یادداشت‌های ࡅߺ߳ߊހߊ (64)

ࡅߺ߳ߊހߊ

ࡅߺ߳ߊހߊ

1404/5/13

          یه چیزی که توی کتاب های فریدا مک فادن، به خصوص این کتاب و کتاب تصادف، خیلی قشنگ نشون داده شده، عشق مادر به فرزند فارغ از هر چیزیه، نه اینکه مثل یک سری از فیلم و کتاب‌ها رو بد بودن پدر و مادر و روابط خانوادگی برای برانگیختن حس دلسوزی افراد، اغراق و تاکید کنه و این خیلی واسم لذت‌بخشه.
علاوه بر اون، این نویسنده توی اکثر کتاب‌هاش به بررسی یه بیماری روان‌شناختی و بیان یه سری نکات روان‌شناسانه می‌پردازه که به نظرم برای روان‌شناسا یا کسایی که به نحوی با این بیمارای این‌چنینی در ارتباطن می‌تونه آموزنده باشه و برای خواننده‌های دیگه هم بالاخره جنبه افزایش اطلاعات عمومی و آشنایی با چیزای جدید داره و آدم حس می‌کنه با کتاب خوندن به جز همراه شدن با داستان و لذت بردن، یه چیزی هم یاد می‌گیره و اینو دوست دارم.
شاید ترجیح می‌دادم یا انتظار داشتم آخرش جور دیگه ای باشه ولی روند داستان خیلی جالب بود.
و در مورد نشر کوله‌پشتی هم که من ازش خوندم، فونت و گرافیک نشر نون رو بیشتر دوست داشتم و نوشته‌هاش یکم ریز بود، همچنین یه سری اشکالات تایپی که پیش میاد البته، ولی سانسورش کمتر از اون بود و ترجمه هم اشکال خاصی نداشت.
چقدر طولانی شد😅 در کل کتاب خوبی بود و امیدوارم لذت ببرید ازش:).
        

7

        واقعا نمی‌دونم چه امتیازی بدم.. جالب بود ولی چند تا نکته رو یکم باهاشون مشکل داشتم.
یکی اینکه خیلی با جزئیات بچه دنیا آوردن پتولا رو توضیح داده بود، حالا این می‌تونه مثبت باشه یا منفی ولی من یکم اذیت شدم  از تصور اون شرایط.
مشکل بعدی اینکه به نظرم دیگه خیانت خیلی داره تو کتاب ها معمول می‌شه!(علاوه بر قضیه پدر مری و زنش که عادی با این قضیه برخورد کرد،) اگه سلوین(نمی‌دونم درست گفتم اسمشو یا نه) انقد باربارا رو دوست داشت و عاشقش بود، به نظرم نباید زندگی با اون تازه با وجود دخترشون جوری براش اذیت‌کننده می‌شد که با یه زن دیگه رابطه برقرار کنه و وقتی باربارا گفت طلاق بگیریم، اصلا واسش مهم نباشه و خیلی راحت قبول کنه.
از اون طرف رفتار باربارا هم برام عجیبه. چطور علاقه‌ش با این اتفاقات کم نشد و برگشت پیش مرده، تازه نه به خاطر اینکه ازش بخواد، چون زن دومش ولش کرده بود!! مگه غرور نداری تو؟😭 حالا باز این یه چیزی، حداقل برو یه جای دیگه زندگی کن یا یکم فاصله بگیر ازش. چطور می‌تونی پاشی باهاشون بری گردش؟؟!
البته چیزای جالبی هم داشت، اینکه مایکل همون میکی و زن مری شده بود و چیزای دیگه..
چقد طولانی شد! خلاصه در کل اینکه معمولی بود. بد نیست برا یه بار خوندن:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

ࡅߺ߳ߊހߊ

ࡅߺ߳ߊހߊ

1404/4/16

        یکم پایانش غیر منطقی بود. یهو دان با ناتالی خوب شد؟ خودکشی نکردنش رو می‌شه به ظاهر شدن عشق تو زندگیش ربط داد.‌ اینکه اون موقع حرف ناتالی رو پذیرفت و نه خودشو کشت نه اون رو هم می‌شه به هیجان اون لحظه و ترسیدن از کشتن ربط داد؛ هرچند که تمام این مدت برنامه‌ش همین بود ولی اینکه بعدش کمکش کرد و.. یکم عجیب بود.
با این حال جز آثار خوب خانم مک فادن محسوب می‌شه از نظر من و اینکه اون دوست‌پسره با دان بود در واقع و کلا فضای کتاب عجیب و جالب بود و همینطور شخصیت دان و دوست داشتم:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4