یادداشتهای مطهره مظهری (19) مطهره مظهری 1400/10/26 نه ده حسین قدیانی 3.7 3 کتاب را همان اوایل انتشارش خواندم؛ وقتی هنوز اتفاقات ۸۸ پررنگ بود. اما یادم نیست کی به این نتیجه رسیدم که قلم حسین قدیانی (حق) رگههایی از قلم جلال را در خود دارد. احتمالا بعد از خواندن این کتاب. 0 3 مطهره مظهری 1400/10/15 تولد در لس آنجلس: خاطرات محمد عرب بهزاد دانشگر 4.1 43 جذابیت کتاب برمیگرده به ماجرای تحول محمد عرب در زندگیش و ارتباط چندانی با قلم نویسنده نداره. 0 8 مطهره مظهری 1400/10/15 شب سراب ناهید پژواک 3.1 7 اینقدر که بامداد خمار را دوست داشتم این کتاب را هم خواندم. کتاب از زبان رحیم است و به نوعی شخصیت رحیم را در ذهن خواننده تطهیر میکند. در سالهای نوجوانی هر دوکتاب را خواندم و پسندیدم. بامداد خمار را دوباره در آستانهی چهل سالگی خواندم و باز هم دوستش داشتم. نمیدانم با نگاه چهل سالگی اگر شب سراب را بخوانم، نظرم چه خواهد بود! 0 4 مطهره مظهری 1400/10/15 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.5 58 بچه دبیرستانی بودم که خواندمش و خب طبیعی بود که دوستش داشته باشم. پارسال، یعنی بعد از بیست و چند سال دوباره خواندمش. چقدر نگاهم به شخصیتها متفاوت بود. اینبار من همسر بودم و مادر، نه یک دختر نوجوان احساساتی. اما باز هم مطالعهاش لذتبخش بود. نهایت اینکه: «هر کسی از ظن خود شد یار من....» 1 19 مطهره مظهری 1400/10/13 Michel Strogoff ژول ورن 4.2 10 کلاس پنجم دبستان بودم که این کتاب را خواندم؛ شاید چهار یا پنج بار! 0 6 مطهره مظهری 1400/10/13 دختر شینا: خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر بهناز ضرابی زاده 4.2 119 موقع خوندن این کتاب همهش خودم رو میذاشتم جای شخصیت اصلی و برام جالب بود 0 7 مطهره مظهری 1400/10/13 خال سیاه عربی حامد عسکری 4.1 103 فکر کن که یک سال بعد از سفر حجت این کتاب به دستت برسد. خواندم و گریه کردم. حامد عسکری قلم که به دست بگیرد جادو میکند؛ چه در نظم و چه در نثر... 0 9 مطهره مظهری 1400/10/13 آبنبات دارچینی جلد 3 مهرداد صدقی 4.4 69 اگر میخواهید حسابی بخندید از دستش ندهید. کتابی با لهجهی شیرین مشهدی... 0 1 مطهره مظهری 1400/10/13 سه رنگ: غذانوشت های سفر ایتالیا منصور ضابطیان 4.2 20 سفرنامهی خوشمزه منصور ضابطیان به کشور پاستا و پیتزا و گوجه! با نثری روان که دقیقا از یک روزنامهنگار انتظار میرود. 0 2 مطهره مظهری 1400/10/13 کاهن معبد جینجا، داستان سفر ژاپن وحید یامین پور 4.0 91 اگر سفرنامهها را دوست دارید این کتاب میتواند انتخاب خوبی باشد. سفر به ژاپن. کشوری که ما ایرانیها بدمان نمیآید پیشرفت و تکنولوژی اهالی چشمبادامیاش را توی سر خودمان و کشورمان بزنیم. اما اگر در صفحات این کتاب همراه وحید یامینپور شویم شاید نظرمان عوض شد. 0 6 مطهره مظهری 1400/10/13 ارتداد وحید یامین پور 3.7 154 موضوع کتاب خیلی جذاب بود. هرچند گاهی متن کتاب تبدیل به سخنرانی میشد اما باز هم دوستش داشتم. 0 0 مطهره مظهری 1400/10/13 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.7 224 فوقالعاده بود؛ هم روایت و هم راوی. هر چیزی جز این بگم در حق کتاب، نویسندهش و شخصیت اصلیش جفا کردم. 0 9 مطهره مظهری 1400/10/13 عادت می کنیم زویا پیرزاد 3.3 32 نثر روان و ساده بارزترین ویژگی قلم خانم پیرزاده که منو عاشق خودش کرده. با تکتک شخصیتهای رمانهای خانم پیرزاد میشه همزادپنداری کرد و این عالیه! 0 2 مطهره مظهری 1400/10/13 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 122 اولین کتابی بود که از این نویسنده خواندم و درجا عاشق قلم روانش شدم. انگار که خود نویسنده روبهرویم نشسته بود و برایم حرف میزد. 1 5 مطهره مظهری 1400/10/13 بارون درخت نشین ایتالو کالوینو 3.7 43 نگاهی به رمان «بارن درختنشین» اثر ایتالو کالوینو که عشق آسان نمود اول... مطهره مظهری: همه چیز از ساعت دوازده شب شنبه شروع شد. همان شبی که دخترکم در تب میسوخت و من کنار تختش بیدار بودم. ایبوبروفن داشت نرمنرمک کار خودش را میکرد و تب از وجود دخترم مانند خواب از چشمان من رخت بر میبست. در آن شرایط هیچ چیز مثل خواندن یک کتاب نمیتوانست آرامش را به من برگرداند و چه کتابی بهتر از آنچه جناب حق بارها سفارش به خواندنش کرده و اخیرا هم خواسته بودند که نقدش کنیم. کتاب بارن درختنشین ایتالو کالوینو. ▪️▪️▪️ کتاب با یک شورش سر میز ناهار شروع میشود. از همان دست اتفاقاتی که در هر خانهای ممکن است رخ دهد. به ویژه خانهای که هم پسری نوجوان دارد و هم قانونهای سخت و کهنهی خانوادگی. درست همان لحظه که «کوزیمو لاورس دوروندو»ی دوازده ساله در اولین حرکت خیرهسرانهاش بشقاب حلزون روی میز را کنار میزند، گویی زمان متوقف میشود. خواننده مجالی مییابد تکتک افرادی که سر میز نشستهاند را از نظر بگذراند و رد پایشان را در این رفتار غیر قابل پیشبینی کوزیمو ببیند. رد پای پدری که زندگیاش یکپارچه پیرو فکرهای کهنه است و مادری که «ژنرال» صدایش میکنند. شخصیت عجیب «باتیستا» خواهر به ظاهر راهبهی کوزیمو، «پدر فوشلافور» کشیش متعصب خانواده و «انئاس» وکیل و عموی ناتنی کوزیمو هم تاثیرشان را بر تصمیم عجیب او در همان اولین صفحات کتاب نشان میدهند. در ابتدا چنین به نظر میرسد که نوجوانی فقط به نشانهی اعتراض به غذایی که دوستش ندارد خانه را به مقصد شاخههای درخت بلوط ترک کرده است. اما در ادامه با شخصیتی روبهرو هستیم که از چنگال قید و بندها گریخته و به آغوش سبز درختان پناه برده است. او در طول پنجاه و سه سال زندگی بر فراز درختان تلاش میکند در عین فاصله گرفتن از آدمیان و قراردادهای دست و پاگیر دیرینهشان، برای آنان و به کمک خودشان زندگی تازه و نظم نوینی را جستجو کند. ارتباط کوزیمو با آدمهای مختلفی که در ظاهر هیچ سنخیتی با او ندارند و کمک به آنها در حل مشکلاتشان، همه نشانههای روشنی از نزدیک شدن اشرافزادهی درختنشین به نظم نوین مورد نظرش است. کوزیمو از همان ابتدا میداند که به دنبال چیست. برای همین به شکست حتی فکر هم نمیکند و از لاف زدن دربارهی آمالش میپرهیزد. از نیمههای کتاب، آنجا که خواننده گمان میکند دنیای کوزیمو در همان درختان بلوط و افرا و زبانگنجشک خلاصه میشود، ایتالو کالوینو در دنیای دیگری را به روی بارن باز میکند. دنیایی بنا شده بر پایهی آگاهی که حتی کشیش پیر خانوادهی دوروندو را وا میدارد با قدمهای لرزان به دنبال کوزیمو برود و در گشت و گذار بر فراز درختان همراه او باشد. دنیایی که «جووانی خلنگ» راهزن هم به آن راه مییابد و دیگرگون میشود؛ دنیای کتاب. پس از همنشینی طولانی مدت با کتاب است که پیشنویس قانون اساسی کشوری آرمانی بر فراز درختان را مینویسد و از جمهوری درختستان نام میبرد؛ جایی که فقط انسانهای درستکار در آن زندگی میکنند. کوزیمو غرق در خواندن و نوشتن است که عشق بیخبر از راه میرسد و او شگفتزده میبیند عشق چیز زیبا و سادهای است و گمان میکند همواره نیز چنان خواهد بود. زیباترین فصل زندگیاش آغاز میشود اما دیری نمیپاید که باز خود را در پیچاپیچ شاخههای لرزان تنها میبیند. کوزیموی دوازده ساله رفته رفته تبدیل به پیرمردی خمیده میشود. جوانی در روی زمین زود میگذرد تا چه رسد به روی درختان که هر چیز چه برگ و چه میوه از آن بالا افتادنی است... ▪️▪️▪️ کتاب بارن درختنشین از آن کتابهایی است که اگر سردبیر حق معرفیاش نکرده بود احتمالا تا آخر نمیخواندمش! چون در همان چند صفحهی اول احساس کردم خیلی با ذائقهام سازگاری ندارد. مثل یک غذای مفید و حتی شاید خوشمزه که همهی اعضای خانواده میگویند بخور! ولی تو دوستش نداری. مثل همان بشقاب حلزونی که کوزیمو نخورد! من عاشق کتابهایی هستم که وقتی شروع به خواندن میکنم مانند یک جریان نرم و زلال مرا با خود میبرد. آن کتابها را اگر ساعت دوازده شب بر بالین دخترکی تبدار به دست بگیرم قطعا تا خود صبح کنار نمیگذارم و نه تنها تب، که زمان و مکان را هم فراموش میکنم. راستش هنگام خواندن کتاب سرعت بالا برایم مهم است و اصولا از آن لذت میبرم. درست مثل رانندهای که سرعت را دوست دارد هر چند میداند که ممکن است بعضی از زیباییهای مسیر جاده را از دست بدهد. معمولا کتابها را یکنفس میخوانم اما تمام کردن این کتاب حدودا سیصد صفحهای برایم چند روز طول کشید. یک علتش شاید اسمهای عجیب و غریب و طولانی آدمها و شهرها بود که مثل یک دستانداز بر سر راه خواندنم قرار میگرفت. البته که من همچون یک رانندهی حرفهای دستاندازها را رد میکردم و تا آخر کتاب اسامی را آنطور میخواندم که برایم راحتتر و خوشآهنگتر بود نه آنطور که در کتاب آمده! مثلا نیمی از کتاب را خوانده بودم که فهمیدم اسم شهری که داستان در آن اتفاق میافتد «اومبروزا» است نه «اومبرازو»! علت دیگر شاید برادر کوزیمو باشد. من او را هم در این احساسم به کتاب مقصر میدانم. چون او درحالی در نقش دانای کل قصه اتفاقات بالا و پایین درختان را روایت میکند که همهجا با کوزیمو نبوده و آنچه بر او گذشته را ندیده است. برای همین مرتب یادآوری میکند که آنچه را میگوید بعدا یا کوزیمو برایش تعریف کرده یا از این و آن شنیده و یا خودش حدس زده است! شاید اگر خود کالوینو در جایگاه راوی مینشست نتیجه روانتر و یکدستتر میشد. شاید هم این شگرد ایتالوی ایتالیایی بوده است برای خاص و متفاوت کردن کتابش! اما از حق نگذریم کالوینو در بیان احساسات و درونیات افراد بسیار موفق عمل کرده و من عاشق توصیفات خاص و عمیقش از شادی، حیرت، مرگ و عشق شدم... - ادامه در شماره یازدهم روزنامهدیواری حق 0 1 مطهره مظهری 1400/10/13 کلیدر جلد 5 محمود دولت آبادی 4.8 2 رمان کلیدر مرا یاد این سخن سردبیر میاندازد: وقتی جمله تمام شد، درود بر نقطه و مرگ بر ویرگول هنگام کوچ میتوان با تکتک شخصیتهای دومین رمان بلند جهان در لحظات حساس زندگیشان همزادپنداری کرد مطهره مظهری: اولین بار که کلیدر را به دست گرفتم، دختری دبیرستانی بودم عاشق رمان. آن هم رمانهای طولانی که خواندنشان را بعد از انجام تکالیف مدرسهام شروع میکردم و تا حوالی اذان صبح به خاطرش بیدار میماندم. اما کلیدر جزء معدود رمانهایی بود که نتوانستم تمام و بلکه شروعش کنم. یادم هست چند صفحهاش را که خواندم، حوصلهام سر رفت و بعد تنها به امید رسیدن به یک اتفاق تازه، صفحههای کتاب را ورق میزدم. شاید هم اشکال از روح نوجوان ناآرام من بود که خواندن یک صفحه فقط توصیف راه رفتن مارال در راهروی نظمیه را اتلاف وقت میدانست. به هر حال فقط توانستم یک جلد از رمان دهجلدی کلیدر را، آنهم نصفه و نیمه بخوانم. دیگر به سراغش نرفتم تا حالا که حدود بیست سال از آن زمان میگذرد. وسط شلوغیهای این ایام، وسط غم شاد و غصهی مدرسه، وسط خانهداری و بچهداری، وسط نوشتنهای گاه و بیگاه، کلیدر را برمیدارم و تا چشم باز میکنم، جلد اول و دوم رمان تمام میشود. ور ریاضی مغزم میگوید: «فقط بیست درصد رمان را خواندهای و زود است برای اظهار نظر» اما ور ادبی مغزم تشویقم میکند به نوشتن. ناگفته پیدا است که برای ور ریاضی مغزم، تره هم خرد نمیکنم. برای من که یک دههشصتی اهل خراسانم، دیدن اصطلاحات منسوخشدهی خراسانی لابهلای صفحات کتاب کافی است که با لذت و شوق، رمان مطول پیرمرد سیبیلوی سبزواری را بخوانم. مثلا وقتی مارال از «زینه» بالا میرود، روی «نهالی» مینشیند و خیک «گورماست» را کنارش میگذارد؛ یا وقتی جمعکردن «خلاشه» به «مخت» گلمحمد است، بینیازیام از مراجعه به واژهنامهی آخر کتاب، لبخند پت و پهنی روی صورتم مینشاند. از طرفی من دیگر آن نوجوان عجول نیستم که از توصیفهای طولانی و جزئینگریهای ممتد محمود دولتآبادی در جایجای رمان عظیم و با شکوه کلیدر، حوصلهام سر برود. اینکه قریب یک صفحه طول بکشد تا مارال، فتیلهی پیهسوز را که کج شده و دود میکند، درست کند، نهتنها برایم ملالآور نیست که باعث میشود از آنهمه ظرافت و دقت نویسنده در بیان جزئیات، هم لذت ببرم و هم از این همه ریزبینی قلم صاحبسبک قریهی دولتآباد تعجب کنم... ▪️متن کامل در شمارهی دوازدهم روزنامهدیواری حق 0 0 مطهره مظهری 1400/10/13 کلیدر جلد 1 محمود دولت آبادی 4.5 52 با خواندن این رمان همراه ایل کوچ میکنید، همسفرهی مارال و خانعمو میشوید و با زیور همدردی میکنید. از مطول بودنش نترسید. آنقدر جذاب است که تا چشم باز میکنید تمام شده! 0 7 مطهره مظهری 1400/10/13 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.4 67 مطالعهی این کتاب نگاهتان را به زندگی و دنیای پس از مرگ عوض میکند. 0 4 مطهره مظهری 1400/10/13 داستان جاوید اسماعیل فصیح 4.2 7 نوجوان بودم که لابهلای کتابهای کتابخانهی خالهی پیر پدرم این کتاب را پیدا کردم. خواندن این کتاب مقدمهای شد برای مطالعهی کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران». جاوید پسرکی زرتشتی است که از یزد به تهران میآید و ماجراهای زیادی را از سر میگذراند. این کتاب را چندین بار خواندم و با جاوید زندگی کردم... 0 7