به همسایه‌ها بود. همیشه این‌چنین فضاهای صمیمی‌ای برام جذابه. یه عده آدم کاملا متفاوت با نقطه اشتراک بدبختی، که جمع شدن دور هم و کلی ماجرا دارن! مثل «خانه‌ی لهستانی‌ها» 
اواسط داستان خسته کننده شد. جزئیات و توصیفات زیاد و گاه تکراری بودن. اما اواخر کتاب، هیجانش رفت بالا و حس و حال اخراجیا رو داشت:) و خب از آخر و عاقبت ماجرای اعتصاب هم خوشم اومد.👌🏽
فک میکنم یکی از دلایلی که کتاب خیلی پسندم نبود، خود شخصیت اصلی-خالد-بود. دوسش نداشتم😕 با رفت و برگشت‌هایی که تو خیالات و خاطراتش داشتیم، چندان ارتباط نمی‌گرفتم، خوب در نیومده بودن، البته بجز یه قسمت تو انفرادی که خیلی خوب بود.👌🏽اون آخرا منظورمه.👀
تا یادم نرفته بگم، اون توصیفات مربوط به ماجرای رضوان و عروسی و آشپزی اینا خیلی خوب بود. واو!👌🏽(چقد تلاش می‌کنم اسپویل نکنم🤣) 
سرتق‌بازی‌های خالد سر بازجویی‌شو هم خیلی دوست داشتم. خنده‌دار بود. 😂 ماجرای غلام قاتل رو هم.🐎🤪
واون روحیه خشک و مقرراتی و غیرمنعطف‌ آدم‌های تشکیلات و قضیه بچه‌های بالا و حس‌وحال خالد تو مواجهه با این‌جور آدم‌ها برام آشنا و قابل لمس بود..
عاه دیگه نمی‌دونم چی بگم.. 
(آهان🥸یه سوال تو پرانتز بپرسم؟ اون سیه‌چشم لنتی چرا اسم نداشت؟ آلرژی گرفتم به این ترکیب!! یعنی وقتی بیدار/پندار؟! هم با اون ابهت به دختره گفت سیه‌چشم، پوکرترین آدم جهان شدم:// خالد! یعنی هیچ‌وقت اسمشو نپرسیده بودی؟؟) 
و میدونی از کی خوشم اومد؟ لیلا! به دلم نشست واقعا. با اینکه خیلی هم تو داستان نبود.🥲
ولی در کل، انگار سبک احمدمحمود خیلی پسندم نیس. ترجیحم رئالیسم به اضافه چاشنی‌هاییه که تو این کتاب به چشمم نخورد. (مثلا رئال‌های دولت‌آبادی خیلی خیلی برام جذاب‌ترن🥲)
اما حتما بازم از این نویسنده خواهم خوند وقتایی که حوصله‌م سر رفته و میخوام یکی برام داستان اون قدیما رو تعریف کنه.🥺
          
آدم همه‌چی
            آدم همه‌چیزو می‌تونه تحمل کنه. 
(یادداشت من داستان را فاش نمی‌کند اما به بعضی از جزئیات داستان اشاره می‌کند) 
همسایه‌ها سرگذشت خالد، نوجوان اهوازی، است که در مقابل چشمان خواننده قد می‌کشد و به مبارز سیاسی‌ای جسور تبدیل می‌شود. او و خانواده‌اش همراه با چند خانواده‌ی دیگر در اتاق‌های یک خانه‌ی بزرگ زندگی می‌کنند. (دنگال) خالد روزها کنار پدرش در آهنگری می‌ایستد اما حالا که بازار کار صنف آهنگری کساد است و به قول پدرش حتی کلنگ هم از خارج وارد می‌کنند، اوقاتش را جور دیگری می‌گذراند. گاهی کفتربازی می‌کند. گاهی هم با دوستانش، که از ساکنان همان دنگال هستند، می‌روند پی بازیگوشی. روزی، تصمیم گرفتند که بروند پنجره‌ی غلامعلی‌خان را بشکنند. ظاهراً عهدوعیال غلامعلی‌خان خارج از شهر بودند و او فاحشه‌ای به خانه‌اش آورده‌بود. خالد فکر می‌کند این کار خوبی نیست اما قبل از اینکه دوستانش را هم راضی کند که سنگ نزنند، سنگی به شیشه می‌کوبند و فرار می‌کنند و خالد گرفتار می‌شود. غلامعلی‌خان او را به پاسگاه می‌برد و بازداشتش می‌کنند. درفاصله‌ی کوتاهی که خالد بازداشت است با پندار آشنا می‌شود. پندار از خالد می‌خواهد خبر دستگیری‌اش را به شفق برساند و این آغاز راهی‌ست که خالد با قدم‌گذاشتن در آن بزرگ می‌شود، مرد می‌شود، تبدیل به یک مبارز جان‌برکف می‌شود، عاشق می‌شود، زیر شکنجه می‌رود و هزار ماجرای‌ جورواجور از سر می‌گذراند.
بنا به گفته‌ی ویراستار، ماجرای همسایه‌ها از پیش از ملی‌شدن صنعت نفت آغاز می‌شود و تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد پایان می‌یابد. در فصل‌های ابتدایی کتاب تکاپوی مردم برای ملی‌کردن صنعت نفت و اخراج انگلیسی‌ها از ایران تصویر شده‌است. موقعیت مکانی داستان شهر اهواز است، هرچند هیچ‌کجای داستان صراحتاً از آن اسم برده‌نمی‌شود، اما از روی توصیفات مشخص است.
رمان پر از شخصیت‌های مختلف است و هریک به دقت توصیف شده‌اند. به‌طورکلی می‌توانیم شخصیت‌های اصلی را به چندگروه تقسیم کنیم: دسته‌ی اول اهالی دنگالی هستند که خالد و خانواده‌اش در آن زندگی می‌کنند. همسایه‌ها. دسته‌ی دوم اعضای گروه چریکی‌ست که خالد باهاشان حشرونشر دارد و دسته‌ی سوم اهالی زندان است که آن‌ها هم به نوعی همسایه‌های خالد به حساب می‌آیند. شخصیت‌های فرعی دیگری هم وجود دارند که در این سه دسته‌ی اصلی نمی‌گنجند. به زندگی طیف‌های مختلفی از مردم در سراسر رمان پرداخته‌شده‌ است که به همین واسطه شرایط اجتماعی آن روزگار منعکس شده‌است. آفاق که برای امرار معاش پارچه قاچاق می‌کند و می‌فروشد و شوهر تریاکی‌اش هیچ کار نمی‌کند. رحیم خرکچی که در کوره‌پزخانه آجر جابه‌جا می‌کند و زنش مریض است.  ناصر دوانی، بنایی که برای کار با کویت رفته‌است. امان‌آقا که قهوه‌خانه‌ای بین راه دارد که پاتوق کارگران است. شفق، صاحب کتابفروشی مجاهد که مغازه‌ش پاتوق مبارزهاست. بیدار، معلمی که مسئول مستقیم خالد است و... سراسر رمان پر از خرده‌روایت‌هایی‌ست که امثال این شخصیت‌ها نقش آن را بازی می‌کنند و خالد راوی آن است.
جملات کوتاه و مختصر است و جزئیات زیاد است. همه چیز به دقت توصیف شده‌است و بعضی از بخش‌های رمان به یک سکانس سینمایی شبیه است. روز عروسی کرم و بانو که رحیم خرکچی با زنش دعوا می‌کند، چیزی از شرح یک سکانس سینمایی کم ندارد یا شب دیوانگی غلام قاتل در زندان. زبان رمان ساده است و به‌ندرت کلماتی وجود دارد که در فارسی امروزی منسوخ شده‌باشند. یکی از نکته‌های جالب، معادلی بود که برای لفظ رایج پیرسینگ به‌کار برده‌بود: بینی‌واره. و دیگر کاربرد اصطلاحی لفظ پارتی در همان معنایی که امروزه ما به کار می‌بریم: تو هیچ‌ کسو نداری پارتی‌ت بشه؟(صفحه‌ی ٣٢٧)
توصیفات از شهر و ساختار آن دقیق است. خصوصاً توصیفاتی که از مبارزه‌ی شهری می‌شود، به تکمیل تصاویر ما از تاریخ کمک می‌کند. دیوارنویسی‌ها، اعتصاب‌ها، پخش و انتشار اعلامیه.
یکی از نشانه‌های تمایز شهر از روستا این است که اهالی یک شهر به اندازه‌ی اهالی روستا یکدیگر را نمی‌شناسند اما خالد به تأکید و چندباره اشاره می‌کند که اگر یک‌بار تا چهارراه پهلوی بروی همه‌ی مردم شهر را می‌شناسی. البته کلام خالد اغراق‌گونه‌ است اما این از عجایب شهر و معنای آن است. خصوصاً در ایران.
جزئیات زیادی از سبک زندگی مردم شهر، مشکلات اجتماعی‌شان، ساختار اصناف مختلف و وضعیت معیشت مردم در رمان وجود دارد که به نحو احسن به آن پرداخته‌شده است. یکی از صحنه‌های عجیب داستان، جایی‌ست که پس از ملی‌شدن صنعت نفت و اخراج انگلیسی‌ها، مردم با پارچه و کهنه و چوب، شمایل یک انگلیسی را درست می‌کنند و کنارش جمع می‌شوند و با سرنا و دهل می‌نوازند و می‌رقصند. بچه‌ها هم یک شعر درست کرده‌اند و همه با هم می‌خوانند. این جشن و پایکوبی مصادف شده‌است با آغاز بهار و گویی مردم برای هر دو خوشحالند. (علاقه به ساختن شمایل تمسخرآمیز از دشمنان سابقه‌ای طولانی دارد.از شمایل عمر خطاب گرفته تا همین اواخر، بوش و اوباما و ترامپ) نکته‌ی دیگری که نظرم را جلب کرد، سبزچشم‌بودن کارکتر‌های منفی قصه بود. غلامعلی‌خان ‌و علی شیطان هردو چشم‌های سبزی دارند. مقایسه کنید با محبوبه‌ی خالد که نامی ندارد و خالد به او سیه‌چشم می‌گوید. این موضوع هم مسئله‌ای قدیمی و تاریخی میان ایرانیان است که به آدمی با چشم و موی رنگی بدگمان‌اند.
خالد در‌حالی‌که پانزده‌ساله است شروع می‌کند به روایت قصه‌ی زندگی‌اش و در ۱۸سالگی، زمانی که هزاربار با روز اول داستان فرق کرده‌است، قصه را تمام می‌کند.
سرگذشت خالد خیلی چیز متفاوت و دوری از زندگی امروز جوانان ایرانی نیست. اصلاً این یک روح جمعی بزرگ است که همه چیز را تحمل می‌کند. از زمان خالد و قبل‌تر تا حالا. با تمام ناامیدی‌ها و سرشکستگی‌ها. همان‌جوری که پندار به خالد می‌گفت:«آدم همه چیزو می‌تونه تحمل کنه. که اگه دو روز مقاومت کنی همه چیز تموم می‌شه. اما این دو روز آدم باید فیل باشه.» و ایرانی‌جماعت صدهاسال است که فیل است. 
          
#همسایه‌ها
            #همسایه‌ها کتابی تلخ و پرخطا اما خواندنی و جذاب است.
کتاب را بر اساس توصیه یک اهل مطالعه کاربلد‌ در روزهای آخر اسفند دست گرفتم و امروز ششم فروردین ۱۴۰۲ تمام شد. 
کتاب قبل از انقلاب بدلیل مواضع سیاسی چاپ نشد و بعد از انقلاب بدلیل ناهنجاری اخلاقی. 
در این اثر همه‌ سر جای خودشان هستند و یک پانصد صفحۀ پرکشش خلق می‌کنند.
#همسایه‌ها در بیش از نیمی از کتاب روابط یکسری آدم را در یک خانه به تصویر می‌کشد و در مابقی کتاب با گنجاندن یک همسایه هم‌بند و ملاقات‌های همان همسایه‌ها  ادامۀ همان روابط را به تصویر می‌کشد.
نمی‌دانم اگر قرار بود #احمد_محمود نام دیگری برای این کتاب انتخاب کند چه نامی را برمی‌گزید اما بی‌شک #همسایه‌ها بهترین نام برای این کتاب است.
در سال قبل بر آثار معروفی متمرکز بودم و امسال حتما یکی از نویسنده‌های مورد توجهم #احمد_محمود خواهد بود.

و کلام آخر 
در هر مبارزه و ستیهندگی، نداشتن پشتوانه مابعدالطبیعی و فراخلقی، مبارز را زود پوچ و تهی می‌کند.

یا حق
          
امیررضا

1403/01/05

            اولین مواجهم با احمد محمود در ۱۹ سالگی :)
چقدر لذت بخش بود خوندنش. چقدر جذاب و چه قلمی!
بی نظیر بود. سخت بودن قلم آقای دولت آبادی رو نداره اما
شگفت زدم میکنه داستان نویسیش. چقدر مسلط آخه. چقدر یادگرفتم...
همسایه ها داستان نوجوونی به اسم خالد 
نویسنده بدون هیچ مقدمه ای مارو پرت میکنه بین همسایه ها
و از اونجا شخصیت هایی که احمد محمود با تاثیر از دور و اطرافش خلق کرده رو وارد ماجرا میکنه.
داستان تم سیاسی داره اما نه به شکل خشک و سخت
ما همینطور که داریم داستان خالد رو دنبال میکنیم
ماجراها و اتفاقاتی رو لمس میکنیم که در اون زمانه اتفاق افتادند
از بی بند و باری، سیاست های کثیف، سخت گیری ها و...
شخصیت های اصلی تر و خرده شخصیت های گوناگونی که وجود دارند مثل بلور خانم و بانو و استفاده از بدن که در این شخصیت ها نشون داده و تمایلات هر کدوم از اون ها، یا شخصیت مذهبی پدر خالد، یا امان آقا که هم شخصیت مهربان و هم شخصیتی پرشور داره و ... 
در نهایت میتونم بگم همسایه ها تونسته حرف های مهم زیادی رو بزنه که از مهم تریناش اتحاد بین مردم بود. اتحادی که میتونه مردم رو اونقدر قوی کنه که بتونن جلوی ناعدالتی وایسن و برعکس اونقدر بینشون تفرقه ایجاد بشه که جلوی زورگوهای کثیف جامعه ناتوان بشن.